بازگشت

عيادت ابن زياد از شريك بن اعور


ابن اعثم گويد:

شريك بن عبدالله اعور در خانه ي هاني مريض شد. عبيدالله تصميم گرفت به عيادت او رود. شريك به مسلم گفت: من به فدايت! فردا اين تبهكار به عيادتم مي آيد. من او را سرگرم صحبت مي كنم، تو از اندرون بيرون آي و او را به قتل برسان. اگر زنده ماندم، كار ياري تو را برعهده خواهم داشت.

صبح عبيدالله بن زياد به سمت خانه ي هاني و به قصد عيادت شريك بيرون شد و به خانه ي هاني آمد. مسلم مي خواست بيرون بيايد و او را بكشد ولي هاني صاحب منزل نگذاشت و گفت: در خانه ي من كنيز و كودك است و از حوادث ايمن نيستم. مسلم شمشير به كناري افكند و نشست و براي كشتن او بيرون نيامد. شريك بن عبدالله با خواندن شعري به اندروه اشاره داشت. عبيدالله پرسيد: اين پيرمرد چه مي گويد: گفتند: دچار آماس شش است. عبيدالله به شك افتاد. همان دم برخاست و به قصر رفت. مسلم از اندرون خانه بيرون آمد. شريك گفت: سرورم! چرا براي قتل او اقدام نكردي؟ من گفتم كه او را مشغول صحبت مي كنم، به قتلش برسان. گفت: از پسرعمويم علي بن ابي طالب عليه السلام حديثي شنيده بودم، مانع شد. آن حضرت فرمود: ايمن، قيد و مانع ترور است. نخواستم عبيدالله را در خانه ي اين مرد بكشم. شريك گفت: به خدا اگر او را مي كشتي، تبهكار فاسق و منافقي را كشته بودي. [1] .


پاورقي

[1] الفتوح، ج 5، ص 46.