بازگشت

عبدالله بن عمير كلبي


ابووهب عبدالله بن عمير بن عباس بن عبد قيس بن عليم بن جناب كلبي عليمي، ساكن كوفه، و عليم تيره اي از بني كلب مي باشد.

سه نفر از شهداي كربلا با خانواده در كربلا حاضر شدند: مسلم بن عوسجه، جنادة بن حرث انصاري و عبدالله بن عمير كلبي به اتفاق مادرش و همسرش بود.

همسرش ام وهب تنها زني است كه در كربلا شهادت رسيد، او دختر عبد از طايفه نمر بن قاسط بود.

از ياران برجسته حضرت اباعبدالله و از اصحاب حضرت امام علي عليه السلام، مردي شجاع، جنگجويي سرسخت و پرتوان، قهرماني شريف، انقلابي بزرگ و حماسه ساز، دومين شهيد كربلا، حريص در جهاد با مشركين و سالها جنگ با كفار، او مرد چهار شانه، قد بلند و داراي بازواني ستبر بوده است.

چند روز قبل از عاشورا عبدالله عمير لشگري را در نخيله كوفه ديده و پرسيد: اين لشگر عظيم به كجا مي رود؟

گفتند: به جنگ حسين عليه السلام فرزند فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلوات الله عليه و آله خواهند رفت.

عبدالله گفت: به خدا قسم من آرزو داشتم كه با اهل شرك، در راه خدا بجنگم و اكنون اميدوارم ثواب جنگ با اين مردمي كه براي كشتن پسردختر پيامبر صلي الله عليه وآله و سلم خود بيرون مي روند، در نزد خداي تعالي از ثواب جنگ با مشركان كمتر نباشد. پس تصميم خود را با همسرش اظهار كرد، او هم عبدالله را به اين فكر مقدس آفرين گفت و خواست كه عبدالله او را با خود ببرد و هر دو شبانه از كوفه بيرون آمدند و در شب هشتم محرم خدمت امام حسين عليه السلام رسيدند.

روز عاشورا كه ابن سعد اولين تير را به سوي امام عليه السلام پرتاب كرد و گفت: نزد ابن زياد شهادت بدهيد كه من اولين كسي بودم كه تير انداختم و سپس لشگر ابن سعد، اصحاب امام عليه السلام را تير باران كردند و يسار غلام زياد بن ابي سفيان و سالم غلام عبيدالله بن زياد از لشگر


ابن سعد بيرون آمده و مبارز خواستند، حبيب بن مظاهر و برير بن خضير برخاستند ولي امام عليه السلام فرمود بنشينيد، پس عبدالله بن عمير برخاست آنگاه امام عليه السلام مرد گندم گون بلند قامت پرشانه اي را ديد كه بازواني قوي و محكم دارد، فرمود: گمان مي برم عبدالله حريف اينها باشد.

عبدالله به اذن امام عليه السلام عازم ميدان شد، يسار و سالم به او گفتند تو كيستي؟ چون خود را معرفي كرد گفتند: ما تو را نمي شناسيم بايد زهير بن قين يا حبيب بن مظاهر يا برير بن خضير به جنگ ما آيند، عبدالله در غضب شد و به يسار كه پيش روي سالم بود گفت: اي زنازاده هر كه به جنگ تو بيرون آيد از تو بهتر خواهد بود، آنگاه بر او حمله كرد و با يك شمشير جان او را گرفت. در اين حال سالم بر او حمله كرد و با شمشيري انگشتان دست چپ عبدالله را قطع نمود و عبدالله بي درنگ بر سالم حمله كرده و او را هم به دوزخ فرستاد و بعد از كشتن آن دو چنين رجز خوانده و خدمت امام عليه السلام رسيد:



ان تنكروني فانا ابن كلب

حسبي ببيتي في عليم حسبي



اني امر ذو مرة و عصب

و لست بالخوار عند الحرب



اني زعيم لك ام وهب

بالطعن فيهم مقدما و الضرب



ضرب غلام مؤمن بالرب

«اگر مرا نمي شناسيد، بدانيد ابن كلب هستم - خانواده ام در طايفه ي «عليم» موقعيت خوبي دارد - من مردي قوي و شديد هستم - هنگام جنگ ضعيف نمي باشم اي ام وهب با نيزه و شمشير زدن بر دشمن از تو نگه داري مي كنم، زدن مردي مؤمن به خدا».



