بازگشت

مرثيه ي دختران عقيل


شيخ مفيد با سند خود از عبدالله بن عامر نقل مي كند:

چون خبر شهادت امام حسين عليه السلام به مدينه رسيد، اسماء دختر عقيل بن ابي طالب با گروهي از زنان خانواده بيرون آمد تا آنكه به قبر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم رسيد و به آن پناهنده شد. ناله اي از دل برآورد، آنگاه رو به مهاجران و انصار كرد و چنين گفت:

روز قيامت كه سخن راست را مي پذيرند، چه خواهيد گفت اگر پيامبر به شما بگويد عترتم را ياري نكرديد يا غايب بوديد نو حق نزد ولي امر فراهم شده بود، او را تسليم دست ستمگران كرديد، پس امروز نزد خدا از سوي او هيچ شفاعتي نداريد...

هيچ روزي را چون آن روز نديده ايم كه مرد و زن گريان باشند. [1] .

طبراني از مصعب بن عبدالله چنين نقل مي كند:

زينب صغري دختر عقيل بن ابي طالب، در بقيع پيش مردم آمد؛ بر كشته هاي خويش در كربلا مي گريست و مي گفت:

چه جواب خواهيد داد اگر پيامبر خدا به شما كه آخرين امتهاييد بگويد با اهل بيت و ياران و فرزندان من چه كرديد؟ بعضي از آنان اسير شدند و برخي به خون غلتيدند. با آنكه خيرخواه شما بوديم، پاداش من آن نبود كه به خويشاوندانم بدي كنيد. [2] .

قندوزي گويد:

فاطمه دختر عقيل، اين گونه بر حسين عليه السلام مرثيه گفت:

اي چشم! اگر گريه و ندبه مي كني، اشك بريز و ناله كن بر خاندان پيامبر.

نه نفر همه از فرزندان علي شهيد شدند و پنج نفر از فرزندان عقيل. [3] .


پاورقي

[1] امالي، ص 318.

[2] المعجم الکبير، ج 3، ص 118.

[3] ينابيع المودة، ص 398.