بازگشت

خطاب فاطمه به انصار


سپس متوجه انصار شد و فرمود: اي گروه مشورت و ياوران اسلام! اين سستي و ضعف در حق من چيست؟ (چرا ساكت نشسته ايد و ناظر غصب خلافت و فدك هستيد) چرا از بي عدالتي كه درباره من شده در خوابيد آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نفرمود: احترام مرد را در


مورد فرزندش حفظ كنيد؟ چه زود دست به فتنه زده و حادثه آفريديد! چه شتابان به پيروي هوا و هوس پرداختيد! آيا مي گوييد: محمد صلي الله عليه و آله و سلم مرد؟ چه پيشامد برگ و ناگواري كه هر روز سستي و ضعفش توسعه مي يابد و شكافش عميقتر و اصلاحش غير ممكن مي گردد. به جهت غيبت او زمين تاريك شد، برگزيدگان خدا از مصيبت او افسرده و غمگين شدند و آرزوها بر باد رفت و كوهها (از غصه) متزلزل شده و خاشع گشتند و حريم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ضايع شد و خسارت ديد و حرمت خاندان نبوت با مرگ محمد صلي الله عليه و آله و سلم زايل گشت و مراعات نشد. اين مصيبت بزرگ كه بر امت اسلام نازل شد، چيزي بود كه قرآن با آواز بلند اعلان كرده بود كه: از قبل پيامبراني بودند كه درگذشتند. اگر او نيز به مرگ يا شهادت درگذشت به اعقاب خود (جاهليت) بازگشت خواهيد كرد، پس هر كس مرتد شود و از دين برگردد، هرگز به خداي ضرري نرسانده است و خداوند جزاي نيك به شكرگزاران عطا خواهد كرد.

اي فرزندان قبله! آيا سزاوار است كه من از ارث پدرم (فدك) محروم شوم و شما نظاره كنيد و بشنويد. دعوت و فرياد من به شما رسيده است و شما را ضعف فراگرفته است. با اينكه داراي امكانات و افراد زياد هستيد، بازگشت و انتخاب براي شماست و شما چيزي را برگزيده بوديد كه آزمايشش كرده ايد و آنچه را قبول نموديد، پيشكش مي كنيد. و دعوت اهل بيت را همگي پذيرفتيد. و با افرادي كه در مقابل ما ايستادند، مخالفت نموديد و در برابر جماعتها و مردم مخالف ما ايستادگي كرديد و با دلاوران آنها جنگيديد. رهسپار مي شديم و شما به پيروي از ما رهسپار مي شديد. به شما دستور مي داديم و شما در طلب آن دستور به انجام وظيفه مي پرداختيد تا اينكه به وسيله ما و شما اسلام رونق گرفت، غنيمتهاي شهرها سرازير شد و مشركين تسليم شدند و بيم و هراس، آشوب و اغتشاش فرونشست و آتش جنگ خاموش گشت و نظام دين مرتب و


استوار شد.

اي مردم! بعد از روشن شدن حقايق به كجا مي رويد. و چرا بعد از روي آوردن و اقدام، خودتان را كنار كشيديد؟ چرا قتال و كارزار نمي كنيد با گروهي كه عهد و پيمانشان را شكستند و به اخراج رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تصميم گرفتند؟ در صورتي كه آنها اول بار به قتال با شما برخاستند. آيا از اينها ترس و واهمه داريد يا اينكه سزاوار است كه از خدا بترسيد كه شما مؤمنين هستيد.

آگاه باشيد! به خدا سوگند! شما را مي بينم كه به پستي مي گراييد و به فروتني ميل مي كنيد. آن كسي كه مورد توجه در امر خلافت بود كنار زديد (و شخصي كه سزاوار امر ولايت بود عقب رانديد) پس اگر شما و تمام كساني كه در زمين هستند به خدا كافر شوند، پس براستي خدا بي نياز و ستوده شده است.

آيا اخبار پيشينيان شما مانند قوم نوح، عاد و ثمود و آناني كه بعد از اينها درگذشتند و جز خدا بر احوالشان كسي آگاه نيست به شما نرسيده است كه پيامبران آيات و معجزاتي روشن بر آنها آوردند ولي آنها از روي تعجب دست به دهان فروبرده و مي گفتند كه: ما به هر چه شما پيامبران به آن مأموريد كافريم و بر آنچه دعوت مي كنيد (از مبدأ و معاد) در شك هستيم.

