بازگشت

صراحت، صداقت و قاطعيت قافله حسيني در منازل شقوق، زباله و بطن عقبه


قافله حسيني (ع) فاصله ميان ثعلبيه و شقوق را طي كرد، چون به شقوق رسيد،


با مردي كه از كوفه مي آمد، روبرو گرديد. امام (ع) از وضع كوفه و مردم آن پرسيد:

آن مرد پاسخ داد: يا ابن رسول الله! مردم عراق عليه شما متحد گرديده و براي جنگ با شما هم پيمان شده اند.

حضرت فرمود: ان الامر الله يفعل ما يشاء و ربنا بتارك هو كل يوم في شأن، براستي هر چه پيش آيد، از سوي خداست، و او آنچه را كه بخواهد به انجام مي رساند، و پروردگار ما براي هر روزي چيزي را مناسب مي داند.

سپس امام اشعاري را خواند كه مضمون آن چنين است:

اگر چه زندگي اين دنيا، پربها شمرده مي شود

ولي جهاني كه پاداش خدا در آن است بالاتر و پربها تر است.

و اگر گرد آورن مال و ثروت براي آنست كه روزي آن را رها كني

پس چرا مرد براي چيزي كه بايد آن را رها كند بخل ورزد.

و اگر بهره هر كس از معاش معين و مشخص گرديده است

پس مرد در بدست آوردن آن، هر چه كمتر حرص زند بهتر است.

و اگر اين بدنها براي مرگ ساخته شده است

پس كشته شدن مرد با شمشير در نزد خدا برتر است.

درود بر شما اي خاندان محمد، پس من دريافته ام كه به زودي از ميان شما خواهم رفت. [1] .




گر چه حسين (ع) با اين سخنان، منطق قرآن و حق باوران پيشين را بازگو مي كرد، اما اينكه او در اينجا حماسه مي سرايد، و سخن از فدا كردن مال و جان به ميان مي آورد و جان باختن در برابر شمشيرها را، نزد خدا برترين مرگ مي شمارد، انگار مي خواهد اذهان و افكار ياران و همراهان خويش را براي يك رويداد خونين و حماسه جاويد آماده سازد.

حسين (ع) پس از شقوق چون به منطق زباله رسيد، فرستاده محمد بن اشعث و عمر بن سعد را ديد، كه پيام مسلم را بنا به خواهش وي، برايش آورده اند. مسلم در آن نامه، از بي وفايي و پيمان شكني مردم كوفه سخن رانده بود. امام هنگامي كه آن نامه را خواند سخت اندوهگين شد. آن مرد، همچنين امام را از شهادت قيس بن مسهر آگاه ساخت. [2] امام حسين (ع) پس از آنكه خبر شهادت افراد مزبور را به ياران و همراهان خود داد، فرمود:

براستي، شيعيان ما دست از ياري ما برداشتند پس هر كس از شما كه دوست دارد برگردد مانعي براي او نيست. و عهد و پيماني از ما بر گردن وي نخواهد بود. [3] .

گروهي از مردم منازل ميان راه، كه تا اين هنگام به گروه آنحضرت پيوسته بودند، با شنيدن اين خبر، پراكنده شدند و كسي جز خواص، با ايشان باقي نماند. [4] .

حسين (ع) بر آن بود كه با سخنان خويش، افرادي را كه با انگيزه هاي مادي در پي وي روان شده اند، از فرجام حركتش آگاه كند، تا آنان انتظار استقبال از مردم كوفه را از سر بدر كنند و به راهي كه نمي دانند سرانجام آن چيست پا نگذارند.

سحرگاه فرا رسيد، اباعبدالله (ع) دستور داد آب فراوان بردارند، و سپس حركت كنند، كاروان به پيش رفت تا به منطقه بطن عقبه وارد شد.


در آنجا امام (ع) فرود آمد، و با پيرمردي از بني عكرمه كه نامش عمر بن لوذان بود ديدار كرد.

