بازگشت

عبدالله بن عمر بن الخطاب


وي پسر خليفه ي دوم، عمر بن خطاب است.

در يكي از روزهاي جنگ صفين طراحان شام به فكر نفوذ در خاندان عترت افتادند، عبدالله بن عمر براي امام حسين عليه السلام پيغام ملاقات فرستاد، وقتي در گوشه اي از ميدان به سوي او رفت، پسر عمر گفت: من براي جنگ با تو نيامده ام، مي خواهم تو را نصيحت كنم. امام حسين عليه السلام فرمود: «چه نصيحتي داري؟» گفت: قريش از پدرت اطاعت نمي كنند آيا تو مي داني با علي عليه السلام مخالفت كني و او را بر كنار سازي تا ما همه تو را به عنوان رهبر جامعه ي اسلامي برگزينيم؟ امام حسين عليه السلام فرمود: «سوگند به خدا! هرگز! من به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و جانشين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كافر نمي گردم. گم شو، واي بر تو از شيطان متكبر، به تحقيق كه شيطان اعمال زشت تو را زينت داده و تو را فريفته است تا آنكه تو را از اين دين اسلام خارج ساخته كه از قاسطين اطاعت كني و معاويه اين مرد خارج شده از دين را ياري دهي. همواره معاويه و پدرش ابوسفيان با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بودند و از دشمنانشان به حساب مي آمدند. سوگند به خدا! كه آن دو مسلمان نشدند بلكه از روي ترس و طمع تسليم گرديدند، پس امروز تو بي سرزنشي از وجدان، جنگ مي كني، و به ميدان جنگ مي آيي تا به زنان شامي دسترسي پيدا كني، پس اندك زماني لذت ببر، كه من از خداوند عزيز و بزرگ اميدوارم به زودي تو را بكشد.

پس از آن پسر عمر به نزد معاويه


رفت و گفت: امروز مي خواستم با حيله و نيرنگ حسين را فريب دهم. معاويه گفت: حين فرزند همان پدر است، فريب تو را نمي خورد.

از بلاذري كه از علماي سنت است نقل شده كه مي گويد: پسر عمر بعد از شهادت امام حسين عليه السلام به يزيد نامه نوشت و گفت: مصيبت بزرگ و فاجعه ي عظيمي رخ داد و در اسلام حادثه ي بزرگي پديد آمد و هيچ روزي مثل روز قتل حسين نيست، يزيد در جواب او نوشت: اي احمق، ما بر سر خانه هاي آماده و بسترهاي گسترده و مهيا قرار گرفتيم و از آن دفاع كرديم، اگر حق با ماست كه به حق جنگ كرديم و اگر حق براي غير ماست، پدر تو اولين كسي است كه اين روش را بنيان نهاد و حق را از اهلش بازستاند!

معاوية بن ابوسفيان در آخرين وصيت خود به پسرش يزيد نكاتي را راجع به مخالفان حكومت گوشزد نمود، از جمله آنكه در مورد عبدالله بن عمر گفت: ابن عمر مردي است كه عبادت، او را سرگرم و از كار افكنده، و اگر تنها بماند با تو بيعت خواهد كرد.

روزي عبدالله بن عمر به امام حسين عليه السلام عرض كرد: اي حسين! من از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود، حسين را مي كشند و خدا آنان را تا روز قيامت خوار و ذليل خواهد كرد. من امروز از تو مي خواهم با عموم مردم همراه شوي، همه ي شهرها با يزيد بيعت كردند، تو هم با آنان صلح كن همانگونه كه در ايام حكومت معاويه صبر كردي، شايد خداوند بين شما و اين ستمكاران حكم فرمايد. امام حسين عليه السلام فرمود:

«اي پدر عبدالرحمن! آيا من با يزيد بيعت كنم؟ و با او صلح نمايم؟ و حال آنكه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آن همه از لعن و نفرينها و رهنمودها را نسبت به او و پدرش فرمود.»