آگاه باشيد! آنچه لازم به گفتن بود گفتم، با توجه به اين كه مي دانم و شبهه اي ندارم كه دست كشيده و پاسخم را نمي دهيد، لكن آنچه گفتم طغيان نفس و بيرون ريختن خشم بود كه از سينه پردردم خارج شد تا حجتي بر شما باشد (و عذري نداشته باشيد) پس خلافت فدك را محكم بگيريد و ذخيره نماييد و در انتظار حوادث و مشكلات بعد از اين باشيد. و اين ننگ هميشه براي شما باقي خواهد بود. كاري كرده ايد كه آلودگي و رسوايي دايمي را در پي دارد و پيوسته آتش خشم خداست كه از هر سو (شما را) احاطه كرده. در منظر خداي بزرگ به چه كار و اعمالي مشغوليد. و آنان كه ظلم و ستم در حق رسول و خاندان پاكش كردند، بزودي خواهند دانست كه به چه


كيفري در دوزخ بازگشت مي كنند.

و من دختر پيامبري هستم كه شما را از عذاب شديدي كه در پيش داريد انذار فرمود، پس آنچه از دست شما ساخته هست انجام دهيد ما نيز عامل بوده و انتقام خويش را خواهيم گرفت. شما در انتظار (بازخواست و روز حساب) باشيد ما نيز منتظر آن روز هستيم و بزودي كافرين به عاقبت زشت خويش آگاه خواهند شد.

آنگاه فاطمه عليهاالسلام به آيه ي قرآن اشاره كرده فرمود: «(اي رسول ما!) به مردم بگو هرگونه مي خواهيد عمل كنيد، خداوند بزودي آن عمل را به شما مي نماياند (و جزاي آن را خواهد داد) و رسول و مؤمنين بر آن آگاه مي شوند.

ما مقدرات و نتيجه اعمال نيك و بد انسان را طوق گردن او ساختيم (به گردنش مي آويزيم). پس هر كس به قدر ذره اي كار نيك كرده (پاداش خواهيد ديد) و هر كس به قدر ذره اي كار زشت مرتكب شده آن را مي بيند.

پس از آن (كه خطبه و سخنان آتشين او كه دشمن را رسوا ساخته و مردم را متوجه غضب خلافت و فدك از سوي ابوبكر و يارانش كرد) از مجلس روي گرداند و عزيمت فرمود.

وقتي فاطمه عليهاالسلام به منزل بازگشت و علي عليه السلام در خانه انتظار او را مي كشيد، اميرالمؤمنين عليه السلام را مخاطب قرار داده، چنين بيان داشت:

«اي پسر ابي طالب! مانند جنين در پوست و رحم، پرده نشين شدي و مانند متهم در خانه نشسته اي. تيرهاي محكم و پيچيده، و شاهپرهاي بلند را درهم مي شكستي ولي اكنون در برابر پري ضعيف، ناتوان گشته اي. اين پسر ابي قحافه (ابوبكر) عطيه و بخشش پدرم را از من ربود و ظاهر و آشكارا با دختر رسول خدا عليهاالسلام به دشمني برخاست. به خدا سوگند! او در ستم كردن و بي عدالتي نسبت به من كوشش كرد. و سخت با من به دشمني و ستيزه برخاست. تا جايي كه جماعت انصار و مهاجر را از ياري من بازداشت. و جماعت ديگر در حق من چشم پوشي