پير گفت: به كجا مي روي؟

فرمود: به كوفه!

پير گفت: تو را به خدا سوگند! بازگرد، كه پيش نمي روي مگر بسوي نيزه ها و شمشيرهاي برنده! آنان كه تو را بسوي خويش خواندند، اگر به ياريت برمي خاستند، و نيازهاي مبارزه و جنگ را عهده دار مي شدند، و كارها را برايت آماده مي كردند، آنگاه تو برايشان وارد مي شدي بد نبود، اما با اين وضعي كه خود يادآور شدي! من اين كار را صلاح نمي بينم.

حضرت فرمود: اي بنده خدا آنچه تو مي انديشي، بر من نيز پوشيده نيست، و بي ترديد، خداي بلند مرتبه در كار خويش مغلوب نمي گردد (و جز آنچه او خواسته محقق نمي شود) سپس افزود:

بخدا تا خون من نريزند، دست از من برندارند و چون چنين كنند، خداوند كسي را برايشان مسلط كند، كه آنان را خوار گرداند، بدانسان كه پست ترين فرقه امتها بشمار آيند. [5] .

از امام ششم (ع) نقل شده است كه چون حسين به گردنه بطن بالا رفت، به يارانش فرمود: مرا كشته بدانيد.

گفتند: براي چه اي اباعبدالله؟

فرمود: خوابي ديدم!

گفتند: چه خوابي؟

فرمود: ديدم سگهايي مرا مي گزند و در ميان آنها سگي ابلق، از همه بدتر بود! [6] .


امام (ع) در منازل سه گانه: شقوق، زباله و بطن عقبه، براي آگاهي ياران خويش، شيوه اي را پيش گرفتند، كه براي همه پيروان آن حضرت در طول تاريخ عبرت آموز است.

حسين (ع) نخست با انشاد اشعاري حماسي، به معرفي آرمانهاي اسلامي پرداخت، و بر وسيله بودن مال و جان، براي رسيدن به آن آرمانها تأكيد ورزيد. آنگاه با صراحت در گفتار، كوشيد كه از فرجام حركتش پرده بردارد و ياران خويش را با سرانجام سفري كه طي مي كنند آشنا سازد، تا آنكه با آگاهي راه خويش را انتخاب نمايند. او چونان سياست بازان قدرت طلب اموي نبود، كه با تكيه بر احساسات و هواهاي نفساني مردم، آنان را بفريبد و با تطميع و تهديد و وعده و وعيد، وارد صحنه كار و زار سازد و خود در كناري منتظر روز پيروزي بنشيند. او نخست خود را آماده جانبازي نمود و سپس ديگران را بر سر يك دو راهي مخير كرد و فرمود: مرگ با عزت، و يا زندگي با ذلت.


پاورقي

[1] مناقب، ج 4، ص 72. لهوف، نام اين شخص را فرزدق شاعر ذکر کرده است با توجه به اينکه مورخان، متفقند که ديدار فرزدق با حسين (ع) در مدخل و يا نزديکي مکه، صورت گرفته، اين قول، بعيد به نظر مي‏رسد. مگر آنکه بگوييم فرزدق، در بازگشت از مکه به سوي کوفه، چنين ديداري با امام (ع) داشته است، آقاي فهري زنجاني در ترجمه فارسي لهوف اين اشعار حسين (ع) را به شعر فارسي برگردانده که ترجمه برخي از ابيات آن خالي از لطف نيست، به نمونه‏اي از آن در ذيل بنگريد:



دنيا اگر به چشم لئيمان گرانبهاست

پاداش حق گرانتر و برتر به نزد ماست



گر بهر مرگ پيکر ما را سرشته‏اند

در را دوست کشته شدن افتخار ماست.

[2] اخبار الطوال، ص 247 و 248.

[3] ارشاد، ص 223.

[4] اخبار الطوال، ص 248.

[5] ارشاد، ص 223.

[6] کامل الزيارات، ص 75.