بازگشت

جواد غفور زاده






مدينه كارواني سوي تو با شيون آوردم

ره آوردم بود اشكي كه دامن دامن آوردم



مدينه در به رويم وا مكن چون يك جهان ماتم

نياورد ارمغان با خود كسي، تنها من آوردم



مدينه يك گلستان ل، اگر در كربلا بردم

ولي اكنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم



اگر موي سياهم شد سپيد از غم، ولي شادم

كه مظلوميت خود را گواهي روشن آوردم



اسيرم كرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم

كه پيروزي به كف در رزم با اهريمن آورم



مدينه اين اسارتها نشد سد رهم، بنگر

چها با خطبه هاي خود به روز دشمن آوردم



مدينه خواهي ار آثار زنجير ستم بيني

امام عاشقان را بسته غل بر گردن آوردم



مدينه يوسف آل علي را بردم و اكنون

اگر او را نياوردم، ازو پيراهن آوردم



مدينه از بني هاشم نگردد باخبر يك تن

كه من از كوفه پيغام سر دور از تن آوردم



مدينه گر به سويت زنده برگشتم مكن عيبم

كه من اين نيمه جان را هم به صد جان كندن آوردم