بازگشت

روح الله موسوي خميني


امام خميني (ره) در تاريخ بيستم جمادي الثاني يك هزار و سيصد و بيست قمري، مصادف با ولادت بانوي بزرگ اسلام، حضرت فاطمه عليهاالسلام، ديده به جهان گشود. پدر ايشان آيت الله سيد مصطفي موسوي بود كه در ذيحجه ي سال 1320 ه. ق در حالي كه تنها 47 سال داشت، در راه خمين - اراك مورد سوء قصد اشرار قرار گرفت و به شهادت رسيد و در نجف اشرف مدفون شد. مادر امام (ره) بانو هاجر فرزند يكي از علماي بنام بود. با شهادت پدر امام (ره) خواهر گرامي پدر امام (مساوي عمه اش) سرپرستي كودكان وي را عهده دار


مي شود. بدين ترتيب امام (ره) زندگي را با سختي هاي فراواني آغاز مي كند. بانو صاحبه (عمه ي امام) و نيز مادر امام در سال 1336 ه. ق دار فاني را وداع مي گويند و امام (ره) با اين مشكلات دست و پنجه نرم مي كند ولي هرگز به ستوه نمي آيد و پيش از پايان 15 سالگي دروس فارسي را پشت سر مي گذارد و از آن پس به تحصيل در علوم اسلامي مي پردازد. نخستين استاد امام (ره) در اين دروس، حضرت آيت الله پسنديده است كه تا سال 1338 ه. ق امام نزد او تحصيل مي كند و پس از آن براي ادامه تحصيل به حوزه ي اصفهان رهسپار مي شود. در سال 1339 ه. ق به سبب اشتهار آيت الله حائري يزدي به اراك عزيمت مي كند و از آنجا به همراه ايشان به قم مشرف مي شود و در مدرسه ي دارالشفا، مسكن مي گزيند. كوششهاي شبانه روزي امام (ره) باعث مي شود كه آن حضرت تا سال 1345 ق سطوح عاليه را به پايان برد و به درجه ي اجتهاد نايل شود. در سال 1355 ه. ق به دنبال رحلت آيت الله حائري، امام نيز به عنوان يكي از مجتهدين مبرز شهرت مي يابد. امام در رشته هاي مختلف علمي از جمله هيأت، عرفان، فلسفه، فقه و اصول تخصص كامل مي يابد. امام در كنار تحصيلات هرگز از خودسازي معنوي و طي مراحل سلوك و عرفان چشم پوشي نمي كند و در اين زمينه علاوه بر طي مراحل عملي كه از آيت الله شاه آبادي بهره هاي فراوان مي گيرد، در مباني عرفان نظري نيز كوششهاي فراوان مي كند و در نهايت نظريات جديدي ارائه مي كند كه در نوع خود از اوج و منزلت بالايي برخوردارند. امام (ره) در كنار علوم ياد شده به تدريس و گسترش علوم عقلي و فلسفي نيز اهتمام ورزيد و موجب رونق گرفتن آنها در عصري شد كه پرداختن به آنها به شدت از سوي برخي از علماي طراز اول حوزه ها طرد مي شد. واقعيت آن است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه امام از سال 1341 مقدمات آن را فراهم كرده بود، عامل اصلي اقبال محافل علمي به علوم فلسفي - عقلي حضرت امام بود و الا غير از ايشان كه قدرت سياسي را در اختيار داشت هيچ كس ديگر