كرده اند (ما را ناديده گرفته و در مقابل ستمي كه بر ما رفته سكوت كردند) نه حامي وجود دارد كه مانع ستم شود و نه كسي هست كه اين ستم را دفع نمايد، با قلبي پر از خشم بيرون آمدم و با حالت خواري و افسرده برگشتم. (اي اميرالمؤمنين) رخسارت را خوار گردانيدي (و سطوت خود را پايين آوردي) روزي كه عظمت و بزرگي خود را پنهان ساختي. اكنون خاك نشين شده اي و تو كسي بودي كه گرگان عرب را شكار مي كردي و نابودشان مي ساختي. گويندگان باطل را از سخن گفتن بازنمي داري (و از من) بيهوده و باطلي را دفع نمي كني. اي كاش مرده بودم پيش از اين كه به اين مصيبت و خواري دچار شوم! خداوند متعال عذر خواه من است بخاطر اين رفتاري كه در محضرت داشتم و او مرا حمايت مي كند. واي بر من در هر صبح! پدرم و تكيه گاه و حاميم را از دست دادم و نيروي بازوي من سست شد. من به سوي خدا شكايت مي برم و از محضر پدرم دادخواهي مي كنم. بار خدايا قدرت و نيروي تو از همه بيشتر است و در عقوبت و عذاب شديدتر هستي.»

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «(اي دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم) واي براي تو نيست بلكه براي دشمنت هست و كسي كه با تو ستيزه كرده است. اي دختر برگزيده خداي متعال و اي باقيمانده ي نبوت و رسالت، بر اين اندوه كه تو را فراگرفته صبر كن، پس به خدا سوگند من در دين و تكليفم سستي نكرده ام (و به وظيفه الهي خودم عمل نموده ام) و آنچه در قدرت و توانايي من بوده است به انجام رساندم و به خطا نرفته ام و مسامحه نكرده ام. اگر منظورت معاش روزانه است (كه اين گروه حقت را گرفته اند و اين سبب فقر و ناداني در زندگي خواهد شد) روزي تو (و فرزندانت را) خدا ضامن شده است. و او كفيل و سرپرست مأمون و مورد اعتمادي است. و آنچه خداوند به تو از ثواب آخرت وعده داده، بهتر از آن چيزي است كه غصب شده و از دستت گرفته شده است. پس اي فاطمه! اين مصائب را براي خدا به


حساب آور (و از او اميد ثواب داشته باش)».

فاطمه عليهاالسلام فرمود: «خداوند مرا كافي و بس است و او بهترين نگهبان است».

صديقه حوراء عليهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش داراي جسمي لاغر و ضعيف و بدني نحيف و چشمي گريان و قلبي سوخته بود. و چنين بود كه لحظاتي پس از گريه بر پدر بزرگوارش بيهوش شد. حسن و حسين عليهماالسلام پيش مادر داغديده و مظلومه ي خويش مي نشستند. و مي فرمود: كجاست آن پدري كه شما را گرامي مي داشت و بارها شما را بر پشت خود سوار كرده، راه مي برد. كجاست پدر شما، آن پدري كه بيش از همه مردم با شما مهربان بود و راضي نمي شد كه پياده بر زمين راه برويد (بلكه شما را در آغوش محبت خود گرفته حمل مي كرد) ولي ديگر نمي بينم كه براي هميشه در اين خانه را باز نمايد (و باز ديگر در آغوش گرم خويش بگيرد)

در روح و قلب فاطمه عليهاالسلام حزن و اندوه شديدي بر درگذشت پدر عاليقدرش وجود داشت. جبرئيل به محضر آن حضرت شرفياب مي شد و او را بر عزاي پدر گرامي اش نيكو مي شمرد و به او آرامش مي بخشيد و تسلي مي داد و خبرهايي را از آينده فرزندان زهرا عليهاالسلام مي آورد و اميرالمؤمنين عليه السلام نيز آنها را مي نوشت.

روزي پيراهن پدرش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را كه در آن غسل داده شده بود، از اميرالمؤمنين عليه السلام طلب كرد آنگاه كه پيراهن را ديد و آن را بوييد از گريه زياد بيهوش شد پس علي عليه السلام آن پيراهن را از ديد همسر گرامي پنهان داشت.

و روزي نيز خواست بلال اذان بگويد. او بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اذان نگفته بود. وقتي بلال به درخواست زهرا عليهاالسلام پاسخ داد و بر مأذنه رفت و گفت: الله اكبر، با اين صداي آشنا فاطمه عليهاالسلام به ياد پدرش و آن روزهايي افتاد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در مسجد اقامه ي جماعت مي كرد، ديگر زهرا عليهاالسلام مالك گريه اش نبود، بي اختيار


اشك مي ريخت. و وقتي بلال گفت: اشهد ان محمدا رسول الله به رو افتاد و بيهوش شد، بلال اذان را قطع كرد و با پيش آمدن اين صحنه ي دردناك اذان را به پايان نرساند.

