بازگشت

عون بن علي ابي طالب


مادر عون اسماء بنت عميس بود. بنا به نقل تنقيح المقال و ناسخ التواريخ: عون از امام عليه السلام اجازه مبارزه خواست. امام عليه السلام گريست و فرمود: «اي برادر! تسليم مرگ شده اي؟» عون گفت: «چگونه تسليم مرگ نشوم در حالي كه تو را بي يار و ياور مي بينم».

امام عليه السلام به او اجازه داد. عون به ميدان رفت و به سختي جنگيد و افراد بسياري را از دشمن از بين برد. سپس نزد امام عليه السلام برگشت تا بار ديگر امام عليه السلام را ببيند. امام عليه السلام از او خواست تا اندكي بياسايد، ولي عون گفت: «اي برادر! آرزويم ديدار دوباره ات بود و اكنون كه به آرزويم رسيده ام سزاوار نيست كه پشت به جنگ كنم و از بخشش جان خودداري كنم. برادر تشنگي شديد عذابم مي دهد، اجازه بده كه جان خويش را فدا كنم. وامام عليه السلام اجازه داد وفرمود كه اسب تازه نفسي در اختيار عون بگذارند.

عون دوباره به ميدان رفت و حمله شديدي را آغاز كرد. مردي از لشكر


عمر سعد به نام «صالح بن سيار» كه در زمان خلافت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به جرم شرابخواري به دست عون شلاق خورده بود و از اين رو كينه اش را در دل داشت، با ديدن عون، به فكر انتقام افتاد. و با اسب به سوي عون تاخت. شمشير را در هوا چرخاند و زبان به دشنام گشود. عون با ضربت نيزه اي او را به هلاكت رساند. پس از او، «بدر بن سيار» برادر صالح به خونخواهي برادرش شتافت كه عون او را نيز به قتل رساند.

سرانجام مردي به نام «خالد بن طلحه» در كمين عون نشست و در فرصتي مناسب عون را به شهادت رسانيد. عون در آخرين لحظات اين گونه زمزمه مي كرد: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

ايشان اولين كسي بود كه پس از شهادت جمع بسياري از ياران امام، از جمع برادرانش داوطلب رفتن به ميدان شد.