نمي توانست تا اين حد در توسعه اين علوم اقدام كند. امام (ره) از 27 سالگي، تدريس فلسفه را آغاز كرد و شاگردان برجسته اي هم تربيت كرد و به جامعه تحويل داد. علاوه بر اينها امام طبع شعري خوبي هم داشت و ديوان آن حضرت شاهد گويايي بر اين مدعاست. در عرصه ي سياست نيز امام خميني (ره) نظريات بديع و محكمي ارائه كرد كه مهمترين آنها نظريه ي ولايت فقيه و لزوم دخالت عموم مسلمانان و به ويژه مذهبيون و بالاخص روحانيون در سياست است. او با رهبري انقلاب عظيم اسلامي پيوند مستحكمي بين دين و سياست برقرار كرد و همگان را بدان دعوت كرد. امام براي انقلاب زحمت بسيار طاقت فرسايي را متحمل شد و با توجه به معرفت خالصي كه نسبت به خدا داشت به استحضار و پشتگرمي او اين انقلاب را هدايت و به پيروزي رسانيد. حضرت امام فلسفه اصلي نبوت و امامت و شهادت را تشكيل حكومت اسلامي مي دانست و در طول دوران مبارزات و استقرار حكومت اسلامي براي تبيين آن تلاش فراواني كرد. حضرت امام سرانجام در 14 خرداد 1368 ه. ش به ملوك اعلي پيوست و همگان را در عزاي خود سوگوار كرد. از ايشان آثار قلمي بسيار زيادي باقي مانده است كه به برخي از مهمترين آنها اشاره مي كنيم: البيع، ولايت فقيه، تهذيب الاصول، چهل حديث، ديوان اشعار، حاشيه بر فصوص الحكم، صحيفه ي نور، كشف الاسرار، شرح دعاي سحر و...

امام خميني (ره) همواره انقلاب اسلامي ايران را نشأت گرفته از قيام امام حسين عليه السلام معرفي مي كردند. و در مواقع مختلف و پيشامدهاي ناگواري كه براي مردم ايران رخ مي داد، با يادآوري قيام حسيني از مشكلاتي كه پيش روي ملت ايران به وجود مي آمد آنها را نسبت به موضوع خود آگاه مي نمودند. امام خميني مي فرمود: «ناراحت و نگران نشويد، مضطرب نگرديد، ترس و هراس را از خود دور كنيد. شما پيرو پيشواياني هستيد كه در برابر مصائب و فجايع صبر و استقامت كردند. كه آنچه ما امروز مي بينيم نسبت به آن چيزي نيست.


پيشوايان بزرگ ما حوادثي چون روز عاشورا و شب يازدهم محرم را پشت سر گذاشته اند و در راه دين خدا يك چنان مصائبي را تحمل كرده اند».

«انقلاب اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي است. ملت بزرگ ما بايد خاطره عاشورا را با موازين اسلامي هر چه شكوهمندتر حفظ نمايند و به بركت آن و ارزش بي حساب ثارالله با حضور در صحنه انقلاب عظيم خود را هر چه پايدارتر نگه دارد.»

«آن چيزي كه ما را دلخوش مي كند اين است كه (اين قيام) براي خدا بوده است. چيزي كه براي خداست آسان مي شود. همان طوري كه در اين چيز خوانديد. از كربلا شروع كرديد. خوب كربلا هم همين مسايل بود اما براي خدا بود. چون براي خدا بود آسان بود (انقلاب) شما هم ان شاء الله براي خداست و همان طوري كه خوانديد كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا اين يك عبارت آموزنده است. نه معنايش اين است كه هر روز كربلاست هر روز بنشينيد گريه بكنيد. ببينيد چه كرده كربلا چه صحنه اي بوده. هر روز اين صحنه بايد باشد. مقابله اسلام و كفر، مقابله عدل با ظلم، مقابله عدد كم با ايمان زياد. در مقابل عدد زياد با بي ايماني.

