بازگشت

ضحاك بن عبدالله مشرقي


وي از راويان واقعه ي عاشوراست. از نامبرده سرگذشت جاودانه ي شب عاشورا، رويدادهاي درس آموز و تكان دهنده ي روز عاشورا، آمادگي حسين عليه السلام و يارانش براي دفاع قهرمانانه از حق و عدالت، و نيز سخنان روشنگرانه و خيرخواهانه ي آن حضرت در آن روز سرنوشت ساز، روايت شده است.

«ابومخنف» اين رويدادها و اخبار را با يك واسطه از او روايت مي كند. و واسطه ي او در نقل اين روايات «عبدالله بن عاصم» است. اين مرد نيز از حمدان مي باشد. از اصحاب امام حسين عليه السلام در كربلا بود، ولي پس از شهادت ياران امام، تصميم به فرار از معركه گرفت. خدمت امام آمد و گفت: اي پسر پيامبر! با هم قرار گذاشته بوديم كه تا وقتي مدافعي داري من هم دفاع كنم، اينك كه مدافعان كشته شده اند، مرا اجازه بده كه بروم، امام آزادش گذاشت. او كه قبلا اسب خود را در يكي از خيمه ها بسته بود و خود، پياده مي جنگيد، پس از اذن امام،


سراغ اسب خويش رفت و سوار شده، به طرف نيروهاي سپاه كوفه تاخت. برايش راه باز كردند. تعدادي از سربازان تعقيبش كردند. چون به روستايي نزديك ساحل فرات به نام «شفيه» رسيد، ايستاد. تعقيب كنندگان او را شناختند و از تعقيبش منصرف شدند.