بازگشت

نامهاي كربلا


دينوري گويد:

زهير به امام حسين عليه السلام گفت: نزديكي ما، كنار رود فرات، روستايي است در دل يك قطعه ي محكم كه فرات آن را احاطه كرده است، مگر از يك طرف. امام پرسيد: نامش چيست؟ گفت: عقر. فرمود: پناه مي بريم به خدا از عقر (آتش گداخته). امام حسين عليه السلام به حر گفت: كمي هم برويم آنگاه فرود آييم. با او رفت تا آنكه به كربلا رسيدند. حر و يارانش در مقابل امام حسين عليه السلام ايستادند و از رفتن بازداشتند و حر گفت: همين جا فرود آي. فرات هم به تو نزديك است. امام پرسيد: اسم اينجا چيست؟ گفت: كربلا. فرمود: صاحب رنج و بلا. پدرم هنگام عزيمت به صفين، از


اينجا گذشت. من با او بودم. ايستاد و از نامش پرسيد. نامش را گفتند. فرمود: «اينجا محل فرود آمدنشان و اينجاست محل ريخته شدن خونهايشان.» پرسيدند: چه كساني؟ فرمود: گروهي بزرگ از خاندان محمد اينجا فرود مي آيند. [1] .

بهبهاني به نقل از ابي مخنف نقل مي كند:

همه حركت كردند تا به سرزمين كربلا رسيدند. روز چهارشنبه بود. اسب امام از حركت باز ايستاد. امام فرود آمد و بر اسب ديگري سوار شد. آن نيز حتي يك گام جلو نرفت. امام، پيوسته اسب عوض كرد، تا هفت اسب و همه اين گونه بودند. امام با ديدن اين امر شگفت، پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: غاضريه. پرسيد: نام ديگري دارد؟ گفتند: نينوا. فرمود: نام ديگر چه؟ گفتند: ساحل فرات. پرسيد: اسم ديگر هم دارد؟ گفتند: كربلا. آنگاه بود كه نفس عميقي كشيد و فرمود: سرزمين محنت و رنج! فرمود: بايستيد و پيش نرويد. به خدا كه محل فرود آمدنمان و سرزمين ريخته شدن خونمان همين جاست. اينجاست كه حرمت ما را مي شكنند، مردانمان و كودكانمان را مي كشند. قبور ما در همينجا زيارتگاه خواهد شد. جدم رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم همين خاك را به من وعده داده و وعده ي او خلاف نيست. از اسب فرود آمد.. [2] .

ابن جوزي گويد:

امام پرسيد: نام اين سرزمين چيست؟ گفتند: كربلا، به آن نينوا هم مي گويند. حضرت گريست و فرمود: رنج و محنت! ام سلمه به من خبر داد كه روزي جبرئيل نزد رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم بود. تو هم با من بودي. گريه كردي، پيامبر فرمود: فرزند مرا رها كن. تو را رها كردم. پيامبر تو را بر دامن خود نشاند. جبرئيل گفت: آيا دوستش داري؟ فرمود: آري. گفت: امت تو او را خواهند كشت. اگر بخواهي سرزمين شهادتش را نشانت دهم. فرمود: آري. جبرئيل بال خود را بر كربلا گشود و آن را به پيامبر نشان داد. چون به حسين عليه السلام گفتند كه نام اينجا كربلاست، آن را بوييد و گفت: به خدا اين همان سرزميني است كه جبرئيل به پيامبر خدا خبر داد كه من اينجا كشته خواهم شد. [3] .

در روايتي است كه مشتي از خاك آن برگرفت و بوييد...

ابن سعد نقل مي كند: چون علي عليه السلام در مسير صفين از كربلا گذشت و رو به روي روستاي نينوا بر كرانه ي فرات قرار گرفت، ايستاد و خدمتكار خود را گفت كه به اباعبدالله خبر دهد به اين سرزمين چه مي گويند؟ گفت: كربلا. حضرت گريست تا آنكه زمين از اشكهايش تر شد. فرمود: روزي


خدمت پيامبر رسيدم كه مي گريست. سبب گريه را پرسيدم، فرمود: جبرئيل پيش من بود. مرا خبر داد كه فرزندم حسين عليه السلام در كنار فرات در جايي به نام كربلا كشته مي شود. مشتي از خاك آن را برداشت و داد تا بويش كنم. چشمانم پر از اشك شد. [4] .


پاورقي

[1] الاخبار الطوال، ص 252.

[2] الدمعة الساکبة، ج 4، ص 254.

[3] تذکرة الخواص، ص 225.

[4] طبقات، ج 47، ص 274.