و در هشتم وفات پدر بزرگوارش جهت زيارت قبر مطهر آن حضرت بيرون آمد چون چشمش به قبر پدر افتاد، صدا زد: وا ابتاه! وا محمداه! وا ابالقاسماه! اي بهار محتاجان و درويشان و يتيمها كيست (يار) براي قبله و مسجد و كيست ياور براي دخترت كه سرگردان و داغديده است؟ بعد از تو تنها و پريشان و بي كس باقي ماندم، صدايم آرام و آرام و خاموش شد و پشتم شكست (قد خميده شدم) زندگي بر من تلخ شد. اي پدر بعد از تو انيس و همدمي براي اندوه و تنهايي ام نيافتم و بازگشتي براي ناتواني و ضعفم نيست. براستي بعد از تو فرودآمدن آيات الهي و محل نزول جبرئيل و جايگاه ميكائيل از بين رفت. بعد از تو مسايل دگرگون گشت و درهاي عزت به رويم بسته شد و بعد از تو دنيا براي من دلگير شد، نفسهايمان بعد از تو از گريه بازنايستاد. شوق و علاقه ي من به شما نفوذپذير نيست و بر حزن و اندوهي كه از رحلت شما برايم حاصل شد هيچ چيز غالب نمي گردد. اي پدر بعد از شما روز را به پايان برديم در حالي كه از ضعفا بوده و مردم از ما اعراض و دوري كننده بودند.

گريه و شكايت از ظلم و ستم و دشمني كه بر زهرا عليهاالسلام رفته بود، زايل نمي گرديد، زيرا گريه زهرا عليهاالسلام آنها را رنج مي داد آنها نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و خواستند كه فاطمه عليهاالسلام را از گريه بازدارد و سفارش نمايد كه يا شب و يا روز را براي گريه خود انتخاب كند. وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام جريان را به همسر گرامي اش رسانيد، حضرت فاطمه بيان داشت كه: اي اباالحسين! چيزي از عمرم باقي نمانده است، من شب و روز مي خواهم بر فراق پدرم اشك بريزم.

اميرالمؤمنين عليه السلام مانع او نشد و خانه اي (سايه باني) در بقيع براي فاطمه عليهاالسلام ساخت كه بيت الاحزان


ناميده شد. و آن خانه از شاخه هاي درخت خرما بنا شده بود. هنگام صبح حضرت زهرا دست بچه هاي كوچكش را مي گرفت و به آنجا مي رفت و تا شب مي ماند، بعد اميرالمؤمنين عليه السلام مي آمدند و زهرا عليهاالسلام را به خانه برمي گرداندند.

ابوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبري به اسنادش كه به امام صادق عليه السلام مي رسد و آن حضرت عليه السلام از پدرش از جدشان علي بن الحسين عليهم السلام نقل فرمودند: وقتي كه فاطمه مرضيه عليهاالسلام در بستر بيماري قرار گرفتند - آن بيماري كه سبب وفات آن بانوي بزرگ - عليهاالسلام شد زنان مهاجر و انصار جهت عيادت بر او وارد شدند و از آن حضرت عليهاالسلام سؤال كردند كه اي دختر رسول خدا! چگونه صبح كردي؟ فاطمه - صلوات الله عليها - فرمودند: به خدا سوگند صبح كردم در حالي كه بيزارم و نفرت دارم از دنيايي كه شما در آن هستيد؛ از مردان شما دلگيرم، اينها را به دشمني گرفتم بعد از اينكه شناختم و بعد از آزمون و امتحانشان اينها را دور انداختم، زشت باد تجاوز از حد و فرمان الهي و راي پوچ و ياوه و لغزشهاي بزرگ و بزدلي و حماقت. اينان بد چيزي پيش فرستادند، خدا بر اينها غضب كرد و دايم در عذاب گرفتارند.

