بازگشت

موضع امام در برابر معاويه


اما اين به معني آن نبود كه حسين (ع) آن هنگام در برابر منكرات مسامحه نمايد و نسبت به ستمگري و فساد گستري دستگاه حكومت معاويه بي تفاوت بماند. او گر چه جنگ با معاويه را روا نمي ديد و بر پيماني كه امام مجتبي (ع) با پسر ابوسفيان بسته بود و استوار بود [1] اما خود را همواره مأمور به هدايت مردم، حفظ دين، اقامه عدل و اصلاح


جامعه انساني مي ديد، از اينرو هيچگاه در مدت ده سال امامت خويش آرام نبود و تا جايي كه ممكن بود از اعتراض به كارهاي زشت معاويه كوتاهي نمي كرد. چنانكه پس از شهادت امام حسن در پاسخي كه به معاويه نوشت، پس از آنكه اطرافيان او را سخن چين، تفرقه انداز، دروغگو، و حزب وي را، پيمان شكن، ظالم و ياران شيطان توصيف كرد، خاطرنشان ساخت كه گر چه به سبب پيماني كه امام حسن (ع) بسته است قصد جنگ ندارد، ولي فساد حاكم ترك جنگ را دشوار ساخته، از اينرو مي نويسد:

«اي معاويه! مگر تو آن نيستي كه حجر بن عدي كندي را به ناروا كشتي و ياران او را شهيد كردي؟ همان بندگان خداپرستي كه از راه بندگي منحرف نمي شدند و بدعتها را ناروا مي شمردند و امر به معروف و نهي از منكر مي كردند، آنها را به ظلم و ستم كشتي، آنهم پس از آن پيمانهاي غليظي كه به آنها دادي و آن عهدهاي اكيدي كه با ايشان بستي، تو با اين كارت بر خدا گستاخ شدي و عهد و پيمان الهي را سبك شمردي، اي معاويه! مگر تو نبودي كه عمرو بن حمق خزاعي همان مردي كه پيكر و صورت او بر اثر كثرت عبادت رنجور گرديده بود را شهيد كردي؟ آنهم پس از آن امانها و پيمانها كه به او دادي؟ امانها و پيمانهايي كه اگر به آهوان بيابان داده بودي از سر كوه ها با اطمينان كامل فرود مي آمدند! مگر تو همان كسي نيستي كه مدعي برادري «زياد» شدي و گمان كردي كه او پسر ابوسفيان است، در حالي كه رسول خدا (ص) گفته: فرزند به بستري نسبت داده مي شود كه با نكاح گسترده شده باشد، و براي زنان زناكار تنها همان سنگي است كه خداوند تعيين نموده، پس از آن، زياد را بر مسلمانان مسلط كردي تا آنها را بكشد و دستها و پاهايشان ببرد، و آنان را بر درختان خرما به دار زند!

سبحان الله اي معاويه! گويا تو از اين امت مسلمان نيستي و مسلمانان با تو هيج نسبتي ندارند... اي معاويه! از خدا بترس و از روز حساب برحذر باش، چه آنكه خدا را نوشته اي است كه همه كارهاي نيك و بد و بزرگ و كوچك در آن به شمار آمده.


اي معاويه! بدان خداوند اين كارهاي تو را فراموش نمي كند، كه به هر گمان و تهمتي بندگان خدا را مي كشي، و كودكي را بر مسلمانان امير مي كني، كه شراب مي نوشد و با سگها بازي مي كند. معاويه! مي بينم كه خود را هلاك و دين خويش را تباه و امت اسلامي را بيچاره و ناتوان كرده اي. [2] .

يزيد كه ديد حسين بن علي (ع) از شرابخواري و سگ بازي او ياد كرده است، به پدرش گفت: نامه اي براي حسين بنويس و در آن او را تحقير كن! معاويه به يزيد پاسخ داد:

من چگونه از حسين بن علي (ع) عيبجويي و بدگويي كنم؟ به خدا سوگند من هيچگونه عيبي در وي نمي بينم «فوالله! ما اري فيه موضعا للعيب». [3] .

همچنين آن حضرت در سالهاي آخر عمر معاويه از همه كساني كه رسول خدا را ديده بودند و از اصحاب پيامبر به شمار مي رفتند و نيز از فرزندان آنها در سراسر سرزمينهاي اسلامي دعوت كرده تا در مني گرد هم آيند.