عبدالله آن دو را به هلاكت رسانيد خدمت امام عليه السلام رسيده و دوباره عازم ميدان شد، همسرش ام وهب با ديدن اين حال عمودي برداشت و همراه شوهر قدم به ميدان جنگ گذاشت و گفت:

«پدر و مادرم فداي تو باد، جان نثار فرزندان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم باش».

عبدالله خواست كه همسرش را به


خيمه بازگرداند ولي او برنمي گشت تا اينكه امام حسين عليه السلام فرمودند: خدا شما را جزاي خير دهد برگرد، خدا رحمتت كند، و در خيمه ها با زنها بنشين، چه اينكه بر زنان جهادي نيست، او هم امتثال كرد و به خيمه برگشت.

آنگاه حمله اي از سوي گروهي به فرماندهي شمر به جناح چپ سپاه امام عليه السلام متوجه گرديد، عبدالله بن عمير با عده اي از اصحاب امام عليه السلام در دفع اين حمله استقامت عجيبي از خود نشان داد و پس از آن گروهي سواره و پياده از افراد دشمن را به هلاكت رسانيد دست راست و يكي از پاهايش قطع شد و به اسارت دشمن در آمد و بلافاصله به وضع فجيعي سپاهيان دشمن بدن او را با نيزه و شمشير قطعه قطعه نموده و به دست هاني بن ثبيت حضرمي و بكير بن حي تيمي، به شهادت رسيده و رستم غلام شمر سر از تنش جدا كرد.

همسرش ام وهب به قتلگاه رفته و در كنار پيكر شوهرش نشست و در حاليكه خون از سر و صورت وي پاك مي كرد چنين مي گفت:

بهشت بر تو گوارا باد، از خدايي كه بهشت را بر تو ارزاني داشت مي خواهم مرا نيز در آنجا مصاحب تو گرداند.

در اين حال شمر به غلام خود رستم دستور داد با چماقي به همسر عبدالله حمله نموده و او را به شهادت رسانيد و او در كنار همسرش به روي خاك افتاد. غلام شمر سر عبدالله را از تن جدا كرده و به سوي خيمه ها انداخت، مادر عبدالله سر را برداشته، پاك نموده آنگاه عمودي به دست گرفت و به سوي دشمن حركت كرد. حضرت امام حسين عليه السلام دستور داد او را به خيمه ها برگردانيدند و خطاب به مادر عبدالله فرمود: «جزيتم من اهل بيتي خيرا»: «در راه حمايت از اهل بيت من به پاداش نيك نايل شويد خدا رحمتت كند به سوي خيمه ها بازگرد كه جهاد از تو برداشته شده است» ام عبدالله برگشت در حالي كه مي گفت «اللهم لا تقطع رجائي» «خدايا اميد مرا قطع نكن». و امام عليه السلام در پاسخ وي فرمودند: «لا يقطع الله رجاك».


بنا به نقل شهيد مطهري (ره)، مادر عبدالله بن عمير سر بريده پسرش را برداشته و بوسيد و گفت: پسرم حالا از تو راضي شدم به وظيفه خودت عمل كردي، ولي ما چيزي را كه در راه خدا داديم، پس نمي گيريم، همان سر را پرت كرد به سوي يكي از افراد دشمن و بعد چوبي برداشته و بر دشمن حمله كرد و اين رجز را خواند:

«من پيرزني ناتوان و ضعيفه اي هستم، اما تا جان دارم از خاندان فاطمه عليهاالسلام دفاع مي كنم».

نام عبدالله بن عمير در زيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه وارد شده است: «السلام علي عبدالله بن عمير الكلبي».