بازگشت

ديدار با عبدالله عدوي


شيخ مفيد گويد:

حسين عليه السلام از حاجز به سمت كوفه به راه افتاد. به آبي از آبهاي عرب رسيد. آنجا با عبدالله بن مطيع عدوي كه آنجا فرود آمده بود ديدار كرد. وي چون امام را ديد، گفت: پدر و مادرم به فدايت! اينجا چرا آمده اي؟ و او را فرود آورد. امام حسين عليه السلام فرمود: خبر داري كه معاويه مرده است. عراقيان مرا به سوي خود خوانده اند. عبدالله گفت: اي پسر پيامبر! مبادا حرمت اسلام و احترام تو هتك شود! تو را به خدا حرمت قريش و حرمت عرب را نگهدار. به خدا اگر قدرتي را كه در دست بني اميه است طلب كني تو را مي كشند و اگر تو را بكشند، پس از تو ديگر هيچ كشتني برايشان مهم نيست. حرمت اسلام و قريش و عرب شكسته مي شود. چنين نكن، به كوفه مرو و خود را در معرض بني اميه قرار نده.

حسين عليه السلام به راه خود ادامه داد. ابن زياد هم همه ي راههاي بين واقصه تا راه شام تا بصره را مأمور گذاشته بود و نمي گذاشتند كسي وارد شود يا خارج گردد. حسين عليه السلام بي خبر از اينها آمد تا به باديه نشينان رسيد و از آنان پرسيد. گفتند: به خدا خبر نداريم، جز اينكه نمي توانيم وارد گرديم يا خارج شويم، و امام به راه خود ادامه داد. [1] .

ابن اعثم گويد:

حسين عليه السلام رفت تا به خزيميه رسيد و فرود آمد و يك شبانه روز آنجا توقف كرد. سحرگاهان خواهرش زينب نزد او آمد و گفت: برادر! آيا خبر دهم كه ديشب چه شنيدم؟ فرمود: چه شنيدي؟ گفت: نيمه شب براي كاري بيرون رفتم. هاتفي را شنيدم كه اين شعر را مي خواند:

اي ديده! گريان شو كه پس از من چه كسي بر شهيدان خواهد گريست؛ بر گروهي كه مرگها در


پي آنان است تا زماني كه وقت انجام وعده فرارسد.

حسين عليه السلام به وي فرمود: خواهرم! آنچه مقدر است، خواهد شد. [2] .


پاورقي

[1] ارشاد، ص 220.

[2] الفتوح، ج 5، ص 78.