بازگشت

پيشگفتار


سير مقتل نگاري

«مقتل» گر چه در لغت به معني قتلگاه، كشتارگاه، و محل و زمان كشتن و يا كشته شدن آمده است، ولي در فرهنگ اسلامي اين واژه به اخبار و روايات حادثه اي خونين كه در آن شخصيتي بزرگ كشته شده اطلاق گرديده است. اما از آنجا كه در ميان سرگذشتهاي قربانيان بزرگ تاريخ، ماجراي شهادت حضرت امام حسين عليه السلام و يارانش از ديگران غم انگيزتر و جانگدازتر بوده، اين اصطلاح در نقل رويدادهاي مربوط به مقتل آن حضرت منحصر شده است. [1] .

نخستين عاملي كه سبب اوج چنين شيوه اي در نقل رخدادهاي خونين تاريخ عاشورا شد، اهميت و بزرگي حادثه و حماسه اي بود كه تاريخ هرگز به خود نديده است. رويداد عاشوراي سال 61 هجري در كربلا، تنها يك جنگ نابرابر، يك داستان غم انگيز و يا يك فاجعه نبود، بلكه جلوه اي از كمال و جمال الهي بود كه در چهره انسان و انسانهايي تجسم يافت و در منظره تاريخ بشري به نمايش گذارده شد. رخداد عاشورا حتي قيام و حركتي چونان نهضتهاي عدالتخواهانه و اصلاح طلبانه انسانهاي مجاهد نبود، بلكه عصاره همه بعثتها، نهضتها و انقلابهاي مردان الهي بود كه در سرزمين تفتيده طف رخ مي نمود. تبلور دو انديشه، دو اعتقاد، دو جريان تاريخي كه در چهره دو گروه با دو


پيشوا ترسيم مي شد، جنگ امام نور با امام نار، درگيري انسان صالح و مصلح با انسان فاسد و مفسد، رويارويي فضيلتها با رذيلتها و مقابله حق با باطل. اين واقعه با آنكه بيش از نيم روز به درازا نكشيد، در همه روزگاران طنين افكن شد.

تاريخ، جنگ هاي بزرگ، كشمكش هاي دراز، خونريزيهاي سهمگين، تا كنون بسيار ديده، اما هيچ كدام به اندازه اين رويداد كوتاه، بحث انگيز، عبرت آموز و موثر نبوده است، چه عواطف پاكي را كه جريحه دار كرده! چه دلهايي را كه به خود متمايل ساخته! چه ديده هاي بسياري را كه به گريه واداشته! و چه حماسه هاي بزرگي را به كه پس از خود آفريده، و چه انديشه هايي را كه بيدار ساخته و به هدايت روشن نموده است؟ چرا؟ رمز اين همه تأثير چيست؟

اين فاجعه به اندازه اي سخت و ناگوار بوده كه مورخان مسلمان نمي توانسته اند عواطف و احساسات خود را از تأثر آن، فارغ نگاه دارند و حتي برخي آنان به دليل شدت تأثر از نقل مفصل آن تن باز مي زده اند چنانكه ابن طقطقي (660 -709 ه ق) در ذيل حوادث مربوط به زمان حكومت يزيد آورده است:

«اين سرگذشتي است كه به علت ناگواري و هولناكي آن دوست نمي دارم سخن را در پيرامونش طولاني كنم، زيرا در اسلام كاري زشت تر از آن به وقوع نپيوسته است. گر چه كشته شدن اميرالمؤمنين عليه السلام مصيبت بسيار بزرگي به شمار مي آمد، ليكن سرگذشت حسين عليه السلام چندان كشتار فجيع و مثله و اسارت در برداشت كه از شنيدن آن پوست بدن انسان به لرزه مي افتد، لذا از پرداختن به سخن درباره اين سرگذشت به شهرتش اكتفا مي كنم، زيرا كه از مشهورترين مصيبتهاست. خداوند هر كس را كه در آن دست داشته و بدان فرمان داده و به چيزي از آن خشنود بوده است لعنت كند و هيچ گونه كار خير و توبه اي را از او نپذيرد، و او را از جمله (الاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم في الحيوة


الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا) [2] قرار دهد.» [3]

سالياني بعد يعني 746 ه هندوشاه نخجواني هنگامي كه مطالب «ابن طقطقي» را مطابق مسلك خود تحرير مي كرد، عبارت وي را چنين بنگاشت:

«در شرح اين قصه بسط سخن نمي توان كرد چه در اسلام واقعه اي صعب تر از اين نيفتاده است، زيرا كه قصه حسين فاحش تر از همه (قتلها) اتفاق افتاد، چه سر مبارك او را به دمشق بردند و فرزندي طفل را كنار او به تير بزدند و برادرزادگان و ابناء عم او را در پيش او بكشتند و عورات و اطفال را بر آن صورت كه از ولايت حبشه و زنگ و هند بردگان آوردند به بردگي به شهرها بردند» [4] .