به خدا سوگند! از روي ناچاري فدك را به اينها واگذاردم ولي ننگ آن تا ابد بر دامنشان خواهد ماند. تمام تلاش (و زحماتم در طريق گرفتن فدك و دفاع از ولايت) عقيم گشت و چه اندازه دورند گروه ستمكاران (از خداي متعال) واي بر اينها! چگونه اساس و عمود رسالت و پايه هاي نبوت و محل نزول روح الامين، جبرئيل را (كه وحي مبين بود) كنار گذاشتند و به بهانه ي امر دنيا و دين آنها را پنهان ساختند آگاه باشيد! اين جز زياني آشكار نيست. (كه اينها كه دچار آن شده اند.) و اينها خلافت را از اميرالمؤمنين عليه السلام گرفتند و حق او را ضايع ساختند.

به خدا سوگند! كه انتقام و كينه جويي آنها نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام بخاطر شدت در كوبندگي و عقوبت هجوم و يورش او در ميدانهاي جنگ و شمشير


برانش (در زدن سرهاي شرك) و آگاهي عميق او به كتاب و دلاوري و خشمش براي خدا بود.

به خدا سوگند! اگر از زمام امور مسلمين امتناع مي ورزيدند و آن را از علي عليه السلام نگرفته بودند (و خلافت را كه حق حتمي او بود غصب نمي نمودند) زمام امر و خلافتي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به او سپرده بود با كمال راحتي به سوي سعادت و خوشبختي هدايتشان مي كرد و آنان را به سرچشمه ي زلال، گوارا و جوشنده، راهنمايي مي كرد؛ آنان را آبي گوارا مي داد كه سير شوند و آنها را از گرسنگي نجات مي داد و بركات آسمان و زمين بر اين مردم گشوده مي شد لكن اين گروه، ستم و بي عدالتي كردند پس به زودي خداي متعال اينها را به كيفر و مجازات خواهند رساند به سبب اعمالي كه كسب كردند.

آگاه باشيد! پس بشنويد (اي زنان مهاجر و انصار) كسي كه زندگي كند روزگار را عجيب خواهد ديد و اگر به شگفت آمديد، بنگريد (اين مردم حق نشناس) به كدام سو رهسپار شده اند و به كدام تكيه گاه متكي شده اند و به چه ريسماني چنگ زده اند، چه كسي را اختيار كرده اند و چه شخصي را ترك گفته اند؟ چه بد سرپرست و چه بد همدم و همنشين هستند (اين غاصبان خلافت و فدك، مردم، علي عليه السلام را ترك گفتند و ابوبكر را برگزيدند، بد همدم و راهنمايي را انتخاب كردند).

به خدا سوگند! دنباله را بدل و عوض از راهنما (اميرالمؤمنين عليه السلام) گرفتند و عاجز و وامانده را به جاي كامل برگزيدند. به خاك ماليده باد بيني آن گروهي كه گمان مي برند كه براستي كار خوبي انجام داده اند.

آگاه باشيد! به حقيقت اينها افسادگرند و لكن نمي فهمند. آيا كسي كه هدايت به حق مي كند، براي پيروي سزاوارتر است يا آن كسي كه هدايت نمي شود مگر اين كه راهنمايي اش كنند؟ پس چيست شما را؟ چگونه حكم مي كنيد؟

آگاه باشيد! به خدا سوگند! اين عمل


زشت در رحم تاريخ بارور شد، سپس درنگ كنيد و نتيجه بگيريد. نتيجه آن جز نوشيدن خون تازه و زهر تلخ و كشنده نخواهد بود و آيندگان به عاقبت آنچه را به پيشنيان بنيان گذارده اند، آگاه مي گردند. پس بعد از اين يك نفس بايد آرام بگيرد و بايد مطمئن باشيد كه به دنبال اين فتنه، آشفتگي و اضطراب و پريشاني فكري پديد خواهد آمد. اكنون بايد منتظر و آماده ي شمشير برنده و بي نظمي عمومي و حاكميت ستمگران باشيد، اموال شما را به غارت برند و اندكي را براي شما واگذارند و اجتماع شما را قتل عام نمايند پس زيان باد براي شما و چگونه است شما را) كه در مسيري خطرناك و تاريك افتاده ايد) و براستي كه كوردل گشته ايد. آيا شما ملزم و اجبار به روي آوردن به سوي رهبري الهي و حق كنيم در صورتي كه از آن كراهت داريد.

