بازگشت

گريه ي ام سلمه


شيخ طوسي با سند خويش از عبدالله بن عباس نقل مي كند:

در خانه ي خود خوابيده بودم كه ازخانه ي ام سلمه همسر پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم صداي شيون بلندي شنيدم. مرا به طرف خانه اش بردند. مردم مدينه از زن و مرد رو به آنجا داشتند. چون به آنجا


رسيدم. گفتم: اي مادر مؤمنان! چرا ناله و شيون مي كني؟ پاسخ نداد و به زنان هاشمي رو كرد و گفت: اي دختران عبدالمطلب! با من همناله شويد و گريه كنيد. به خدا سرور شما، سرور جوانان بهشت، فرزند عزيز پيامبر، حسين عليه السلام كشته شد!

گفتند: از كجا دانستي؟ گفت: پيامبر را هم اكنون در خواب ديدم كه خاك آلود و پريشان بود. سبب را پرسيدم، فرمود: حسين و خاندان او امروز كشته شدند و من آنان را دفن كردم و اكنون از دفن آنان فارغ شدم. گويد: برخاستم تا وارد اتاق شوم، فكرم كار نمي كرد. نگاهم به تربت حسين عليه السلام افتاد كه جبرئيل آن را از كربلا آورده بود و گفته بود: هرگاه اين خاك، خون شود، پسرت كشته شده است. پيامبر آن تربت را به من داد و فرمود آن را در شيشه اي قرار بده و پيش خود نگهدار. هر وقت به خون تازه تبديل شد، بدان كه حسين كشته شده است. اكنون شيشه را ديدم كه خون تازه در آن مي جوشيد.

ام سلمه از آن خون برگرفت و به چهره اش ماليد و آن روز را روز ماتم و گريه بر حسين عليه السلام قرار داد. سواران خبر آوردند كه در همان روز كشته شده است.

عمرو بن حارث گويد: پدرم گفت: خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و از اين حديث سؤال كردم و يادآور شدم كه سعيد بن جبير هم اين حديث را از ابن عباس نقل مي كند. حضرت فرمود: آن را عمر بن ابي سلمه از مادرش ام سلمه براي من نقل كرده است.

ابن عباس گويد (در روايت سعيد بن جبير از او): ام سلمه گفته است: چون شب شد، رسول خدا را در خواب ديدم كه غبارآلود و پريشان بود. علت آن را پرسيدم، فرمود: نمي داني كه از دفن حسين و اصحاب او فارغ شدم؟

از امام باقر عليه السلام روايت است كه جبرئيل، از آن خاكي كه حسين عليه السلام بر آن كشته مي شود براي پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم آورد. حضرت فرمود: اكنون آن خاك نزد ماست. [1] .

طبراني با سند خويش از سلمان نقل مي كند كه:

پيش ام سلمه رفتم. گريه مي كرد. پرسيدم: چرا گريه مي كني؟ گفت: رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم را در خواب ديدم كه بر سر و صورتش خاك بود. پرسيدم: چه شده است يا رسول الله؟ فرمود: شاهد شهادت حسين عليه السلام بودم. [2] .

ابن فتال روايت مي كند:

روزي ام سلمه مي گريست. گفتند: چرا گريه مي كني؟ گفت: فرزندم حسين كشته شد. رسول


خدا صلي الله عليه و اله و سلم را از هنگام وفات جز همين امشب در خواب نديده ام. به آن حضرت عرض كردم: پدر و مادرم فدايت! چرا پژمرده مي بينمت؟ فرمود: از اول شب مشغول كندن قبر حسين عليه السلام و اصحابش بودم. [3] .


پاورقي

[1] امالي، ص 314.

[2] المعجم الکبير، ج 23، ص 373.

[3] روضة الواعظين، ص 170.