كشته شدن فرزند پيامبر، به دست گروهي از مسلمانان كه نخست او را براي هدايت و امامت خويش فرا خوانده بودند، و سپس به خاطر زبوني و ترس و طمع در برابرش ايستاده و كمر به قتلش بسته بودند، اين حادثه را از ديگر حوادث تاريخي ممتاز مي ساخت، به ويژه آنكه تنها 61 سال پس از هجرت و پنجاه سال بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين فاجعه به وقوع پيوست. محاصره ده تن از خاندان پيامبر و پيروان آنها، كه به داشتن اخلاص و صداقت در ميان مسلمانان شهره بودند، بستن آب بر روي آنها و اطفال ايشان، و سرانجام به قتل رساندن يك يك آنها حتي خردسالان، اسب تاختن بر پيكرهاي شهيدان، آتش زدن خيمه هاي زنان و كودكان، برافراشتن سرهاي كشتگان بر نيزه ها و شكنجه اسيران و گرداندن آنان در شهرها و مجالس ستمكاران، در برابر تجلي عالي ترين خصلتها و صفات انساني از سوي اهل بيت پيامبر و ياران آنها در اين صحنه ها


آتشي در دلهاي مؤمنان برانگيخت كه هيچ گاه خاموشي ندارد. [5] .

دومين انگيزه رواياتي است كه به عنوان اخبار غيبي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شده است و در آنها از كشته شدن مظلومانه حسين عليه السلام و يارانش، و ثواب زنده نگه داشتن ياد حماسه جاودانه اش سخن رفته است. [6] .

سوم، برخورد عاطفي امامان شيعه با واقعه كربلا و برگزاري مجالس سوگواري براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام خود عامل مهمي براي حفظ تاريخي و برانگيختن احساسات و الگو ساختن حماسه عاشورا بوده است. چنان كه در روايات آمده. [7] .

اما رويدادهاي عاشورا چگونه ثبت و ماندگار شد. بي ترديد حوادث بسياري در طول تاريخ رخ داده و كمتر رويدادي درست به دست نسل هاي پسين رسيده است. حتي در دوره ي معاصر، يعني در عصر رسانه ها، چه بسا واقعه اي طي چند روز به گونه هايي متفاوت ثبت و ضبط مي شود.

شگفت آنكه به خلاف همه تلاشهايي كه براي به فراموشي سپردن و يا مسخ و تحريف نهضت عاشورا به كار گرفته شده باز هم از همه رخدادها روشن تر و دقيق تر به نسل هاي بعدي گزارش شده. اگر از داستانهاي ساختگي سده هاي اخير كه روي انگيزه هاي سياسي، اعتقادي و يا عاطفي به آن حادثه نسبت داده اند بگذريم، كمتر واقعه اي در تاريخ وجود دارد كه متون نخستين درباره مفاد اصلي آن تا اين اندازه اتفاق نظر داشته باشند. علت اين اتفاق نظر در متون نخستين را مي توان راويان صادق و واثقي دانست كه خود در حماسه عاشورا حضور داشته اند و مشاهدات خويش را گزارش كرده اند كه افراد زير از آن شمارند:

الف: خاندان امام حسين، بازماندگان حادثه كربلا، آزادگان و پيام آوران عاشورا كه صحنه هاي گوناگون اين رويداد را به چشم ديده بودند، و به هنگام عبور از شهرها


در مجالس و محافل گوناگون حقايق را كه به مردم ابلاغ مي كردند، كه از ميان آنان خواهران و فرزندان امام و از همه مهمتر حضرت علي بن الحسين - زين العابدين - عليه السلام از ديگران مؤثرتر بوده اند. حتي بزرگ مردي از اين خاندان به نام حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام كه خود در صحنه نبرد با دشمن حضور داشته و متحمل زخمهاي عميقي شده، به وسيله بستگانش (كه در لشكر دشمن بودند) از معركه بيرون كشيده شده و جان سالم به در برده... [8] و بي ترديد مشاهدات خويش را به ديگران منقل كرده است.

ب: افراد راستگو و با شهامتي همچون ضحاك بن عبدالله بن قيس مشرقي [9] و عقبة بن سمعان [10] كه در مراحل عمده و مهم نهضت حضور فعال داشته ولي به فيض شهادت نايل نشده و بسياري از وقايع را بازگو كرده اند.

ج: مخالفاني كه پس از شهادت امام حسين عليه السلام عذاب وجدان آنان را وادار به اعتراف كرده و رويدادهايي كه خود آفريده و يا ناظر آن بوده اند را براي ديگران و ثبت در تاريخ نقل كرده اند كه حميد بن مسلم ازدي به عنوان راوي بخشي از روايت ها از آن شمار است.

د: امامان معصوم شيعه كه خود فرزندان حسين عليه السلام و وارثان آن حضرت بوده اند، وقايع اين نهضت را براي محدثان و راويان حديث كرده اند.

