بازگشت

محاصره امام حسين


حسين (ع) به جانب فرات حركت كرد، سواران سپاه عمر بن سعد، راه را بر او بستند، مردي از بني دارم كه در ميان آنان بود فرياد زد،: اي لشكر! واي بر شما! ميان او و فرات حائل شويد، و گذاريد به آب دست يابد، حسين (ع) فرمود: خدايا اين مرد را به تشنگي دچار كن!

مرد دارمي! از اين سخن امام، خشمگين شد و تيري به جانب آنحضرت افكند، تير در زير چانه حسين (ع) فرود آمد، حسين (ع) تير را بيرون كشيد و دست در زير چانه برد، پس دو مشت پر از خون كرده و به سوي آسمان ريخت و فرمود: أللهم اني أشكو اليك ما يفعل بابن بنت نبيك.. خدايا! من از اين رفتاري كه درباره پسر پيامبرت انجام مي دهند، به تو شكايت مي برم!

آنگاه به جان خويش بازگشت، در حالي كه تشنگي سخت بر او غلبه كرده بود، از شتر مسناه پياده شد، تا به خيمه بازگردد.


شمر بن ذي الجوشن، با گروهي از همراهان، پيش تاختند و آن حضرت را محاصره كردند، در اين هنگام، مردي بنام مالك بن يسر كندي پيش شتافت و پس از دشنامي به آنحضرت، شمشيري بر سر حسين (ع) فرود آورد كه در اثر آن كلاهي كه بر سرش بود، از هم شكافت، و سر آنحضرت مجروح و كلاهش پر از خون گرديد. حسين (ع) به آن مرد نفرين كرد و فرمود:

با اين دستت، طعامي نخوري و آبي ننوشي و خداوند تو را با مردم ستمكار محشور فرمايد!

پس از آن كلاه را به سويي انداخت (به خيمه نزديك شد) و پارچه خواست و چون پارچه آوردند سر را محكم بست و كلاه ديگري خواست و آنرا بر سر نهاد و عمامه بر آن بست. [1] .

پس با هم درگير شدند، و همديگر را مورد حمله قرار دادند...

تا آنكه حسين (ع) ديگر طاقت از كف داد و ايستاد شايد لحظه اي بياسايد، در اين حال كه ايستاده بود سنگي آمد و به پيشانيش خورد، دامنش را برگرفت تا خون از پيشانيش پاك كند، بناگاه تيري زهرآگين با سه بر، آمد و بر قلب او نشست.

آن حضرت فرمود: «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» سپس سرش را بلند كرد و به جانب آسمان گرفت و گفت:

«الهي انت تعلم انهم يقتلون رجلا ليس علي وجه الارض ابن بنت نبي غيره» خدايا تو خود مي داني كه اينان مردي را مي كشند كه بجز او فرزند دختر پيامبري در روي زمين نيست.

سپس تير را گرفت و از پشت سر بيرون كشيد، خون همچون ناودان بيرون جست. [2] .

ديگر حسين را ياراي جنگ نمانده بود، ناگزير در جاي خويش ايستاد، هر كس


از دشمن كه پيش مي آمد باز مي گشت، زيرا نمي خواست خدا را به عنوان قاتل حسين ملاقات كند، پس شمر بن ذي الجوشن با همراهان به جاي خويش بازگشتند.


پاورقي

[1] ارشاد، ص 240 و 241. طبري، ج 5، ص 648.

[2] لهوف، ص 52.