زنان مهاجر و انصار سخنان بلند فاطمه عليهاالسلام را به مردانشان رساندند، گروهي از مهاجرين و انصار به محضر آن بانوي بزرگ و مصيبت ديده آمدند و عذر و پوزش خواستند و عرض كردند: اي سيده و بانوي بانوان اگر قبل از اين كه آن پيمان را (با ابوبكر) ببنديم وآن عهد بر عهده ي ما قرار بگيرد، ابوالحسن علي عليه السلام عهدش را به ما عرضه مي داشت از او به غيرش عدول نمي كرديم!.

آن حضرت عليهاالسلام فرمود: از جانب من حجت بر شما تمام شد و بعد از اين عذري بر شما نيست و بعد از اين سستي و كوتاهي شما دستوري نيست.

صديقه ي طاهره بعد از پدر بزرگوارش بيست و هفت روز باقي بود كه قدرت ايستادن و بيرون رفتن نداشت و بيماري آن حضرت افزايش مي يافت، بيماري اي كه سببش ضربت وارده بر آن حضرت و فشار بين در و ديوار بود و آنچه از جانب خالد به آن بانوي بزرگ عليهاالسلام رسيده بود. اين بيماري موجب شد كه فاطمه عليهاالسلام بستري شود.

ام سلمه در يكي از همين روزها جهت عيادت آن حضرت وارد و عرض كرد: اي دختر رسول خدا! چگونه شب


را به صبح آوردي (چگونه هستيد؟) فرمودند: صبح كردم در حالي كه خود را بين دوحالت افسردگي و گرفتاري مي بينم. فراق پدر و ظلمي كه بر وصي خدا رفته است.

بعد از اين ابوبكر و عمر خواستند براي عيادت به محضر فاطمه عليهاالسلام بروند كه آن حضرت امتناع نمودند. اما با وساطت علي عليه السلام اجازه ورود به آنها داده شد. و در اين عيادت بود كه حضرت فاطمه عليهاالسلام نارضايتي خود را از آن دو نفر به خاطر غصب فدك و ناديده گرفتن حق وصي و جانشين پيامبر ابراز كرد و فرمود تا موقعي كه به ديدار پروردگارم نشتابم با شما صحبت نخواهم كرد.

بعد از آن افراد زيادي از جمله عباس عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از فاطمه عليهاالسلام عيادت كردند.

ام سلمي همسر ابي رافع مي گويد: فاطمه عليهاالسلام در روزهاي دادخواهي اش بيمار شد روزي مثل آنچه او را در روزهاي دادخواهي اش ديده بودم به من فرمود: اي مادر! مقداري آب براي شستشو برايم بياور. آب را آماده كردم، غسلي نيكوتر از آنچه ديده بودم، انجام داد، سپس فرمود: جامه ي نو مرا بياور، آن را آوردم پس آن را پوشيد و امر فرمود كه: رختخوابش را وسط خانه پهن كنم، آن را انجام دادم. رو به قبله بر آن بستر خوابيد و فرمود: اي مادر! من الان از دنيا مي روم كسي روپوش را از روي من بر ندارد.

اسماء بنت عميس مي گويد: وقتي فاطمه عليهاالسلام داخل اتاق شد من خوشحال منتظر آن بانو ماندم سپس ايشان را صدا زدم، جواب نداد. دوباره صدا زدم اي دختر محمد مصطفي! اي دختر بهترين زنان! جواب نداد. داخل خانه شدم و روپوش را از روي آن حضرت كنار زدم ناگاه متوجه شدم كه وفات يافته و به شهادت رسيده است. او در حالي كه صبر كننده و مظلومه بود مابين مغرب و عشا وفات يافت.

روپوش را روي آن حضرت انداختم و پيش آمده، عرض كردم: اي فاطمه! آن هنگام كه بر پدرت وارد شوي سلام مرا به او برسان در همين موقع بود كه حسن


و حسين عليهماالسلام وارد خانه شدند و متوجه فوت مادرشان گرديدند. حسن عليه السلام خودش را روي مادر انداخت و مي فرمود: اي مادرم! با من سخن بگو قبل از اينكه روح از بدنم مفارقت كند.

حسين عليه السلام خود را روي پاهاي مادر انداخته و مي فرمود: من پسرت حسين هستم، با من سخن بگو، قبل از اينكه قلبم از حركت بايستد و مرگم فرارسد.