خوشبختانه اين روايات را دو تن از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام به نام هاي لوط بن يحيي معروف به «ابي مخنف»، «و هشام بن محمد» معروف به «كلبي» كه هر دو از علماي سده دوم هجري بوده اند، در كتابهاي جداگانه اي با نام «مقتل الحسين» گردآوري كرده اند.

«مقتل الحسين» نوشته لوط بن يحيي ازدي (متوفاي 157 قمري) از مورخان و محدثان شيعه، بيشتر مورد بهره گيري تاريخنگاران قرون نخستين اسلامي قرار گرفته است.


اين شخص كه خود از اصحاب امام صادق و جدش مخنف بن سليمه (سليم) ازدي از اصحاب علي بن ابي طالب (ع) بوده و در جنگ جمل، علمداري قبيله را به عهده داشته و در همان جنگ به شهادت رسيده، محدثي مورد اعتماد و وثوق بوده است و به گفته ابن نديم: «علما عقيده دارند كه او بيش از ديگران در امر عراق و اخبار و فتوح آشنايي دارد» [11] .

كتابهاي او از جمله «مقتل» مورد ذكر، گر چه مفقود شده ولي روايات آن در كتابهاي معاصران و نويسندگان بعدي به تفصيل آمده است.

بخش عمده اي از رويدادهاي مربوط به نهضت امام حسين (ع) را تاريخ نويساني چون طبري، ابن اثير، ابوالفرج اصفهاني، مسكويه رازي، ابوحنيفه دينوري، شيخ مفيد، بلاذري «از مقتل» ابومخنف در كتابهاي «الامم و الملوك»، «الكامل في التاريخ»، «مقاتل الطالبيين»، «اخبار الطوال»، «الارشاد» و «انساب الاشراف» نقل كرده اند. البته كتابي به نام مقتل ابومخنف هم اكنون موجود است ولي بي ترديد انتسابش به وي نادرست است و بر اين مطلب بارها پژوهشگران و مورخان و محدثان بزرگي چون ميرزا حسين نوري و شيخ عباس قمي [12] و... تأكيد كرده اند. مقايسه رواياتي كه در كتابهاي متقدمان نقل شده با آنچه كه در اين كتاب آمده است، اين حقيقت را آشكار مي سازد [13] .

از هشام بن محمد مشهور به «كلبي» و همچنين «مدائني» گزارشهاي كوتاهي درباره مقتل امام حسين (ع) به كتابهاي تاريخي كهن راه يافته، ولي كتابي مستقل از آن دو ديده نشده است. پيش از دو كتاب ياد شده گفته اند كتابهايي در مقتل حضرت سيدالشهداء (ع) نوشته شده، از جمله «مقتل الحسين» تاليف اصبغ بن نباته از روايت شيعه و از اصحاب خاص حضرت علي (ع) اما هيچ اثري از كتاب مزبور در دست نيست، حتي مورخان متقدم نيز


چيزي از او نقل نكرده اند. [14] .

از جابر جعفي (متوفاي 128 ه) نيز به عنوان مقتل نگار ياد شده، ولي از كتاب او حتي گزارشي به ما نرسيده است.

در اين عصر احمد بن ابي يعقوب اصفهاني معروف به «ابن واضح يعقوبي» مورخ و جغرافي دان و سياح مشهور مسلمان در اوايل سده سوم، گزارش كوتاهي از مقتل امام حسين را در تاريخ خو بدون سند آورده است.

پس از او ابوالحسن علي بن حسين مسعودي (متوفاي 345 ه) در كتاب «مروج الذهب و معادن الجواهر»، به همان شيوه مروري بر حوادث نهضت عاشورا داشته اند.

در همين دوره ابومحمد احمد بن علي، نامور به «ابن اعثم كوفي» (متوفاي 314 ه) محدث، شاعر و مورخ شيعي در كتاب «الفتوح» با تفصيل بيشتري وقايع و حوادث اين ماجرا را نقل كرده است. ابن اعثم گاه رواياتي را آورده كه در كتابهاي معاصرين او موجود نيست، اما پيداست كه در گزينش آنها دقت داشته.

از نصر بن مزاحم، واقدي، محمد علايي (م 298 ه)، ابراهيم بن اسحاق (م 358)، شيخ طوسي (م 460)، و جمع ديگري به عنوان نويسندگان «مقتل الحسين» ياد شده [15] ولي تا كنون رساله اي از آنان با اين نام در جايي ديده نشده است.

در جمع تأليفات محمد بن علي بن بابويه مشهور به «صدوق» (م 281)، نيز كتابي با عنوان «مقتل الحسين» آمده كه گر چه به طور مستقل موجود نيست، ولي شايد مفاد آن با آنچه كه در كتاب «امالي» آمده يكسان باشد.

در سده ششم هجري، ابوالمويد خوارزمي (متوفاي 568 ه)، در اين باره دست به تأليفي مستقل و مفصل زد و كتابي پديد آورد كه به مقتل خوارزمي نامور شد.

