بازگشت

پيرو علي همراه ابن زياد


در همين روزها شريك بن اعور كه از همراهان عبيدالله بود، و پيش از رسيدن به كوفه از اسب به زمين افتاده و سخت بيمار شده بود، به كوفه رسيد و به خانه هاني بن عروه وارد شد.

شريك كه از شيعيان علي (ع) به شمار مي آمد و سخنان او با معاويه در جنگ صفين مشهور است، گويا به اصرار عبيدالله، با وي همراه شده، اما بدنبال بهانه اي بود كه از او جدا شود، تا آنكه خويش را از اسب به زمين افكند. و بدينوسيله از همراهي با عبيدالله سرباز زد.

برخي گفته اند: شريك با اين كار خويش قصد داشته حركت عبيدالله را متوقف سازد تا امام حسين (ع) پيش از او به كوفه برسد، اما عبيدالله اعتنايي به اين پيشامد نكرده و با شتاب خود را به كوفه رسانيده است.

به هر حال، شريك پس از ورود به خانه هاني بن عروه در كوفه، دريافت كه مسلم بن عقيل نيز در آنجا بسر مي برد. از اينرو هاني را بر پشتيباني از مسلم تحريص نمود.

بيماري شريك، بيشتر شد، و عبيدالله از ورود و رنجوري او آگاه گرديد. پس پيغام داد كه شب به ديدار شريك خواهد آمد.

شريك موقع را مناسب دانست و رو به مسلم كرد و گفت:

امشب اين مرد بدكردار به نزد من مي آيد، چون بر زمين نشست بيرون بيا و او را بكش، آنگاه به قصر امارت برو كه كسي از تو جلوگيري نخواهد كرد، اگر من بهبودي يافتم به بصره خواهم رفت و اوضاع آنجا را براي تو روبراه مي كنم ولي مبادا كه او، از چنگ تو بيرون رود.


چون شام فرا رسيد و عبيدالله به ديدار شريك آمد،هاني به مسلم گفت: من دوست ندارم كه او در خانه من كشته شود زيرا آن را عملي ناروا مي دانم.

هنگامي كه عبيدالله بر بستر شريك حاضر شد از او پرسيد: بيماري تو چيست و از كي آغاز شده است؟

چون گفتگو به درازا كشيد، شريك ديد كسي بيرون نمي آيد ترسيد كه فرصت از دست برود و شكار از تيررس دور شود، از اينرو اشعاري را زمزمه كرد كه مضمون آن چنين بود:

همانگونه پاسخ سلام كننده را بي درنگ مي دهي، از جام مرگ به او بنوشان و...

شريك دو يا سه بار اين اشعار را تكرار كرد ولي خبر نشد.

عبيدالله كه از پشت پرده آگاهي نداشت، گفت: انگار هذيان مي گويد!

هاني گفت: آري از پيش غروب آفتاب همينگونه است. از اينرو عبيدالله او را به حال خود واگذاشت و رفت.

آنگاه مسلم از پس پرده بيرون آمد. شريك از او پرسيد چرا وي را نكشتي، مسلم پاسخ داد: به دو دليل، يكي آنكه هاني دوست نداشت اين قتل در خانه او واقع شود و ديگر آنكه بنا بر حديثي كه از پيامبر نقل شده: ايمان، مانع از كشتن ناگهاني است و شخص مؤمن كسي را غافلگير نمي كند؟! [1] .

هاني گفت: اما اگر وي را مي كشتي فاجر و فريبكاري را كشته بودي! هر چند كه دوست نداشتم وي در خانه من كشته شود. [2] گر چه اين گفته هاني درست بود و عبيدالله زشتكار و بدكردار، پايبند به دين نبود و از مصاديق مؤمن به شمار نمي آمد، اما توجه به مسلم به امور اخلاقي و شرعي، پرارج و درس آموز است. و به راستي به جز كراهت ميزبان بر قتل مهمان و ناخوشايند داشتن


حمله ناگهاني به حريف، چه عامل ديگري مسلم را از اين عمل باز مي داشت؟

شريك پس از سه روز درگذشت و عبيدالله بر او نماز خواند و چون فهميد كه در توطئه قتل وي دست داشته گفت:

بخدا سوگند! هرگز بر جنازه هيچ عراقي ديگري نماز نخواهم گزارد. و اگر گور پدرم زياد در ميان ايشان نبود، جنازه شريك را از قبر بيرون مي آوردم.

[3] .


پاورقي

[1] طبري، ج 5، ص 363، تجارب الامم، ج 2، ص 44 و 45.

[2] طبري، ج 5، ص 363.

[3] منبع پيشين.