بازگشت

عبدالملك بن نوفل


وي از روايتگران واقعه ي عاشوراست. «عبدالملك بن نوفل» از سعيد بن سعيد


«مقبري» اشعار حسين عليه السلام را به هنگام بيرون آمدن از مدينه روايت مي كند. و نيز جريان بيعت گرفتن «معاويه» براي فرزند پليدش يزيد، سخن «ضحاك بن قيس» رييس پليس و دست اندركار دفن معاويه، و اشعار «يزيد» به هنگام دريافت خبر مرگ «معاويه» را، بدون تصريح به نام واسطه ها روايت مي كند.

نامبرده در تاريخ «طبري» پانزده گزارش دارد كه واسطه هاي آنها را نشان نمي دهد. و بيشتر اين روايات در مورد قيام «عبدالله ابن زبير» در مكه و «عبدالله بن حنظله» در مدينه و جنايت هولناك «حره» است.

يكي از اين روايات را از پدرش «نوفل»، ديگري را از «عبدالله بن عروه»، سومي را از «حميد بن حمزه» از دوستان بني اميه، و هفت روايت ديگر را از «حبيب بن كره» از مهره هاي رژيم اموي و دوست «مروان بن حكم»، و برخي را نيز از «سعيد بن عمر» روايت مي كند.

به نظر مي رسد نامبرده اخبار خود در مورد وصيت معاويه و خاكسپاري او را از دوستان اموي اش روايت نموده باشد گرچه به نام آنان تصريح نكرده است.

نامبرده، پدرش «نوفل» بود كه فرماندهي دو يا پنج هزار تن از نيروهاي «عبدالله بن زبير» را از سوي فرماندار برگزيده ي او «ابن مطيع» در كوفه، به دست داشت. در ميدان كارزار يك بار «ابن اشتر» به او دست يافت و شمشير بر گردن او نهاد اما رهايش ساخت.

«تهذيب التهذيب» و «الكاشف» او را در نقل روايت مورد اعتماد شمرده اند.