بازگشت

قاسم بن حسن


ايشان و ابي بكر بن حسين عليهماالسلام نام مادرشان رمله بوده كه در كربلا حضور داشت.

قاسم هنگام شهادت به سن بلوغ نرسيده بود و 14 سال داشت ولي تربيت شده اهل بيت عصمت بود كه بليغ ترين بيانات و عاليترين رشادتها از خود در حادثه كربلا به جاي گذاشته و در دفاع از دين و قرآن و عترت، عاشقانه و لبخند زنان پيك مرگ را استقبال نموده است.

او كه مگر در راه خدا را شيرين تر از عسل مي دانست، دنيا و دنيا طلبان را شكست سختي داد و خود را هم رديف بزرگترين مربيان و مصلحان بشر در طول تاريخ قرار داد، چرا كه او فرزند آن امامي است كه فرمود: «دنياي شما در نزد من به اندازه اين كفش كهنه ارزش ندارد، مگر اين كه برپا دارم حقي را و از بين ببرم ظلمي را».

عبارت «الموت عندي من العسل» از حضرت قاسم عليه السلام مانند سخن حضرت علي اكبر عليه السلام است كه در منزل ثعلبيه به پدر بزرگوارش عرض كرد: «اذا لا نبالي بالموت» اگر حق با ماست پس باكي از مرگ در راه حق نداريم. اين سخنان از اين دو بزرگوار بيان كننده كمال معرفت و ايمان قوي آنها مي باشد، و لذا از حضرت قاسم عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيه، با توجه خاصي نام برده شده.

بنا به نقل مقاتل: در حالي كه حضرت سيدالشهداء عليه السلام نداي استغاثه سر مي داد، دو جوان از خيمه گاه بيرون آمدند كه گويا دو قرص ماه بودند، يكي از آنها حضرت قاسم بود كه شمشيري در دست و پيراهن عربي در بر و نعليني در


پا. خدمت عمويش رسيد و امام عليه السلام او را در آغوش كشيد و هر دو به شدت گريه كردند، پس از آن قاسم اجازه جنگيدن خواست ولي امام عليه السلام راضي نمي شد تا اين كه قاسم اصرار و التماس زيادي كرده و اجازه گرفت و عازم ميدان شد، در حالي كه اشك در صورتش جاري بود اين رجزها را مي خواند:



ان تنكروني فانا ابن الحسن

سبط النبي المصطفي المؤتمن



هذا حسين كالاسير المرتهن

بين اناس لاسقوا صوب المزن



اگر مرا نمي شناسيد من فرزند حسن عليه السلام هستم - نوه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برگزيده و امين.

اين حسين است كه مانند اسير در بند - در دست مردمي كه باران رحمت بر آنها نبارد.

آن زاده حيدر، با اين كه سن زيادي نداشت ولي بنا به نقل بحارالانوار سي و پنج نفر را به هلاكت رسانيد. تا اين كه، عمر بن سعد بن عروة بن نفيل ازدي گفت:

به خدا سوگند من بر اين جوان حمله مي كنم و او را مي كشم، تا اينكه فرصتي بدست آورده و با ضربت شمشير سر مباركش را شكافت. و شبية بن سعد شامي نيزه اي بر پشت آن زده كه از سينه اش بيرون آمد و از اسب به زمين افتاد و فرياد برداشت: «يا عماه، اي عموجان».

چون حضرت امام عليه السلام نداي ياري قاسم را شنيد، چون عقابي كه از فرار فرودآيد و چون شير جنگي حمله نموده و صفها را شكافت و بر قاتل قاسم شمشيري زد و دستش را جدا كرد.

عمر لشكر كوفه را به كمك طلبيد تا او را از دست امام عليه السلام نجات دادند، ولي بدن قاسم زير سم اسبان لكدگوب شده بود.

بنا بر نقل منتخب: امام حسين عليه السلام آرام نگرفت تا اينكه قاتل قاسم را كشته و لشگر كوفه را پراكنده ساخت. بعد از آنكه گرد و غبار ميدان فرونشست در حاليكه قاسم در آخرين لحظات عمرش بود، امام عليه السلام خود را به آن رسانيد و فرمود:


«و الله يعز - علي عمك ان تدعوه

فلا يجيبك او يجيبك فلا يعينك او يعينك

فلا يغني عنك، بعد القوم قتلوك».

«سوگند به خدا سخت است بر عموي تو كه او را دعوت كني و نتواند اجابت كند و اگر اجابت بكند، ياري نتواند و اگر ياري كند سودي نبخشيد و دور باد از رحمت خدا قومي كه تو را كشتند».

در منابع ديگر آمده است كه امام عليه السلام بر بالين قاسم، چنين فرمود: «بعدا لقوم قتلوك و من خصهم يوم القيامة فيك جدك و ابوك، عز و الله علي عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك ثم لا ينفعك صوت و الله كثر واتره و قل ناصره. اللهم احصهم عددا و لا تغادر منهم احدا و لا تغفر لهم ابدا صبرا يا اهل بيتي لا رايتهم هوانا بعد هذا اليوم ابدا. «دور باد از رحمت خدا گروهي كه تو را به قتل رسانيدند. جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علي اميرمؤمنان در روز قيامت و رستاخيز دشمنشان باشد. به خدا سوگند بر عموي تو سخت است كه او را به ياريت بخواني و نتواند جواب دهد و يا آنگاه كه جواب دهد سودي نبخشد. به خدا سوگند صداي استمداد تو مانند صداي استمداد كسي است كه كشته شدگان از اقوام او زياد و ياري كنندگانش كم باشد. خدايا همه آنان را گرفتار بلا و عذاب خويش بگردان و كسي از آنان را نيامرز، هرگز آنان را مشمول مغفرت خويش قرار مده. صبر كنيد اي اهل بيت من، بعد از اين ديگر روي خواري را نخواهيد ديد».

پس از شهادت قاسم، امام عليه السلام او را در آغوش گرفته و به خيمه اي كه شهداي اهل بيت در آن بود گذاشت و جمله ي «اللهم احصهم عددا...» را تا به آخر فرمود.

قابل ذكر است كه حضرت امام حسين عليه السلام آرام نگرفت تا اينكه قاتل قاسم را به هلاكت رسانيد.