بازگشت

شمر امان مي دهد!


بي آبي، در هواي گرم و سوزان عراق، تشنگي را بر حسين (ع) و يارانش، دشوار كرد. از اينرو، برادرش عباس بن علي، ملقب به ابوالفضل را فراخواند، و سي سوار و بيست


نفر پياده با بيست مشك به همراه او كرد، و وي را به جانب فرات فرستاد، تا بلكه آبي فراهم آورد.

اين گروه، شبانه پيش تاختند، تا به نزديك آب رسيدند، نافع بن هلال بجلي كه پرچمدار و پيشاهنگ سپاه بود، با يكي از فرماندهان سپاه مخالف، به نام عمرو بن حجاج زبيدي، روبرو گرديد عمرو بن حجاج گفت: كيستي؟

- نافع بن هلال هستم!

- براي چه آمدي؟

- آمده ام از اين آبي كه ما را از آن منع كرده ايد بنوشيم!

- پس بنوش گوارا باد تو را!

- نه بخدا سوگند! تا حسين و يارانش تشنه هستند، قطره اي از آن آب ننوشيم! اين كار، هرگز شدني نيست، زيرا ما در اينجا گماشته اند تا شما را از بردن آب، باز داريم.

نافع به گروه پياده اي كه همراهش بودند گفت: بي درنگ مشكها را پر كنيد.

پيادگان يورش بردند و وارد فرات شدند، مشكها را پر از آب كرده و بازگشتند.

عمرو بن حجاج و همراهانش بدانها حمله آوردند، عباس بن علي و نافع بن هلال با ياران و سواران، به دفع حمله ايشان پرداخته و آنها را پراكنده ساختند آنگاه به جاي نخست بازگشته و به پيادگان فرمان دادند كه بسوي خيمه ها حركت كنند.

و بدينگونه آنها با مشكهاي پر از آب، خود را به حسين (ع) رسانيدند. [1] .

شمر بن ذي الجوشن، به سوي اردوگاه حسين (ع) پيش آمد، آنگاه روبروي ياران آن حضرت ايستاد، و گفت:

خواهرزادگان ما كجا هستند؟

در پي اين سخن، عباس، جعفر، عبدالله و عثمان، فرزندان علي بن ابي طالب (ع) كه


مادرشان ام البنين نام داشت، پيش آمدند و گفتند:

چه مي خواهي؟

گفت: شما خواهرزادگان من در امان هستيد! [2] پس از جنگيدن در كنار برادرتان حسين دست برداريد و تسليم اميرمؤمنان يزيد بن معاويه گرديد. [3] .

آن جوانمردان به او گفتند: لعنت خدا بر تو و امان تو باد، ما را امان مي دهيد ولي براي فرزند رسول خدا امان نيست؟ [4] .

آنگاه عباس فرياد زد: دستان تو بريده باد! چه امان بدي براي ما آوردي! اي دشمن خدا! تو به فرمان مي دهي كه برادر و سرورمان حسين فرزند فاطمه (س) را رها كنيم و از لعينان و لعين زادگان پيروي كنيم؟

شمر، از اين سخنان خشمگين شد و به سوي لشكر خويش بازگشت. [5] .


پاورقي

[1] طبري، ج 5، ص 412، اخبار الطوال، ص 255، تجارب الامم، ج 2، ص 65.

[2] طبري، ج 5، ص 412، فتوح ج 3، ص 105.

[3] فتوح، ج 3، ص 105.

[4] طبري، ج 5، ص 412.

[5] فتوح، ج 3، ص 105، لهوف، ص 38.