بازگشت

عبدالله بن قراد خثعمي


وي يكي از هواداران و فرماندهان تحت امر مختار بن ابوعبيده ثقفي بود. در آخرين نبرد نيروهاي مصعب بن زبير عليه مختار، هنگامي كه مختار و عده اي از يارانش در قصر دارالحكومه ي كوفه محاصره شده بودند، سرانجام نيروهاي ابن زبير پس از كشتن مختار محاصره را شكستند.

محاصره شدگان كه فشار تشنگي و گرسنگي و بلاتكليفي، آنان را از پاي در مي آورد بعد از شهادت مختار تصميم به تسليم گرفتند و به مصعب پيغام دادند كه حاضرند تسليم شوند.

مصعب يكي از ياران نزديك خود به نام «عباد بن حصين» را نزد آنان فرستاد. و همراه مأموران تك تك آنان را خلع سلاح كردند و چون گوسفند دستهاي آنان را با طناب مي بست و بيرون مي فرستاد. «عبدالله بن شداد» كه از ياران نزديك مختار بود و در نهضت توابين هم در كنار سليمان بن صرد جنگيده بود نيز از جمله اين افراد بود. وي به عباد وصيت كرد، مرد ديگري از ياران مختار به نام «عبدالله بن قراد» كه از اين وضع پيشامد پشيمان شده بود دنبال عصا و يا آهني مي گشت كه با آن جنگ كند و تن به ذلت ندهد. اما چيزي نيافت، چون او را خلع سلاح كرده و دست او را بسته بودند. عبدالرحمان بن محمد اشعث چشمش كه


به عبدالله قراد افتاد گفت: «او را بدهيد تا گردنش را بزنم». زيرا معتقد بود كه قاتل محمد اشعث پدر اوست. عبدالله با شجاعتي تمام همانطور كه كتف بسته بود به عبدالرحمان گفت: «بر دين جد تو باشم كه ايمان آورد و سپس كافر شد؟ اگر دروغ بگويم من پدرت را با شمشير زدم تا جان داد.»

عبدالرحمان از اسب پياده شد و گفت: عبدالله را تحويل من دهيد و چون تحويل او شد وي را مهلت نداد و با شمشير گردن او را زد.