خوارزمي در بيشتر نقل ها سلسله راويان خبر را نام مي برد و در برخي موارد از ابومخنف و به ويژه تاريخ ابن اعثم كوفي ياد مي كند. به هر حال، مقتل خوارزمي مورد


اعتماد و وثوق بسياري از دانشمندان عامه و خاصه بوده. و باز در اين دوره، ابي جعفر رشيدالدين محمد بن علي بن شهر آشوب (متوفاي 558 ه) در كتاب «مناقب آل ابي طالب» زير عنوان مناقب امام حسين (ع) به شرح مقتل آن حضرت پرداخت. كتاب او نزد محدثان و مورخان، از اعتبار ويژه اي برخوردار است.

پس از اينها، گر چه برخي اخبار نهضت حسين در كتابهاي تاريخي نقل شد، ولي گويا كتابي مستقل به نگارش در نيامد تا اينكه علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن طاووس (م 664 ه) در پي كتاب «مصباح الزائر و جناح المسافر» كه شامل زيارات و آداب مربوط به آنهاست، كتابي در مقتل حضرت سيدالشهداء فراهم آورد تا زائران حرم حسيني از ثواب ذكر مصايب حضرت اباعبدالله (ع) محروم نمانند. ابن طاووس گر چه در نگارش اين اثر از همه آثار پيش از خود، بهره برده است ولي نظر او بيشتر متوجه كتاب الفتوح نوشته ابن اعثم بوده است. چنانكه در برخي موارد بدان اشاره كرده است. [16] و چون قصد ايجاز و اختصار داشته، به نقل برخي از روايات بدون ذكر روات و مصادر آنها بسنده مي كند و آن را «اللهوف علي قتلي الطفوف» نام مي نهد. [17] .

نجم الدين جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الدين نماي حلي (متوفاي 841)، كتاب «مثير الاحزان» را به همين شيوه تأليف كرده است.

پس از اينها پرآوازه ترين اثر در اين موضوع را مولي حسين كاشفي سبزواري (م 910 ه) پديده آورده است. گروهي از تذكره نويسان كاشفي را حنفي و برخي پيرو شافعي مي دانند.

صاحب «رياض العلما» مي نويسد: «وي در هرات و ساير بلاد ماوراء النهر به تشيع و رفض مشهور بوده، در سبزوار و ساير بلاد شيعه نشين به تسنن و تحنيف معروف».

همچنين وي مي نگارد:

«روضة الشهداء، نخستين كتابي است در مقتل كه به فارسي تصنيف شده، ذاكرين مصايب اهل بيت آن كتاب را تلقي به قبول نموده و روي منابر آن را قرائت مي كردند.


بدين سبب گروه ذاكرين به روضه خوان موسوم شدند، زير در منابر مصايب اهل بيت را از كتاب «روضه الشهداء» مي خواندند.»

بابهاي اين كتاب عبارتند از:

باب نخست: در ابتلاي بعضي از انبيا علي نبينا و عليهم الصلوة و السلام.

باب دوم: در جفاي قريش با حضرت رسالت صلي الله عليه و شهادت حمزه و جعفر طيار.

باب سوم: در وفات حضرت سيد المرسلين (ص).

باب چهارم: در حالات حضرت فاطمه زهرا (س) از ولادت تا وفات.

باب پنجم: در اخبار علي مرتضي (ع) از ولادت تا وفات.

باب ششم: در فضايل امام حسن (ع) از ولادت تا وفات.

باب هفتم: در مناقب امام حسين (ع).

بقيه ابواب نيز مربوط به زندگي حضرت اباعبدالله و قيام عاشورا و فرزندان و بستگان آن بزرگوار است. [18] .

اين كتاب شامل قصه پردازيهايي است كه تا آن زمان سابقه نداشته، و مؤلف به خلاف سيره سلف، خود را مفيد بر ذكر سند نساخته است و اگر گه گاه خواسته به شيوه معمول رفتار نمايد، از افراد و آثاري نام برده كه ناشناخته و يا گمنامند مانند كتاب «كنز الغرائب» و يا كتاب «شواهد» از شيخ كمال الدين ابن الخشاب؟

«روضة الشهداء» چون به زبان فارسي ساده و شيريني نگاشته شده مورد توجه مردم و وعاظ و روضه خوان ها قرار گرفت و بسياري از نقل هاي آن به عنوان وقايع تاريخي در افواه و كتاب ها راه يافت و منشأ بسياري از تحريف ها و انحراف ها شد. [19] .

در دوره صفويه (سده يازدهم هجري) مرحوم علامه مجلسي نيز در كتاب «بحارالانوار» فصلي را به ذكر مقتل حضرت اباعبدالله (ع) اختصاص داده و از تمامي


منابعي كه در آن عصر موجود بوده بهره گرفته است.

در كتاب بحارالانوار بارها از كتابي با عنوان «مقتل محمد بن ابي طالب» نام برده شده كه داراي اخبار شاذ و نادري است، اما در كتابهاي ديگر مطلبي از آن ياد نشده است.

عبدالله بحراني اصفهاني معاصر علامه مجلسي «مقتل عوالم» را نيز به شيوه «بحارالانوار» نگاشته است.