حدود هزار نفر از صحابه و تابعين در پاسخ به اين دعوت، در مني حاضر شدند. آنگاه امام سخنراني پرشوري ايراد كرد و در آن دانشمندان و علماي مسلمين را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواست تا از گفتار خداوند پند گيرند و بنگرند به سرنوشت ملايان و احبار يهود كه چگونه به جهت ترس و طمع، مردم را از گناه و ستمكاران را از ظلم و فساد باز نداشته و از اينرو مورد نكوهش حق تعالي واقع شدند. [4] .

در حاليكه خداوند دستور مي دهد از مردم نترسيد و از من بترسيد [5] و فرموده:

مردان و زنان مؤمن دوستان همديگرند، امر به معروف و نهي از منكر مي كنند،

[6] .


آنگاه امام (ع) افزود: «خداوند به امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يك فريضه سخن آغاز كرده، چه! مي دانسته اگر اين فريضه بجاي آورده شود و برپا گردد، همه فرايض از آسان و دشوار بپاي داشته مي شوند، و اين براي آن است كه امر به معروف و نهي از منكر، دعوت به اسلام است و نيز در مظالم و مخالفت با ستمگر و توزيع عادلانه بيت المال و غنايم و گرفتن زكات و ماليات و به مصرف رسانيدن بجاي آن را به همراه دارد.

اي گروه نيرومند! شما مردمي هستيد به دانش مشهور، و به نيكي نامور، و به خيرخواهي معروف، و بخاطر خدا در دلهاي مردمان مهابتي داريد، شرافتمند از شما حساب مي برد و ناتوان شما را گرامي مي داد و آنكه هم درجه شماست و نيازمند به شما نيست شما را بر خدا ترجيح مي دهد. شما واسطه برآوردن حوائج هستيد هنگامي كه از پاسخ به حاجت حاجتمندان خودداري شده باشد، و با هيبت پادشاهان و بزرگواري بزرگان در راه گام برمي داريد.

آيا اينها همه سبب نمي شود كه مردم اميدوار باشند كه شما قيام به حق نماييد؟ و اگر از بيشتر حق او كوتاهي ورزيد، حق امامان را سبك شمرده ايد، اما حق ناتوانان را از بين مي بريد ولي حق خويش را با گمان خواستار مي شويد. شما نه مالي را در راه خدا بخشيديد و نه جان خويش را به خطر انداختيد و نه براي رضاي خدا با عشيره اي درافتاديد و شما از خداوند، بهشت، همنشيني با پيامبران و امامان، و رهايي از عذاب او را آرزو مي كنيد. اي آرزومندان! براستي من مي ترسم انتقام الهي بر شما فرود آيد. زيرا شما به درجه اي از كرامت خدايي رسيده ايد كه بدان بر ديگران برتري داريد، كساني هستند كه ايمان به خدا دارند اما گرامي نشدند ولي شما به خاطر خدا در ميان بندگان او ارجمند شديد، حال كه مي بينيد پيمانهاي خدا شكسته شده پس چرا آشفته نمي شويد، در صورتي كه اگر برخي از تعهدات پدرانتان ناديده گرفته شود شيون مي كنيد و هم اكنون تعهد و رسالت پيامبر (ص) خوار و بي مقدار شمرده شده، كور و كرها


و زمين گيرها در شهرها بي سرپرست مانده و كسي به آنها رحم نمي كند، شما در خور موقعيت خويش كار نمي كنيد و به كسي هم كه به مسؤوليت خود عمل مي كند، اعتنا نمي نماييد. و با مداهنه و سازشكاري خويش را آسوده ساخته ايد. همه اينها از آن اموري است كه خداوند به بازداشتن از آنها دستور داده و همگي را به پيشگيري امر كرده است و شما از آن غفلت داريد.

مصيبت شما از همه مردم بيشتر است براي اينكه موقعيت و مقام علمي دانشمندان را حراست نكرديد و اي كاش در اين راه كوشش كرده بوديد.

اين براي آن است كه مجاري امور و احكام بدست دانشمندان و علماي رباني است كه امين بر حلال و حرام او هستند و بايد زمام امور به دست آنها باشد و شماييد كه اين مقام از شما گرفته شده و آن از شما ستانده نشده مگر بواسطه جدا شدنتان از حق و اختلافتان درباره روش پيامبر، با وجود دليل روشن.

اگر شما بر آزار شكيبا باشيد و در راه خدا پايداري كنيد، زمام امور خدا به شما بازگردد و از سوي شما اجرا شود و در كارها به شما رجوع گردد، ولي شما ستمگران را در مقام خويش جاي داديد، و امور حكومت خدا را به آنان واگذارديد، و حال آنها به شبه كار مي كنند و بسوي شهوتها به پيش مي روند، آنان را اينچنين مسلط كرده، براي اينكه از مرگ فرار كنيد و در دنيا خوش گذراني نماييد. دنيايي كه از شما جدا خواهد شد.

