بازگشت

قادر طهماسبي (فريد)


گواه سينه ي عشق است داغداري ما

به باغباني درد است لاله كاري ما



تنور لاله درين فصل آنچنان داغ است

كه مي چكد عرق از روي شرمساري ما



به راه خيزش ما گرچه نيزه كاشته اند

جوي نكاسته از شور تكسواري ما



به رود بسته ي تاريخ داده درس شتاب

در آب راه هدف، موج بيقراري ما



صفي ز لشكر عشقند باد و باران هم

غريب نيست شتابند اگر به ياري ما



دهان به نغمه ي شادي دريده دشمن را

بگو درآمد جنگ است سوگواري ما



شروع زندگي جاود نه با يار است

درين غريب كشي، مرگ اختياري ما



به زير سايه ي طوبي قدان عاشورا

نرسته سرو بلندي به استواري ما



صدا زدي كه: كسي هست ياري ام بدهد؟

بلي حسين من، آنك خروش آري ما



اگر چه دير صلايت شنيده ايم، اما

بگير هر چه غرامت ز خون جاري ما



بگو به دشمن مغلوب ما كه در راه است

هنوز حادثه ي زخمهاي كاري ما



گره ز جعد خم سر به مهر بگشاييد

كه سر نهاده به شوريدگي خماري ما



اميد منتظران، با ظهور خود بزداي

غبار اشك، ز چشم اميدواري ما



«فريد» خط شهادت هميشه حايل باد

ميان خستگي و پاي پايداري ما