اعتراض بر يزيد
عمر بن سبينه گفته است:
يزيد در زمان پدرش به حج رفت. چون به مدينه رسيد به شراب نشست. ابن عباس و حسين عليه السلام براي ديدار با او اذن خواستند. به يزيد گفته شد: اگر ابن عباس بوي شراب از تو يابد آن را مي شناسد. پس به ابن عباس راه نداد ولي حسين عليه السلام را اجازه داد. چون وارد شد، بوي شراب و عطر يافت. فرمود: به به، چه بوي خوشي! اين چيست؟ يزيد گفت: اي اباعبدالله! عطري است كه در شام مي سازند. سپس باده اي طلبيد و آن را نوشيد. باده اي ديگر طلب كرد و گفت: بنوش يا اباعبدالله! حسين عليه السلام فرمود: اي مرد! بوي شراب بر خودت باد! تو در چشم من ارزشي نداري. آنگاه يزيد، اشعاري به اين مضمون خواند:
هان اي آن كه فرياد به شگفتي مي زني!
تو را به دختران و لذتها وشراب و طرب خواندم، نپذيرفتي،
و به باده ي بزرگ تاجداري كه بزرگان عرب بر آن نشسته اند،
و در ميان آنان دختري است كه دلت را برده است و تو از جا نمي جنبي.
حسين عليه السلام پرخاش كنان به او فرمود: بلكه دل تو را برده و آشفته كرده است اي پسر معاويه! [1] .
امام حسين عليه السلام درباره ي رنجها و سختيهاي روزگار بر خودش چنين سروده است:
اي رنجها و سختيهاي روزگار، بچرخ، بچرخ!
اگر خواستي كوتاه باش يا بلند،
با هر مشكل ناگوار و بزرگ وبا هر بار سنگين و طاقتفرسا مرا هدف قرار دادي!
نخستين غم، سوك پيامبر بود، آنگاه مادرم بتول پاك و پس از او پدر مهربانم
و برادرم امام حسن بزرگوار، و خانداني كه صاحب تأويل و تنزيل است.
بالاترين مصيبت ما از سوي جبرئيل و قطع شدن وحي آسماني است كه مصيبتي بي همتاست.
امروز تو را اي غم از من بازگشتي نيست و در عطا و بخشش خداي رحمان برايم كافي است. [2] .
پاورقي
[1] کامل، ج 2، ص 603.
[2] کشف الغمه، ج 2، ص 38.