بازگشت

ديدار با بعضي بزرگان عرب


شيخ مفيد گويد:

امام از بطن العقبة كه مي گذشت فرود آمد. پيرمردي از بني عكرمه به نام عمرو بن لوذان با او ديدار كرد و از آن حضرت پرسيد: كجا مي روي؟ فرمود: كوفه. پيرمرد از حضرت خواست كه برگردد و گفت: به خدا كه جز بر نيزه ها و شمشيرها وارد نمي شوي. اينان كه نامه برايت نوشته اند، اگر آماده ي دفاع از تو بودند و همه چيز را آماده كرده بودند، رفتن تو نزد آنان خوب بود، اما با چنين وضعي من صلاح نمي بينم.

امام فرمود: رأي و راه بر من پوشيده نيست. كسي بر فرمان خدا غالب نمي شود. سپس فرمود: به خدا قسم اينان دست از من برنمي دارند تا آنكه اين دل را از سينه ام بيرون آورند. اگر چنين كنند، خداوند كسي را بر آنان مي گمارد كه خوارشان سازد و از ذليلترين امتها مي شوند. [1] .

ابن سعد با سند خود از كسي كه حسين عليه السلام را ديدار كرده، نقل مي كند:

در صحرا خيمه هايي برافراشته ديدم. پرسيدم اينها از كيست؟ گفتند: از حسين، نزد او رفتم. آن حضرت را ديدم كه قرآن مي خواند و اشك بر چهره اش جاري بود. گفتم: اي پسر پيامبر! پدر و مادرم به فدايت! چرا دراين دشت فرود آمده اي كه كسي در آن نيست؟ فرمود: اينها نامه هاي كوفيان براي من است و جز اين نمي بينم كه قاتلان منند. اگر چنين كنند، ديگر هيچ يك از حرمتهاي الهي را محترم نخواهند شمرد. آنگاه خداوند كسي را بر آنان مي گمارد كه خوارشان سازد تا آنجا كه از مقنعه ي كنيز هم بي مقدارتر شوند. [2] .



پاورقي

[1] ارشاد، ص 223.

[2] طبقات، شرح حال امام حسين، ص 64.