بازگشت

احنف بن قيس


وي ريش سفيد مردم بصره بود. «زياد بن عمرو عتكي» كه يكي از حاميان و همفكران «مثني بن مخربة بن عبدي، هم پيمان مختار بن ابوعبيد ثقفي» بود، با شنيدن خبر درگيري نيروهاي طرفدار ابن زبير به فرمان«قباع» كه در «مدينه الرزق» بوقوع پيوسته بود با شتاب، سوار بر اسب شد و وارد مسجد بصره گرديد. «قباع» بالاي منبر نشسته بود. «زياد» فرياد زد: «اي قباع، نيروهايت را از مقابل برادران ما برگردان و در غير اين صورت با آنان خواهيم جنگيد»، «قباع» «احنف بن قيس» و «عمرو بن عبدالرحمن»، نماينده ي ابن زبير را خواست و به آنان مأموريت داد كه بين مردم بصره را اصلاح كنند و جلوي درگيري را بگيرند. «احنف و عبدالرحمن»، به سوي طايفه ي «عبد القيس» آمدند و «احنف» فرياد زد: اي مردم «بكر» و «ازد»! مگر شما در بيعت ابن زبير نيستيد؟ همه گفتند: آري، ولي حاضر نيستيم با برادرانمان درگير شويم و يا آنان را تسليم شما كنيم. «احنف» گفت: ما كاري به آنان نداريم، آنان آزادند، هر كجا كه مي خواهند بروند و اين شهر و مردمش را آسوده بگذارند و در اين جا فتنه بر پا نكنند. «زياد» و «مالك بن مسمع» خود را به «مثني» و نيروهايي كه مجددا دور او جمع شده بودند رساندند و گفتند: «به خدا سوگند ما هم عقيده ي شما نيستيم و مخالف مختار هستيم، اما نخواستيم شما را سركوب كنند، به همان كوفه برويد كه آن جا پايگاه شماست».«مثني» هنگامي كه ديد دعوت بيشتر اثري ندارد، سخن آنان را پذيرفت و با افراد خود به سوي كوفه حركت كرد. «احنف» با ناراحتي به شهر «بصره» بازگشت و مي گفت: (هرگز در رأي خود خطا نرفتم مگر امروز كه اين قوم (مثني و يارانش) و طايفه ي مهم «بكر و ازد» را پشت سر خود نهادم.»

گويا «احنف بن قيس» از جمله


معانديني بوده است كه«مختار» را «كذاب» خطاب مي كرده. چنان كه مختار نامه اي بدين مضمون به «احنف» نوشت: «از مختار به احنف بن قيس و مريدان و ياران او، شما به صلحيد، اما بعد، واي از دست طايفه ي «مضر»، احنف بن قيس، خود به جهنم مي رود به طوري كه ديگر نتوان او را نجات داد، من به رقم تقدير مسلط نيستم، شنيده ام مرا كذاب خوانده اي، مهم نيست زيرا پيامبران نيز به اين تهمت متهم مي شوند و من كه از آنان بهتر نيستم.»