ناتوانان را در چنگ آنها انداختيد تا برخي را برده و مقهور خويش سازند و گروهي را براي لقمه ناني مغلوب نمايند. مملكت و نظام آن را بر طبق انديشه و نظر خود، زير و رو كنند و رسوايي هوسراني را بر خويش هموار سازند، پيروي از اشرار و بي پروايي بر خداي جبار را پيشه خود كنند و در هر شهر سخنوري چيره دست بر منبر فرستند، پس همه سرزمينها زير پاي آنان و دستشان در سراسر آن باز است. و مردم همه در اختيار ايشانند و دستي كه بر سر آنان فرو كوبند، دفاع نتوانند. برخي زورگو و كينه توزند


و بر ناتوانان به سختي يورش برند. و برخي فرمانرواياني هستند كه به مبداء و معاد اعتقاد ندارند.

شگفتا! و چرا در شگفت نباشم كه زمين در تصرف مردي دغل و ستمكار و ماليات بگيري نابكار است. و حاكمي است بر مؤمنان كه نسبت به آنها مهرباني ندارد. و خدا در آنچه ما كشمش داريم حاكم باد و او به حكم خود در اين درگيري قضاوت كناد.

بار خدايا! تو خود مي داني كه آنچه از سوي ما اظهار شده براي رقابت در سلطنت نيست و به خاطر دنياطلبي نيز نمي باشد. ولي براي آن است كه دين تو را برپا ببينيم و سرزمينهاي تو را اصلاح نماييم و بندگان ستمديده تو را آسوده گردانيم. و به واجبات و روش و احكام تو عمل شود.

شما اي گروه! بايد ما را در اين راه ياري كنيد و به ما حق بدهيد. نيروي ستمكاران بر سر شماست و مي كوشند نور پيامبرتان را خاموش كنند و خدا ما را بس است و بر او توكل داريم و به درگاه او باز مي گرديم و سرانجام به سوي اوست» [7] .

امام (ع) در اين سخنراني به مفهوم درست و دقيق امر به معروف و نهي از منكر اشاره مي كند و آن را شامل دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ستمگر، تلاش براي توزيع عادلانه بيت المال و غنايم و گرفتن مالياتهاي شرعي و بكار بستن آنها، معرفي مي نمايد.

بنابراين تعريف، شعاع امر به معروف و نهي از منكر بسي گسترده تر از نصايح كوچك و شخصي و فراتر از معناي متداول آن مي رود. در اين بيان، امر به معروف و نهي از منكر، دعوت به اسلام، مبارزه با ظلم و تحقق نظام عدالت گستر اسلامي را در برمي گيرد و راستي آيا مفهوم امر به معروف و نهي از منكر جز اين است؟ آيا امر و نهي، نياز به قدرت ندارند؟ اگر جواب مثبت باشد، پس كسب قدرت براي زدودن ظلم و فساد و تحقق عدل و صلاح، واجب مي گردد. از اينرو كوشش براي تشكيل حكومت و نظامي


پر قدرت، از نخستين وظايف مصلحان مسلمان به شمار مي رود، زيرا پيشگيري از ظلم، ايجاد عدالت و گرفتن مالياتهاي شرعي، توزيع بيت المال و غنايم، جز در سايه حكومت امكان ندارد.

ديگر آنكه اين وظيفه مهم، نخست به عهده علما و دانشمندان ديني است كه آشناي به احكام حلال و حرام مي باشند، آنها هستند كه بايد زمام امور سياسي و اجتماعي مردم را عهده دار شوند، و عدالت را در جامعه محقق سازند و حقوق مستضعفان و محرومان را استيفاء نمايند. در حقيقت اين سخنراني، زمينه ساز براي يك انقلاب بزرگ بود كه قيام و يورش بر دستگاه حاكم ستمگر و فاسد از لوازم آن، و جايگزيني نظام عادلانه اسلامي از نتايج آن به شمار مي رفت.


پاورقي

[1] اخبار الطوال، ص 225.

[2] الامامة و السياسه، ابن قيبه دينوري، ص 156. انساب الاشراف، ج 2، ص 744.

[3] رجال کشي، چاپ نجف، ص 49.

[4] ر. ک: سوره مائده، آيه 66 و 81.

[5] ر. ک: سوره مائده، آيه 47.

[6] ر. ک: سوره توبه، آيه 72.

[7] تحف العقول، ص 237 - 239.