سپس به مسجد رفتند و پدرشان را از شهادت زهرا عليهاالسلام آگاه كردند، اميرالمؤمنين عليه السلام به جانب منزل آمد و فرمود: اي دختر محمد به چه كسي خود را تسليت بدهم. تا زنده بودي دردهايم را به تو مي گفتم و به تو خودم را تسليت مي دادم، پس بعد از تو با چه كسي درد دل كنم و آرام بگيرم. و نيز عرض كرد: خدايا! من از دختر پيامبر تو خشنودم. خدايا! فاطمه عليهاالسلام در وحشت است، پس مونس او باش او هجرت كرده پس صله اش نما و مورد ظلم واقع شده پس حكم فرما اي كسي كه احكم الحاكمين هستي.

مردم در خانه اميرالمؤمنين عليه السلام اجتماع كردند و منتظر بودند تا جنازه ي زهرا عليهاالسلام را بيرون آورند. پس از لحظاتي ابوذر بيرون آمد و گفت: متفرق شويد خاكسپاري دختر رسول خدا امشب به تأخير افتاده است. شب كه فرارسيد اميرالمؤمنين عليه السلام جسد پاك و مطهر زهرا عليهاالسلام را غسل داد.

امام صادق عليه السلام فرمودند: علت اينكه فاطمه عليهاالسلام را علي عليه السلام غسل داد اين بود كه آن بانوي بزرگ صديقه بود، پس جز صديق نبايد او را غسل مي داد، چنانچه مريم عليهاالسلام را عيسي عليه السلام غسل داد.

علي عليه السلام بدن همسر پاك و رنجديده اش را در هفت پارچه كفن كرد. و قبل از اينكه پارچه ي سراسري را بر بدن مطهرش بپچيد صدا زد: اي ام كلثوم! اي زينب! اي فضه! اي حسن و اي حسين! بياييد و از مادرتان زهرا عليهاالسلام توشه برداريد كه وقت فراق فرارسيده و وعده ي ملاقات در بهشت است. حسن و حسين عليهماالسلام پيش آمدند و مي گفتند: آه! چه حسرتي كه شعله آن از فقدان جد ما


محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم و مادرمان فاطمه عليهاالسلام هرگز خاموش نمي شود. اي مادر! هر گاه جد ما را ملاقات كردي سلام ما را به او برسان و بگو كه ما بعد از شما در اين دنيا يتيم مانديم.

علي عليه السلام فرمودند: خدا را به شهادت مي گيرم كه فاطمه عليهاالسلام اشتياق ورزيد و آه كشيد و دو دستش را دراز كرد و دو نور چشمش را به مدتي زياد در آغوش گرفت. ناگهان هاتفي از آسمان صدا زد يا اباالحسن حسن و حسين را جدا كن، به خدا سوگند! كه فرشتگان آسمان به گريه افتاده اند.امام آن دو بزرگوار را از آغوش مادر جدا فرمود و روپوش را بر بدن پاك فاطمه عليهاالسلام انداخت و جسد پاكش نماز خواند. حسن و حسين عليهماالسلام عقيل، عمار، سلمان، مقداد و ابوذر نيز حضور داشتند. سپس فاطمه را در خانه اش دفن نمود.

وقتي علي عليه السلام زهرا عليهاالسلام را در قبر گذاشت، فرمود: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله محمد بن عبدالله اي صديقه! تو را به كسي كه سزاوارتر به تو از من است، تسليم كردم و آنچه خدا براي تو راضي شد من به آن خشنود گشتم. و در حديث ديگر آمده است كه: وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام بدن زهرا عليهاالسلام را در قبر گذاشت و آن را هموار نمود، دو فرشته از آن بانوي بزرگ سؤال كردند كه: پروردگار تو كيست؟ فرمود: خدا پروردگار من است. آنگاه سؤال كردند: پيامبر تو كيست؟ فرمود: پدرم محمد صلي الله عليه و آله و سلم گفتند: امام تو كيست؟ فرمود: اين شخص كه بالاي قبرم ايستاده است، علي عليه السلام.

سپس اميرالمؤمنين عليه السلام صورت هفت قبر يا چهل قبر را در بقيع درست كرد.