در جايي ديگر ايشان درباره اهميت عاشورا و نقش انسان ساز آن در كل تاريخ بشر اين گونه مي فرمايند: «اگر عاشورا و فداكاري خاندان پيامبر نبود، بعثت و زحمات جانفرساي نبي اكرم را طاغوتيان آن زمان به نابودي كشانده بودند و اگر عاشورا نبود منطق جاهليت ابوسفيانيان كه مي خواستند قلم سرخ بر وحي و كتاب بكشند و يزيد يادگار عصر تاريك بت پرستي كه به گمان خود با كشتن و به شهادت كشيدن فرزندان وحي اميد داشت اساس اسلام را برچيند و با صراحت و اعلام «لا خبر جاء و لا وحي نزل» بنياد حكومت الهي را بركند. نمي دانستيم بر سر قرآن كريم و اسلام عزيز چه مي آمد. لكن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست كه اسلام رهايي بخش و قران هدايت افروز را جاويد نگه دارد و با خون شهيداني چون فرزندان وحي احياء و پشتيباني فرمايد و


از آسيب دهر نگه دارد و حسين بن علي آن عصاره نبوت و يادگار ولايت را برانگيزد. تا جان خود و عزيزانش را فداي عقيدت خويش و امت معظم پيامبر اكرم نمايد. تا در امتداد تاريخ خون پاك او بجوشد و دين خدا را آبياري فرمايد و از وحي و ره آوردهاي آن پاسداري نمايد.»

امام خميني درباره روشن كردن ماهيت قيام حسيني نقل مي كنند كه: «حضرت سيدالشهدا با يك عدد كمي حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدري بود. يك حكومت مقتدري بود و اظهار اسلام هم مي كرد و از قوم و خويشهاي خود اينها هم بود. در عين حالي كه اظهار اسلام مي كرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامي بوده. خليفه رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمي است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است اينكه حضرت ابي عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين. براي اينكه گفتند تكليف من اينست كه استنكار كنم نهي از منكر كنم. اگر يك حاكم ظالمي بر مردم مسلط شدز علما، ملت، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند. بايد نهي از منكر كنند در حاليكه مي دانست. يعني به حسب قواعد هم معلوم بود. و حسب قواعد هم يك عده كمي كه آن وقتي كه همراه ايشان همه با هم بودند. مي گويند چهار هزار نفر بودند لكن شب هم آنها رفتند. يك عدد بسيار كم هفتاد، هشتاد نفري، هفتاد و دو نفري ماندند. در عين حال او تكليف مي ديد براي خودش كه او بايد با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا بهم بخورد اين اوضاع، تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكاري خودش و اين عده اي كه همراه خودش بود. او ديد كه يك حكومت جائري است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است تكليف خودش را تكليف الهي خودش را تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند. هر چه خواهد شد. در عين حالي كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدري نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند مقابله كند لكن تكليف بود اين يك


سرمشقي است كه از براي شما و ما كه اگر عددمان هم كم بود بايد باز استنكار كنيم. براي اينكه يك كسي آمده است و سلطنت اسلامي ايران را گرفته است جائي كه بايد اميرالمومنين بنشيند اين نشسته. جايي كه بايد امام حسين عليه السلام بنشيند اين نشسته. سلطنت دارد مي كند به خيال خودش و اظهار اسلام هم مي كند. يزيد هم مي كرد. معاويه هم مي كرد. آن وقت [امويان] جماعت هم مي خواندند. امام جماعت هم بودند.»

ايشان درباره علل و انگيزه اصلي قيام حضرت سيدالشهدا عليه السلام مي فرمايد:

«سيدالشهدا كه آن قيام را كردند براي اينكه معاويه و پسرش اسلام را وارونه كرده بودند. هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطيب بود و هم شارب الخمر و هم همه چيز، مكتب داشت از بين مي رفت.»

و در جاي ديگر انگيزه ي دشمنان ائمه و يزيديان را اين گونه بيان مي كنند:

«الان عصر عاشوراست... گاهي كه وقايع روز عاشورا را از نظر مي گذراندم اين سؤال برايم پيش مي آيد كه اگر بني اميه و دستگاه يزيد بن معاويه تنها با حسين سر جنگ داشتند آن رفتار وحشيانه و خلاف انساني چه بود كه در روز عاشورا با زنهاي بي پناه و اطفال بي گناه مرتكب شدند؟ بچه هاي خردسال چه تقصيري داشتند؟ زنها چه تقصيري داشتند؟ بر نظرم مي گذرد كه آنها با اساس سر و كار داشتند. بني هاشم را نمي خواستند. بني اميه با بني هاشم مخالفت داشتند نمي خواستند شجره ي طيبه باشند.»