پس از او ملاآقا شيرواني مشهور به «فاضل دربندي» (م 1286 ه) از شاگردان شريف العلماء آملي مازندراني، كتابي با عنوان «اكسير العبادات في اسرار الشهادات» نوشت كه بخش بزرگي از آن مربوط به مقتل سيدالشهدا است.

دربندي در اين اثر، از آوردن اخبار شاذ و نادر خودداري نكرده و به روايات سست استناد جسته است، ولي گفتار و كردار وي همواره مورد قبول عوام بوده، در نيمه هاي وعظ از شدت تأثر و تألم از روي منبر عمامه اش را بر زمين مي زده، گريبان چاك مي كرده و بر سر خاك مي ريخته، تيغ زدن در روز عاشورا نيز از يادگارهاي اوست.

بعدها برخي از روضه خوان ها از قول و عمل او در ماه محرم، به ويژه روز عاشورا پيروي كردند. [20] .

از مقاتل مشهور اين دوره، شرح حال حضرت سيدالشهدا در كتاب «ناسخ التواريخ» نوشته سپهر كاشاني است كه الحق از دو كتاب «روضة الشهداء» و «اسرار الشهاده» سست تر است. سپهر در اين اثر مطالبي را آوره كه در هيچ كتابي پيش از آن نيامده. او اعتنايي به اسناد روايات نداشته و بعيد نيست كه برخي از مجعولات عصر خويش را كه در زبان اهل منبر متداول و يا زاده ذهن خودش بوده نيز در اين مجموعه آورده باشد مطالب اين كتاب در برخي موارد موجب وهن مذهب است.

شايد به همين دليل بوده كه سيد جمال الدين اسدآبادي خواندن اين كتاب را منع كرده


است. [21] .

با توجه به كتاب هاي ياد شده اخير كه ناشر بسياري از مجعولات و منشأ مسخ و تحريف وقايع عاشورا و اهداف نهضت حسيني بوده اند، مي توان گفت كه دوره هاي صفويه و قاجار عهد انحطاط مقتل نگاري بوده اند.

در اين چند قرن آن اندازه از تحريفات در نگارش مقتل و مراسم تعزيه استفاده شده كه حقايق اين نهضت مقدس از نظرها مكتوم مانده است. بسياري از تعبيرات، استعارات، مجازها، تشبيهات و به اصطلاح «زبان حالها» كه زاده ذوق و گمان افراد است به عنوان روايات به كتابهاي مقتل راه پيدا كرده است افزون بر اينها، شبيه سازي ها نيز سبب فزوني تحريف ها و مطالب خلاف واقع و فاصله گرفتن از نصوص عتيق گرديده است.

خوشبختانه علماي غيور و روشنفكر نسبت به اين پديده شوم بي تفاوت نماندند و زود از خود واكنش نشان داده، در برابر تحريفات و مسخ حقايق ايستادند و به روشنگري پرداختند. نمونه زيباي اين موضع گيري كتاب «لؤلؤ و مرجان» اثر محدث بزرگوار ميرزا حسين نوري صاحب «مستدرك الوسائل» است... اين عالم بزرگوار در پاسخ به نامه يكي از علماي هند كه روضه خوان ها و ذاكرين حضرت سيدالشهدا (ع) شكايت مي كند و اظهار مي دارد كه: «اينان در دروغ گفتن حريص و بي باكند و در نشر اكاذيب و مجعولات پافشاري دارند و چه بسا كه اين گونه مطالب را مباح و جايز مي شمارند، پس در خواست مي شود كه آن جناب ارشاد و موعظه اي بنگارند»، مي نويسد: «شما فكر كرده ايد كه در عتبات و عاليات و ايران از اين گونه امور خبري نيست و اين مسايل مربوط به هندوستان است؟». ميرزاي نوري توصيه هاي ائمه مبني بر استحباب تعزيه داري و گريستن بر مصائب حضرت سيدالشهداء را نقل مي كند، ولي خاطر نشان مي سازد كه نمي شود به خاطر امري مستحب كارهايي حرام انجام داد، چنان كه با تمسك به رويات استحباب ادخال


سرور در قلب مؤمن، نمي شود براي خوشحال كردن مؤمنان دست به اعمال زشت منافي عفت زد.

همچنين است استحباب اداي حاجت مؤمن، ولي آيا مي شود براي به دست آوردن ثواب آن دزدي كرد؟ بدون شك خير، زيرا مستحب مشروط است بر انجام فعلي با وسايل و اسباب مناسب و مباح. [22] .

بنابراين، كسب ثواب و استحباب گريستن بر مصايب سالار شهيدان و اصحاب او نيز بايد از طريق معقول و مشروع باشد. پس چگونه مي توان پذيرفت كه دروغ بستن بر خاندان پيامبر - كه عملي حرام و انجام آن در ماه مبارك رمضان موجب بطلان روزه مي شود - ستوده و مستوجب اجر باشد؟ حركت اصلاحي دانشمندان و مصلحان غيرتمند بي نتيجه نماند و تنقيح و تهذيب اخبار مقاتل مطرح شد.

