بازگشت

دعاي آهو


حمران بن اعين مي گويد: امام سجاد عليه السلام همراه با گروهي از اصحابش نشسته بود ناگهان آهويي به محضر ايشان آمد، دمش را حركت مي داد و تملق مي كرد و دستهايش را به هم مي زد.

امام سجاد عليه السلام فرمود: آيا مي دانيد اين آهو چه مي گويد؟ گفتند: نه فرمود: گمان دارد فلاني از مردان قريش امروز بچه ي او را شكار كرده است و همانا اين آهو به پيش من آمده و از من مي خواهد كه بچه اش را بياورند تا او شير دهد.

پس حضرت فرمودند: برخيزيد با هم به نزد او برويم پس با همديگر به نزد او رفتند او به سوي آنان خارج شد و گفت: پدر و مادرم فداي شما باد خواسته شما چيست؟


امام سجاد عليه السلام فرمود: به حقي كه بر تو دارم از تو مي خواهم كه آهو بچه اي را كه امروز صيد كرده اي به پيش من آوري پس او آن صيد خود را آورد و آن را پيش مادرش گذاشت و آهو بچه اش را شير داد.

بعد امام سجاد عليه السلام به آن مرد فرمود: از تو مي خواهم كه اين آهو بچه را به من هبه كني گفت: كردم.

آن حضرت فرمود: آهو بچه را با مادرش بفرست، او دستور امام را عمل كرد - آهو رفت در حالي كه تملق مي كرد و دمش را تكان مي داد حضرت سجاد عليه السلام فرمود: آيا مي دانيد اين آهو چه مي گويد؟ گفتند: نه فرمود: همانا آهو مي گويد: خداوند هر غايب از شما را برگرداند و غفران الهي بر علي بن الحسين عليهماالسلام باد، همانطوري كه بچه ام را بر من برگرداند.