بازگشت

حمله ي 2


سيد بن طاووس گويد:

بعضي از راويان گفته اند: هرگز هيچ مغلوبي را كه فرزندان، خاندان و يارانش كشته شده باشند، قويدلتر از او نديده ام. هرگاه مردان به او حمله ور مي شدند، اوبا شمشيرش بر آنان حمله مي كرد و آنان همچون فرار گله ي بزها از حمله ي گرگ، از برابر او مي گريختند. به آنان كه به سي هزار نفر مي رسيدند حمله مي كرد و آنان همچون ملخهاي پراكنده مي گريختند. سپس به جايگاه خود برمي گشت، در حالي كه مي گفت: لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. [1] .

خوارزمي گويد:

سپس به نبرد پرداخت تا آنكه هفتاد و دو زخم بر پيكرش نشست. ايستاد تا بياسايد، در حالي كه از پيكار ناتوان شده بود. در حالي كه ايستاده بود، سنگي آمد و به پيشاني او خورد و خونها از پيشاني اش جاري گشت. جامه برگرفت تا خون از پيشاني اش پاك كند كه تير سه شعبه ي زهرآگيني آمد و در قلب آن حضرت نشست. حسين عليه السلام فرمود: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله. سر به آسمان گرفت و گفت: خداوندا! تو مي داني كه اينان كسي را مي كشند كه در روي زمين، جز او پسر پيغمبري نيست. سپس تير را گرفت و از پشت بيرون كشيد و خون همچون ناودان جاري شد. دست خود را روي زخم گذاشت. چون مشتش پر از خون شد، به طرف آسمان پاشيد و از آن خون يك قطره هم به زمين برنگشت. سرخي آسمان پيش از آن نبود تا آنكه حسين عليه السلام خون خويش را به آسمان پاشيد. سپس دوباره دست روي زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت خود كشيد و گفت: به خدا سوگند اين گونه خون آلود خواهم بود تا آنكه جدم محمد صلي الله عليه و اله و سلم را ديدار كنم و بگويم: يا رسول الله! فلاني و فلاني مرا كشتند. [2] .


پاورقي

[1] لهوف، ص 171.

[2] مقتل الحسين، ج 2، ص 34.