بازگشت

عامر شعبي


بسياري از وقايع بعد از عاشورا از زبان «شعبي» نقل شده است. و جزء وقايع نگارهاي تاريخ عاشوراست.

وي از اهالي كوفه و از علاقمندان «مختار بن ابوعبيد ثقفي» بود. «شعبي» گويد: وارد بصره شدم و «احنف بن قيس» را در مسجد ديدم كه جمعي به دور او حلقه زده بودند. سلام كردم. احنف، پرسيد شما كه هستيد؟! - مردي از اهل كوفه هستم! - شما همان بردگان ماييد كه آزادتان كرديم. - چطور؟!

- شما را از چنگ غلامانتان كه همراه مختارند نجات داديم. - مي داني، پير حمدان درباره ي ما و شما چگونه گفته است؟! - چه گفته است؟! «شعبي» اشعاري را براي «احنف» خواند كه ترجمه ي آن چنين است: «به خود مي باليد كه غلامان را كشته ايد و يكبار گروهي بي سلاح را هزيمت كرده ايد»، «اگر


افتخار به اين داريد يادتان باشد كه در جنگ جمل با شما چه كرديم»، «پيران ريش خضاب كرده ي شما و جوانان زيبا و گردن فراز كه در زره خويش، مؤقرانه قدم برمي داشتند»، «در هنگام نيمروز، ذبحشان كرديم، بخشيديم و شما بخشش ما را فراموش كرده ايد»، «و نعمت خداي منان را كفران كرده ايد و در مقابل آنان خشبيان (ياران مختار) را كشتيد كه معادل طايفه ي شما نبود». «احنف» از شنيدن اين اشعار، سخت عصباني شد و مشاجراتي ميان آنان پيش آمد.