امام خميني كه انقلاب اسلامي ايران را منبعث از قيام امام حسين عليه السلام مي دانستند در رهنمودهاي خود به ملت ايران براي پاسداري و محافظت از اسلام سفارش مي كردند به با برپايي ماه محرم و زنده نگه داشتن عاشورا آن چيزي را كه امام حسين عليه السلام بخاطر آن جان خود و عزيزانش را فدا نمود زنده نگه دارند و در اين راه از هيچ كوششي باز نايستند:

«ماه محرم ماهي است كه خون بر شمشير پيروز شد. ماهي كه قدرت حق باطل را تا ابد محكوم و داغ باطله بر جبهه ستمكاران و حكومتهاي شيطاني


زد. ماهي كه به نسل ها در طول تاريخ راه پيروزي بر سر نيزه را آموخت ماهي كه شكست ابرقدرت ها را در مقابل كلمه ي حق به ثبت رساند. ماهي كه امام مسلمين راه مبارزه با ستمكاران تاريخ را به ما آموخت. ماهي كه بايد مشت گره كرده آزادي خواهان و استقلال طلبان و حق گويان بر تانك ها و مسلسل ها و جنود ابليس غلبه كند و كلمه ي حق باطل را محو نمايد. امام مسلمين به ما آموخت كه در حالي كه ستمگر زمان بر مسلمين حكومت جابرانه مي كند در مقابل او اگرچه قواي شما ناهماهنگ باشد بپاخيزيد و استنكار كنيد. اگر كيان اسلام را در خطر ديديد فداكاري كنيد و خون نثار نماييد.»

«ماه محرم براي مذهب تشيع ماهي است كه پيروزي در متن فداكاري و خون به دست آمده است. در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمي (مرتبت) پايه گذار عدالت و آزادي مي رفت كه با كجرويهاي بني اميه اسلام در حلقوم ستمكاران فرو رود و عدالت در زير پاي تبهكاران نابود شود كه سيدالشهدا عليه السلام نهضت عظيم عاشورا را برپا نمود وبا فداكاري و خون خود و عزيزان خود اسلام را نجات داد و دستگاه بني اميه را محكوم و پايه هاي آن را فروريخت.»

«بايد ماه محرم و صفر را زنده نگه داريم به ذكر مصائب اهل بيت عليهم السلام كه با ذكر مصائب اهل بيت عليهم السلام زنده مانده است اين مذهب تا حالا. با همان وضع سنتي با همان وضع مرثيه سرايي و روضه خواني... ماه محرم و صفر است كه اسلام را زنده نگه داشته است... فداكاري سيدالشهدا است كه اسلام را براي ما زنده نگه داشته است. زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنتي خودش از طرف روحانيون از طرف خطبا با همان وضع سابقش و از طرف توده هاي مردم با همان ترتيب سابق كه دستجات معظم و منظم. دستجات عزاداري به عنوان عزاداري راه مي افتاد. بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند بايد اين سنت ها را حفظ كنيد.».

«روضه ي سيدالشهدا براي حفظ مكتب سيدالشهدا است. آن كساني كه مي گويند روضه سيدالشهدا را نخوانيد


اصلا نمي فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمي دانند يعني چه. نمي دانند اين گريه ها و اين روضه ها حفظ كرده اين مكتب را. الان هزار و چهارصد سال است كه با اين منبرها و با اين روضه ها و با اين مصيبت ها و با اين سينه زني ها ما را حفظ كرده اند تا حالا آورده اند اسلام را. اين عده از جوانهايي كه اين طور نيست كه سوء نيت داشته باشند. خيال مي كنند ما حالا بايد حرف روز بزنيم. حرف سيدالشهدا حرف روز است هميشه حرف روز است. اصلا حرف روز را سيدالشهدا آورده است دست ماها داده و سيدالشهدا را اين گريه ها حفظ كرده است مكتبش را.