البته پيش از اين، مرحوم ميرزا تقي خان اميركبير اصلاحاتي در اين زمينه به وجود آورد [23] .

و از آن پس نگارش مقتل با دقت بيشتري دنبال شد، اما از ميان صدها كتاب كه در سده سيزدهم در موضوع مقتل حضرت سيدالشهدا نوشته و چاپ شده است، كتاب «قمصام زخار و صمصام بتار» [24] تأليف فرهاد ميرزاز فرزند عباس ميرزا و نوه فتحعلي شاه قاجار كه از شاگردان ميرزا عيسي قائم مقام فراهاني (صدر اعظم) به شمار مي آيد، از ديگران مشهورتر است و از نظر تتبع و تحقيق و اسناد از اعتبار و دقت بيشتري برخوردار است. [25] .

تأليف اين كتاب در سال 1303 آغاز و در سال 1304 پايان يافته و در دوم محرم به


وسيله محمد علي منشي علي آبادي خوشنويسي آن به انجام رسيده است [26] مؤلف علت تأليف را وجود اختلاف در روايات منقول و ورود تشبيهات و توصيفات شاعران و ذاكران در تاريخ عاشورا دانسته است، زيرا اين مورد به اندازه اي رواج يافته كه شناخت صحيح از سقيم جز براي عالم خبير و ناقد بصير ممكن نيست.

به همين سبب در صدد تأليف كتابي خالي از حشو و زوايد در احوال حضرت سيدالشهداء از ولادت تا شهادت بوده، اما آن گونه كه خود گفته سالها آرزوي چنين كاري را در سر داشته ولي به علت مشاغل و مناصب سياسي و اجرايي توفيق انجام آن را نمي يافته است. سرانجام در سال 1293 ه به هنگام بازگشت از سفر حج در درياي سفيد ميان قبرس ورودس طوفاني عظيم دريا را متلاطم مي سازد، به طوري كه خود را گرفتار بلا ديده از اين رو دست توسل به دامن اهل بيت عصمت و طهارت زده و دوباره نذر مي كند كه اگر فرصت و مهلتي دست دهد، كتاب مقتل را به پايان آورد. پس مقداري از تربت حضرت سيدالشهدا را بر در دريا مي پاشد، در پي آن دريا آرام مي گيرد و با عافيت تمام به مقصد مي رسد. ولي باز هم گرفتاريهاي مختلف او را سالها از اين كار باز مي دارد تا اينكه در سال 1303 گردآوري و تصنيف آن را آغاز مي كند. خود او در اين باره مي گويد:

«خداي داناست كه با قلت بضاعت و عدم استطاعت، به قدر وسع و طاقت در ترجيح اقوال و تنقيح اخبار كه متون كتب فرق اسلاميه از احاديث صحيحه و تواريخ معتبره بدان محتوي و منطوي است اغفالي نرفت، و در جمع و ذكر آن اهمالي نيفتاد و از كتب محدثين و مورخين كه از سنه يكهزار هجري و بعد از آن به رشته تأليف در آورده اند، درج و نقل نكرديم» [27] .

مؤلف ابتدا از تلاشهاي معاويه و حزب اموي در پيشگيري از ذكر فضايل و مناقب علي و آل او سخن گفته، و پس از آن از احاديثي كه در فضيلت خلفاي ديگر و معاويه، با تطميع و تهديد جهل شده پرده برداشته و در پي آن وارد نقل وقايع مربوط به زندگاني


حضرت اباعبدالله شده است.

افزون بر ياد كرد وقايع مربوط به قيام حضرت امام حسين (ع) مروري دارد بر رويدادهاي پس از شهادت آن بزرگوار، مانند كاروان اسيران اهل بيت، نهضت توابين و قيام مختار، و نقل مراثي و فهرست منابع، كه بي ترديد تا آن زمان كاري به اين تفصيل و تدقيق وجود نداشته است. اما نثر پر تكلف زمان قاجار و قنل نصوص عربي بدون ترجمه و نيز عدم تنقيح روايات، اين كتاب را براي عموم غير قابل استفاده ساخته است.

اين حركت اصطلاحي از سوي محدث بزرگ مرحوم شيخ عباس قمي با نوشتن كتاب پر ارج «نفس المهموم في مصيبة سيد نا الحسين المظلوم» ادامه يافت. محدث قمي در اين كتاب به شرح زندگاني امام حسين (ع) پرداخته و مراحل حيات پرافتخار آن بزرگوار از تولد تا شهادت دنبال كرده و كتاب را با ذكر وقايع قيام توابين، خروج مختار و مرگ يزيد به پايان برده است.

محدث قمي همين مطالب را به فارسي با ايجاز و اختصار در كتاب منتهي الامال ياد كرده و در هر دو اثر منابع خود را به اجمال بيان داشته است.

