بازگشت

اياس بن مضارب


وي رييس پليس شهر كوفه بود. عبدالله بن مطيع پس از آن كه از سوي ابن زبير به استانداري كوفه منصوب گرديد اياس بن مضارب را به سمت رييس پليس شهر انتخاب كرد. و به او توصيه كرد كه با مردم خوش برخورد باشد، اما هر كسي را مشكوك ديدي فوري او را بازداشت كن.

قبلا در جلسات مشورتي مختار و ابراهيم مقدمات قيام و تاريخ آن معين شده بود و شيعيان در آماده باش كامل به سر مي بردند. هنگام غروب بود كه ابراهيم فرزند مالك اشتر با توافق قبل مختار، به عنوان اعلام رسمي قيام، بر مأذنه رفت و اذان گفت، سپس شيعيان در مسجد، نماز مغرب را پشت سر ابراهيم به جاي آوردند. پس از نماز، ابراهيم دستور داد جمعيت پشت سر او به طرف خانه مختار حركت كنند، در حالي كه همه مسلح و آماده رزم بودند.

اياس بن مضارب رييس شهرباني كوفه به سرعت خود را به استاندار (ابن مطيع) رساند و به او اعلام خطر كرد و گفت: به زودي مختار قيام خواهد كرد. ديگر مسأله قيام علني شده و دشمن متوجه اوضاع گشته بود و گزارشات مختلف درباره ي قيام، سبب شد كه عمال حكومت قبل از هر چيز شهر را كاملا به كنترل خود درآورند. (كوفه به دست عمال عبدالله زبير بود و عبدالله بن مطيع از طرف ابن زبير استاندار كوفه بود.) و مرحله اول قيام آن بود كه كوفه آزاد شود و سپس مسأله تصفيه شهر از ضد انقلاب و بعد از آن جنگ با حكومت شام اعلام شد.

ايرج ميرزا

جلال الممالك ايرج ميرزا فرزند صدر الشعرا غلام حسين ميرزا به سال 1291 ه. ق متولد شد. او نواده ي فتح علي شاه قاجار بود. در زبان فارسي و عربي و فرانسوي مهارت داشت و روسي و تركي نيز مي دانست. تحصيلاتش در مدرسه ي دار الفنون تبريز صورت گرفت. مظفر الدين شاه قاجار به او لقب صدرالشعراء داد ولي به زودي از شاعري دربار كناره گرفت او به سال


1343 ه. ق درگذشت.

شعر ايرج ساده و روان و مشتمل بر تعبيرات عاميانه است. اطلاع او از ادبيات ملل مختلف و تأثري كه از محيط انقلابي عهد خود پذيرفته بود موجب شد كه وي سبك قديم را رها كند و خود سبكي خاص پديد آورد. در اين سبك مسايل مختلف اجتماعي و هزليات و شوخيهاي نيشدار به زباني ساده بيان شده است.



رسم است هر كه داغ جوان ديد، دوستان

رأفت برند حالت آن داغديده را



يك دوست زير بازوي او گيرد از وفا

وان يك ز چهره پاك كند اشك ديده را



آن ديگري برو بفشاند گلاب و شهد

تا تقويت كند دل محنت رسيده را



جمع دگر براي تسلاي او دهند

شرح سياهكاري چرخ خميده را



القصه هر كسي به طريقي ز روي مهر

تسكين دهد مصيبت بر او رسيده را



آيا كه داد تسليت خاطر حسين

چون ديد نعش اكبر در خون تپيده را؟



آيا كه غمگساري و انده بري نمود

ليلاي داغديده ي زحمت كشيده را؟



بعد از پسر، دل پدر آماج تير شد

آتش زدند لانه ي مرغ پريده را



سرگشته بانوان وسط آتش خيام

چون در ميان آب، نقوش ستاره ها



اطفال خردسال، ز اطراف خيمه ها

هر سو دوان چو از دل آتش، شراره ها



غير از جگر كه دسترس اشقيا نبود

چيزي نماند در بر ايشان ز پاره ها



انگشت رفت در سر انگشتري به باد

شد گوشها دريده پي گوشواره ها



سبط شهي كه نام همايون او برند

هر صبح و ظهر و شام فراز مناره ها



در خاك و خون فتاده و تازند بر تنش

با نعلها كه ناله برآمد ز خاره ها