بازگشت

فرزدق و حضرت زين العابدين


در كتابهاي فريقين از جمله حلية الاوليا، مناقب ابن شهر آشوب، كشف الغمة، تذكره سبط بن جوزي و روضه الواعظين آمده كه در زمان خلافت عبدالملك بن مروان پسرش هشام بن عبدالملكب با جمعي از بزرگان و اطرافيانش سالي به حج رفت پس از طواف كعبه كه خواست حجرالاسود را استلام نمايد به علت زيادي و ازدحام مردم نتوانست خود را به نزديك حجر رساند و كسي هم به او اهميت نداد، اطرافيان ناچار شدند در گوشه ي مسجدالحرام كنار زمزم صندلي گذاشتند كه او بنشيند تا بلكه موج جمعيت كاهش


يابد ولي مردم همچنان گرم طواف و دعا و همهمه بودند و هشام مجال و فراغتي پيدا نمي كرد و محو تماشاي مردم بود كه ناگاه صداي تكبير طواف كنندگان بلند شد خوب كه نگاه كرد ديد حضرت سجاد عليه السلام با ازار و رداء (لباس احرام) و با سيماي ملكوتي كه نشان سجده در پيشاني مباركشان هويدا بود مشغول طواف است و مردم نيز مجذوب هيبت خدادادي آن حضرت شده اند و به هر سو كه رو مي كند راه را برايش بازمي كنند و چون اراده استلام حجرالاسود نمود مردم خود را كنار كشيدند تا آن جناب با آرامش كامل حجرالاسود را استلام فرمودند.

هشام از تماشاي اين منظره در آتش حسد و كينه مي سوخت و ليكن كاري از وي ساخته نبود در اين ميان يكي از اطرافيان از هشام پرسيد كه اين شخص كيست كه مردم از هيبت و احتشام او اين همه حساب مي برند هشام خود را به تجاهل زد و به دروغ گفت نمي شناسم.



آن شنيدستم كه در عهد وليعهدي هشام

رهسپار كعبه شد با مردم شام و حلب



خواست تا بوسد حجر را گشت مانع ازدحام

شد ز جمعيت برون كاسايد از رنج و تعب



ديد ناگه صف ز هم بشكست و شد ماهي پديد

كافتاب از پرتو صبح جمالش در عجب



ماه گرد كعبه مي گرديد و خلقي گرد ماه

سنگ را با بوسه اي سيراب كرد از لعل لب



چون هشام آن عزت و قدر و جلال و جاه ديد

از شرار آتش كين و حسد شد ملتهب



زان ميان يك تن از او پرسيد اين شهزاده كيست؟

كاين چنين بردا من مطلوب زد دست طلب



كرد در پاسخ تجاهل گفت نشناسم كه كيست؟

زان تجاهلها كه بر اعجاز احمد بولهب



حال جلوه اي دلربا و جذاب از بكارگيري ذوق خدادادي شعر در خدمت ولايت به نمايش گذاشته مي شود و شاعري شجاع و ولايي در جواب گستاخي اين خفاش ناتوان از تحمل نور خورشيد ولايت، زبان فصاحت مي گشايد اي هشام گر تو خود را به تجاهل مي زني و اين خورشيد عالمتاب را كتمان مي كني من با فضل الهي به


شكرانه قريحه ي مواج خود او را مي شناسانم هر چند كه از شناخت او ناتوان و بيان من در تعريف ايشان قاصر است.

آري فرزدق آن اسوه و الگوي شعراي ولايي در لحظه ي حساس ملهم از غيب چنين سرود:



1- يا سائلي اين حل الجود و الكرم

عندي بيان اذا طلابه قدموا...