«... مجالس عزا بايد باشد و اهل منبر بايد اين شهادت امام حسين عليه السلام را زنده نگه دارند و ملت بايد با هم قدرت اين شعائر اسلامي را خصوصا اين را زنده نگه دارند. با زنده نگه داشتن او اسلام زنده مي شود. «انا من حسين» كه روايت شده است كه پيغمبر فرموده است. اين معنايش معنا اين است كه حسين مال من است و من هم از او زنده مي شوم. از او شده است. اين همه بركات از شهادت ايشان است. با اين كه دشمن مي خواست آثار را از بين ببرد. آنها درصدد بودند كه اصل بني هاشمي در كار نباشد. آنها مي خواستند اصل اسلام را از بين ببرند.»

در بيانات مختلفي امام خميني همواره بر نقش عاشورا و ماه محرم در جاويد ساختن اسلام در تمام دنيا تأكيد مي كردند و اعلام مي كردند كه تا موقعي كه ياد و نام شهداي كربلا و حضرت امام حسين عليه السلام بر سر زبانها باشد چراغ هدايت گر اسلام نيز رو به افول نخواهد رفت.

«اسلام را تا حالايي كه شما مي بينيد. اين جا ما نشسته ايم سيدالشهدا زنده نگه داشته است. سيدالشهدا عليه السلام تمام اين چيز خودشان را. همه ي جوانان خودش را. همه مال و منال. هر چه بود هر چه داشت (مال و منال كه نداشت) هر چه داشت. اصحاب داشت در راه خدا داد و براي تقويت اسلام. مخالفت با ظلم قيام كرد. مخالف با امپراطوري آن روز كه از امپراطوريهاي اينجا زيادتر بود. قيام كرد در مقابل او با يك عده ي قليل و با اين


عده قليل در عين حالي كه شهيد شد غلبه كرد. غلبه كرد بر اين دستگاه ظلم و شكست آنها را. ما كه دنبال او هستيم و مجالس عزا از آن وقت به امر حضرت صادق عليه السلام و به سفارش ائمه هدي ما بپا مي كنيم اين مجالس عزا را. ما همان مسأله را داريم مي گوييم. مقابل ظلم است. مقابل ظلم ستمكاران. ما زنده نگه داشتيم. خطباي ما زنده نگه داشتند قضيه كربلا را و زنده نگه داشتند قضيه مقابله يك دسته (يك دسته ي كوچك اما با ايمان بزرگ) در مقابل يك رژيم طاغوتي بزرگ. گريه كردن بر شهيد. زنده نگه داشتن. زنده نگه داشتن نهضت است. اينكه در روايت هست كه كسي كه گريه بكند يا بگرياند يا بصورت گريه دار خودش را بكند. اين جزايش بهشت است. اين براي اين است كه حتي آني كه با صورت گريه دار خودش را در مي آورد صورتش را يك حال حزن به خودش مي دهد و صورت گريه دار به خودش مي دهد. اين نهضت را دارد حفظ مي كند. اين نهضت امام حسين عليه السلام را حفظ مي كند. ملت ما را اين مجالس حفظ كرده. بيخود نبود كه رضاخان، مأمورين ساواك رضاخان تمام مجالس عزا را قدغن كردند. اين همين طوري نبود. رضاخان همچو نبود كه (در) اصل مخالف با اين مسايل بشود. رضاخان مأمور بود. مأمور بود به اين كه آنهايي كه كارشناس بودند آنهايي كه ملتفت بودند مسايل را. دشمن هاي ما كه مطالعه كرده بودند در حال ملت ها و مطالعه كرده بودند در حال ملت شيعه، مي ديدند آنها كه تا اين مجالس هست و تا اين نوحه سرايي ها بر مظلوم هست و تا آن افشاگري ظالم هست نمي توانند برسند به مقاصد خودشان... اينها ماهيت اين عزاداري را نمي دانند چيست. نمي دانند كه اين نهضت نمي دانند كه اين نهضت امام حسين آمده تا اينجا. تا اين نهضت را درست كرده. اين تابع. اين يك شعاعي است از آن نهضت. نمي دانند كه گريه كردن بر عزاي امام حسين زنده نگه داشتن همين معنا كه يك جمعيت كمي در مقابل يك امپراطوري بزرگ ايستاد. دستور است اين. دستور عمل امام حسين عليه السلام. دستور است براي همه


«كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» دستور است به اينكه هر روز و در هر جا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد. همان برنامه را. امام حسين با عده كم همه چيزش را فداي اسلام كرد. مقابل يك امپراطوري بزرگ ايستاد و «نه» گفت. هر روز بايد در هر جا اين «نه» محفوظ بماند و اين مجالسي كه هست. مجالسي است كه دنبال همين است كه اين «نه» را محفوظ بدارد.»

اولي الامر به معناي سرپرست و ولي است. رهبر كبير و فرزانه ي انقلاب در پاسخ به افراد بي اراده و سست ايماني كه زور و قدرت مادي آنها را وادار به تسليم در برابر زورگويان عصر كرده بود، اين گونه با شجاعت كامل مي فرمايد كه:

«در بين ما اشخاصي هستند كه مي گويند اولي الامر هر چه. هر زهرماري مي خواهد باشد بايد از او اطاعت كنيم. اولي الامر است! اولي الامر يعني زورگو. با زورگو نبايد حرف زد خوب پس چرا امام حسن مخالفت كرد. چرا امام حسين مخالفت كرد با اولي الامر. آن وقت كه اولي الامر عبارت از يزيد بود. توطئه كرد... اما اين تكليف قرآن است. مگر فرعون را كس ديگر ملك به او داده بود. آن هم خدا به او داده بود. پس چرا موسي رفت و با او مخالفت كرد؟ مگر نمرود را كسي ديگر به او اعطاي ملك كرده بود. آن هم از طرف خدا بود. پس چرا ابراهيم مي رود با او مخالفت مي كند؟ چرا پيغمبر مخالف است. چرا حضرت امير با معاويه. خوب معاويه هم در اينجا يك اولي الامر است براي خودش. خوب بعد از آن چرا امام حسن با او مخالفت كرد. امام حسن پدر معاويه را درآورد. امام حسين چرا پا شد با چند نفر عيالاتش رفت با پنجاه شصت نفر راه افتاد رفت آنجا مخالفت با اولي الامر كرد. اين حرفها حرفهاي نامربوط است.»

«شهادت اميرالمؤمنين و نيز حسين عليه السلام و حبس و شكنجه و تبعيد و مسموميتهاي ائمه عليهم السلام همه در جهت مبارزات سياسي شيعيان عليه ستمگريها بوده است و در يك كلمه مبارزه و فعاليت هاي سياسي بخش مهمي از مسؤوليتهاي مذهبي است».

«ما شكست نداريم. شكست براي


ما نيست براي اين كه از دو حال خارج نيست يا پيش مي بريم كه پيروز هم شديم يا پيش نمي بريم كه پيش خدا آبرومنديم. اولياي خدا هم شكست مي خوردند. حضرت امير در جنگ معاويه شكست خورد. اينكه حرفي ندارد. شكست خورد. امام حسين عليه السلام هم در جنگ با يزيد شكست خورد و كشته شد. امام برحسب واقع پيروز شدند آنها. شكست ظاهري و پيروزي واقعي بود.»

امام خميني (ره) علاوه بر موارد ياد شده يكي ديگر از عوامل اساسي قيام حضرت سيدالشهدا را تكليف به آنچه كه اسلام امر كرده است مي دانستند:

«همان طوري كه سيدالشهدا تكليف شرعي الهي مي خواست عمل بكند. غلبه بكند تكليف شرعيش را عمل كرده. مغلوب هم بشود تكليف شرعيش را عمل كرده. قضيه تكليف است.»