بازگشت

گوشه اي از شخصيت بزرگوار آن حضرت


سيد بن طاووس در ضمن حديثي روايت كرده است:

پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم به مسجد آمد و به بلال دستور داد تا مردم را فراخواند. مردم در مسجد گرد آمدند. رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم روي دو پاي خود ايستاد، در حالي كه آن دو (حسن و حسين عليهماالسلام) بر دوش او بودند. فرمود: اي مردم! آيا خبر دهم شما را كه بهترين مردم از نظر جد و جده كيست؟ گفتند: آري اي پيامبر خدا. فرمود: حسن و حسين، جدشان پيامبر خداست كه سرور رسولان است و جده اش خديجه دختر خويلد كه سرور زنان بهشتي است.

آيا به شما خبر دهم كه بهترين مردم از نظر پدر و مادر كيست؟ گفتند: آري اي پيامبر خدا. فرمود: حسن و حسين، پدرشان علي بن أبي طالب عليه السلام است و مادرشان فاطمه، دختر خديجه كه سرور زنان جهان است.

اي مردم! آيا به شما خبر دهم كه بهترين مردم از نظر دايي و خاله كيست؟ گفتند: آري اي پيامبر خدا. فرمود: حسن و حسين، دايي آن دو قاسم پسر پيامبر است و خاله ي آنان زينب دختر پيامبر. سپس فرمود: خداوندا! تو مي داني كه حسن و حسين در بهشتند و پدرشان در بهشت است، مادرشان در بهشت است، عمو و عمه ي آنان در بهشت است، دايي آنان در بهشت است، خاله ي آنان در بهشت است؛ هر كس آن دو را دوست بدارد در بهشت است و هر كس آن دو را دشمن بدارد در دوزخ است. [1] .

2 -2- سيد محسن امين گفته است:

سرور و مولاي ما، امام فرزند امام، برادر امام و پدر امامان، حسين شهيد، پسر أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام يكي از دو دسته گل پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم و دو نواده ي او و جانشين او در ميان امت


پيامبر، از بزرگترين شخصيتهاي اسلام، بلكه از بزرگترين شخصيتهاي عالم وجود است. وي علاوه بر شرافت دودمان و بزرگواري اصل و تبار و فرزندي سالار انبيا و سرور اوصيا، و پاره ي تن حضرت زهرا عليهاالسلام سرور زنان بودن، گراميترين صفات و بهترين اخلاق و بزرگترين كارها و برترين فضيلتها و منقبتها را داشت و كاري كرد كه همانند آن نه پيشتر شنيده شده بود و نه بعدها به گوش رسيد، يعني فدا كردن جان و مال و خاندان در راه احياگري دين و آشكار ساختن رسواييهاي منافقان، از بزرگواري و بلند همتي وعزت نفس و شجاعت و دلاوري و صبر و پايداري جلوه هاي حيرت آوري آشكار كرد. [2] .


پاورقي

[1] الطرايف في معرفة مذاهب الطوائف، ص 92.

[2] المجالس السنية في مناقب و مصائب العترة النبوية، ج 4، ص 6.