در گذر سالهاي اخير، نويسنده و پژوهشگر عراقي مرحوم سيد عبدالرزاق مقرم كتابي با عنوان «مقتل الحسين» نگاشت كه گر چه مستند و مبتني بر تتبع است، اما متأسفانه روايات در آن خوب منقح نشده است.

از حق نبايد گذشت كه كارهاي پر ارجي در دوره معاصر انجام گرفته و نويسندگان و پژوهشگراني چون: باقر شريف القرشي، اسد حيدر عراقي، شيخ محمد سماوي، شيخ محمد مهدي شمس الدين لبناني، ميرزا خليل كمره اي، شيخ محمد حسين كاشف الغطاء نجفي، سيد هاشم رسولي محلاتي، شهيد سيد عبدالكريم هاشمي نژاد، شهيد سيد محمد علي قاضي طباطبايي تبريزي، دكتر محمد ابراهيم آيتي، سيد محسن جبل عاملي، شهيد مرتضي مطهري و بسياري ديگر از حق گويان و حقيقت نگاران كوشيده اند تا پرده از روي اين واقعه بردارند و آنچه را كه يافته اند به ديگران برسانند.

نگارنده نيز از آثار همه اين بزرگواران بهره برده است و شايد اگر هدايتهاي آنان نبود،


اين اثر پديد نمي آمد.

ولي از آنجا كه آثار عرضه شده يا جنبه تحليلي داشته و از ديدگاهي خاص به انگيزه ها و عوامل نهضت عاشورا نظر انداخته و يا جنبه تحقيقي داشته و با روشهاي علمي ميزان اعتبار اسناد و مدارك و نقل هاي تاريخي را روشن ساخته و يا آنكه با كمك صنايع ادبي به ترسيم فرازهايي از آن حماسه بزرگ پرداخته و يا به تتبع صرف بسنده كرده و نقد روايات را روا ندانسته، و يا آنكه براي گروهي خاص نگارش يافته، و..

اينجانب به اين باور رسيد، كه جاي اثري منقح و مبني بر نقل و به دور از تحريف، با توضيح و تحليل مناسب كه براي طيف گسترده اي از باسوادان قابل استفاده باشد همچنان خالي است.

من در اين نوشتار به دنبال اين هدف بوده ام اما تا چه اندازه در اين جهت توفيق يافته ام؟ قضاوتي است كه بايد خوانندگان و اهل نظر اظهار كنند، لازم به يادآوري است كه در اين نوشتار كوشيده ام آنچه را كه در اين باره از كهنه و نو، به رشته تحرير در آمده است، از نظر بگذرانم، و با آگاهي از ثمره تلاش ديگران، خود نيز در نقل وقايع روشي انتخاب كنم، اگر چه در طول اين تحقيق، مجالي به دست نيامده تا روش و دلايل خويش را در گزينش و يا حذف روايتها بيان نمايم، زيرا در نگاه نگارنده آوردن مباحث استدلالي، متن را از يكنواختي بيرون مي برد و براي همگان سودمند نبود. البته بيشتر آنچه را كه متون معتبر و نخستين نقل كرده اند در اين كتاب آمده و به ندرت موردي حذف گرديده است، زيرا در بسياري از موارد، روايتها قابل جمع بوده اند و از نظر اصولي مانعي براي اين كار در ميان نبوده است.

علاوه بر اين كوشيده ام اخبار و حوادثي را با نظمي منطقي مرتب كنم، از اينرو آگاهي از جغرافياي تاريخي نيز ضروري مي نموده است.

من براي اينكه از خطاها و اشتباهات خود بكاهم، دستنوشته هاي خويش را به تني چند از محققان و مورخان گرامي، عرضه داشته ام. و آنان با كمال كرامت و بزگواري اين صفحات را از نظر گذرانده و نكاتي را يادآور شده آن كه الحق مهم و ارجمند بوده است.


و در اين باره انديشمند گرانقدر استاد علي عابدي شاهرودي بيشترين سهم را دارا بوده اند. معظم له با بردباري و بزگواري ويژه اي كه دارند، علاوه بر راهنماييهاي پر ارج در طول تحقيق، تمامي اين نوشتار را به دقت مطالعه كرده و لغزشها و خطاهايم را يادآوري و گاه اصلاح نموده اند. پس از انتشار نيز خطيب دانشمند جناب آقاي نظري منفرد، نكاتي را تذكر دادند كه نشانگر حوصله و دقت ايشان، در مطالعه «مقاتل» است.

به هر حال نقاط قوت اين اثر، مرهون توفيق خدا، و توجهات ارواح پاك شهيدان كربلا، جهاد علمي محققان نويسندگان سلف، و همت و دانش روري استادان پژوهشگران مزبور بوده و كاستيهاي آن برعهده اين بنده ناتوان و خطاكار مي باشد.

از خداوند بزرگ مي خواهم كه خطاهايم را ببخشد و بر نقاط ضعف آگاهم كند و از خوانندگان عزيز تقاضا دارم كه كاستيها و لغزشهايم را يادآوري نمايند، تا در چاپهاي آينده ان شاء الله رفع و اصلاح گردد.

