بازگشت

شهادت عباس بن علي و برادرانش


ابوبكر فرزند امام حسن (ع) نيز پيش آمد ولي با تير عبدالله بن عقبه غنوي شهيد شد. [1] چون عباس بن علي (ع) بسياري كشتگان سپاه حسين (ع) را ديد، تاب نياورد و برادران خويش عبدالله، جعفر، و عثمان را پيش فراخواند و به ايشان گفت: اي فرزندان مادرم! پيش بياييد تا من ببينم كه شما براي خدا و پيامبرش خيرخواهي مي كنيد، زيرا كه شما فرزندي نداريد!

در پي اين سخن، برادرش عبدالله به سوي ميدان پيش رفت و پيكار سختي كرد تا اينكه ميان او و هاني بن شبيب حضرمي دو ضربت رد و بدل شد و هاني او را شهيد كرد. [2] آنگاه جعفر بن علي بجاي برادر به ميدان آمد، او را نيز هاني به شهادت رسانيد پس از آن، عثمان بن علي (ع) راه دو برادر را ادامه داد، ولي ديري نپاييد كه با تير «خولي بن يزيد اصبحي» از پا در آمد و نقش بزمين شد و مردي از «بني دارم» بر او حمله كرد و سرش را از پيكر جدا ساخت. [3] .

بدين ترتيب برادران عباس، و اين سه فرزند علي (ع) كه مادر آنها ام البنين بود، يكي پس از ديگري به شهادت رسيدند.

در اين هنگام، لشكر دشمن بر حسين (ع) حمله كرده و همراهان او را پا در آورد پس آن حضرت بر شتر مسناة سوار شده، بسوي فرات به راه افتاد، و برادرش عباس،


پيشاپيش او بسوي دشمن مي تاخت.

عباس كه مردي خوش سيما، و از شدت زيبايي به ماه بني هاشم لقب يافته بود پيكري بلند داشت بگونه اي كه چون بر اسب مي نشست، مركب برايش كوچك مي نمود و پاهايش بر زمين كشيده مي شد. [4] .

در كربلا پرچمدار سپاه حسين و بقولي سقا و آب آور آن بود. هنگامي كه عباس در آخرين لحظه هاي نبرد، برادر و امام خود را تشنه و تنها و بي ياور مي بيند، و سپاه دشمن را نيز مي نگرد كه در برابرش صف كشيده اند و از دست يافتن او بر آب پيشگيري مي كنند، خشمگين بر دشمن حمله مي كند در حالي كه اين رجز را مي خواند:



أقسمت بالله الأعز الأعظم

و بالحجون صادقا و زمزم



و بالحطيم و الفنا المحرم

لنخصبن اليوم جسمي بدم



دون الحسين ذي الفخار الأقدم

امام أهل الفضل و التكرم [5] .



پس صفوف دشمن را در هم شكست و خود را به فرات رسانيد و مشك را پر آب كرد، آنگاه سوار بر اسب شد و حركت كرد. دشمن راه را بر روي او بستند، او بر آنان يورش برد، و گروهي را به خاك افكند. و دوباره به راه خويش ادامه داد در حالي كه اين شعر را مي خواند:



لا أرهب الموت اذ الموت زقا

حتي اواري في المصاليت لقا



نفسي لابن المصطفي الطهر وفا




اني أنا العباس أغدو بالسقا

و لا اخاف الشر يوم الملتقي



از مرگ نمي هراسم هنگامي كه مرگ چون زقا بانگ برمي دارد

تا آن هنگام كه ميان مردان كار آزموده به خاك پوشيده شوم

جا من، سپر بلاي جان پاك فرزند مصطفي است

من عباس هستم كه با مشك آب مي آيم

و روز شر و بدي از درگيري و نبرد نمي ترسم

دراين هنگام زيد بن ورقاء جهني كه پشت درختي كمين كرده بود، و حكيم بن طفيل سنبسي هم او را همراهي مي كرد، ضربه اي بر دست راست عباس زد، و آنرا از پيكر جدا كرد. پس شمشير را به دست چپ گرفت و بر او حمله كرد، و اين رجز را خواند:



و الله ان قطعتموا يميني

اني أحامي أبدا عن ديني



و عن امام صادق اليقين

نجل النبي الطاهر الأمين



او چندان به نبرد ادامه داد كه خسته و ناتوان شد، آنگاه حكيم بن طفيل طايي كه در پشت درخت خرمايي كمين كرده بود، شمشيري بر دست چپ آن حضرت فرود آورد و آنرا از تن جدا كرد، پس اين شعر را قرائت كرد:



يا نفس لا تخشي من الكفار

و أبشري برحمة الجبار



مع النبي السيد المختار

قد قطعوا ببغيهم يساري



فأصلهم يا رب حر النار

اي نفس! از كافران نهراس




مژد باد تو را به رحمت خداي جبار

كه با پيامبر آن سرور و صاحب اختيار خواهي بود

حال كه ستمگران دست چپ مرا نيز قطع كردند

پس پروردگارا! آنها را در آتش برافروخته بسوزان.

در اين هنگام، حكيم بن طفيل نيزه اي بر فرق عباس كوبيد كه در اثر آن به شهادت رسيد. [6] .

حسين (ع) چون بر شهادت ابوالفضل آگاهي يافت، فرمود: الآن انكسر ظهري و قلت حيلتي، اكنون ديگر كمرم شكست، و نيرو و توانم را كاست. [7] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبين، ص 57. ارشاد، ص 240.

[2] ارشاد، ص 240.

[3] ارشاد، ص 240.

[4] مقاتل الطالبيين، ص 56.

[5] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 29 و 30.

[6] مناقب، ج 4، ص 108.

[7] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30.