بازگشت

دعاي آن حضرت بر پسر شهاب


زهري روايت مي كند كه وقتي بيمار شدم چنانكه به هلاكت نزديك شدم با خود گفتم كه مرا به حق تعالي وسيلتي بايد جست به كسي كه خداوند به شفاعت او شفايي دهد هيچكس را در عهد خود از سرور متقيان و پيشواي عابدان فاضلتر نمي دانستم به خدمت آن سرور رفته عرض كردم: يابن رسول الله حال من مي بيني كه به كجا رسيده است؟ دعايي در كار من بفرما. امام زين العابدين عليه السلام دست به دعا برداشت عرض كرد: خداوندا پسر شهاب به من گريخته، مرا و پدران مرا به درگاه عزت تو وسيله ساخته به حق آن اخلاصي كه از پدرانم مي داني او را شفايي كرامت فرما و روزي بر وي فراخ و قدرش را رفيع گردان زهري مي گويد: به خدايي كه جانها به فرمان اوست كه في الحال شفا يافتم و بعد از آن هرگز بيمار نشدم و سختي و تنگدستي به من نرسيد و اميد مي دارم كه به بركت دعاي آن بزرگوار خداوند بر من رحمت كند و مرا بيامرزد.