خداي را سپاسگزارم كه اين اثر با حسن استقبال حق طلبان و حقيقت جويان روبرو گرديد و تمامي متن در دو روزنامه كثير الانتشار كشور طي ايام محرم سال هاي پيش منتشر شد، و علاوه بر آن، شماري از صاحبان دانش و فضيلت به گونه كتبي و شفاهي اين كمترين را مورد لطف خود قرار دادند كه پاسخ اين همه اخلاص و بزرگواري و دانش پروري را به خداي بزرگ واگذار مي كنم.

و السلام علي عبادالله الصالحين

قم - محمد جواد صاحبي



پاورقي

[1] درباره‏ي اين اصطلاح، فرهنگ‏هاي فارسي، و عربي نيز همين مضمون را آورده‏اند، ر ک: «فرهنگ معين»، «لغت‏نامه دهخدا»، «المنجد» و....

[2] سوره‏ي کهف، آيه‏ي 103 و 104.

[3] تاريخ فخري، محمد بن علي بن طباطبا (ابن طقطقي) ترجم محمد وحيد گلپايگاني، بنگاه نشر کتاب، تهران، 1360، ص 155.

[4] تجارب السلف، هندوشاه بن سنجر بن عبدالله صاحبي نخجواني، تصحيح عباس اقبال آشتياني، به اهتمام توفيق سبحاني، کتابخانه طهوري، تهران، 1357، ص 67.

[5] در حديث آمده است: «ان لقتل الحسين حرارة في قلوب المؤمنين لا تبرد ابدا».

[6] ر ک: «نفس المهموم!»، شيخ عباس قمي، مکتبة البصيرتي، قم 12405، ص 26 - 63.

[7] ر ک: «المجالس الفاخره» سيد شرف‏الدين عاملي، همچنين «في رحاب ائمه اهل البيت» سيد محسن امين، ج 3، دارالتعارف للمطبوعات بيروت، 1400 ه ق.

[8] «اللهوف علي قتلي الطفوف»، علي بن جعفر بن محمد بن طاووس حسيني، مطبعة الحيدريه، نجف 1369 ه ق. و نيز چاپ انتشارات جهان، تهران، 1348، ص 263.

[9] ر ک: «تاريخ الطبري» (تاريخ الامم و الملوک) ابي‏جعفر محمد بن جرير طبري، تصحيح محمد ابوالفضل ابراهيم، دار التراث العربي، بيروت - لبنان، 1387 ه ق، ج 5، ص 444 و 445.

[10] از اين شخص به عنوان يکي از اصحاب امام حسين عليه ‏السلام رواياتي نقل شده است.

[11] ر ک: «فهرست»، ابن نديم، ص 157 و 158.

[12] «لؤلؤ و مرجان»، ميرزا حسين نوري، انتشارات طباطبايي، ق، 1371 ش.

[13] محمد هادي يوسفي غروي «مقتل» ابي‏مخنف موجود را با رواياتي که در «طبري» و «ارشاد» و «تذکرة الامه»، آمده، مقايسه کرده و بيست اشکال و اشتباه براي آن شمرده است. ر ک: وقعة الطف» مؤسسه النشر الاسلامي، قم 1367 ش.

[14] «الذريعه» آغا بزرگ تهراني، ج 22، ص 23.

[15] ر ک: «کتابنامه امام حسين» رضا استادي، کيهان انديشه، ش 13، ص 102.

[16] «اللهوف علي قتلي الطفوف». ص 11.

[17] برخي محققان پاره‏اي از روايات اين کتاب را ضعيف شمرده‏اند.

[18] «روضة الشهداء» ملاحسين واعظ کاشفي، محمد رمضاني، تهران، انتشارات اسلاميه، 1341.

[19] علامه مرتضي مطهري در «حماسه حسيني» اين کتاب را سخت مورد نکوهش و انتقاد قرار داده است. ر ک: «حماسه حسيني»، جلد سوم، مقاله تحريفات عاشورا.

[20] ر ک: «قصص العلما»، ميرزا محمد تنکابني، انتشارات علميه اسلاميه، ص 108، «شرح حال رجال ايران»، مهدي بامداد، ج 5، ص 296.

[21] «سيد جمال‏الدين حسيني پايه‏گذار نهضتهاي اسلامي»، صدر واثقي، شرکت انتشار، تهران، 1348 ص 135.

[22] ر ک: «لؤلؤ و مرجان» ميرزا حسين نوري، انتشارات طباطبايي، قم 1371 ش.

[23] «ميرزا تقي خان اميرکبير» اکبر هاشمي رفسنجاني، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه‏ي علميه قم، 1361 ش، ص 127 و 128.

[24] «قمقام زخار و صمصام بتار» (درياي ژرف و شمشير برنده) فرهاد ميرزا معتمد الدوله، انشتارات اسلاميه، تهران 1363.

[25] همان.

[26] فهرست کتابخانه آستان قدس رضوي، ج 5، ص 301.

[27] «قمقام»، ج 1، ص 8، مقدمه مؤلف.