بازگشت

پيام دعوت و دادخواهي


پس از پايان سخن روشنگرانه و خيرخواهانه ي «سليمان»، مردم بر ياري حسين عليه السلام همدست و همداستان شدند، و اين نامه را به آن حضرت نوشتند:

به نام خداوند بخشاينده ي بخشايشگر

اين نامه اي است به سوي حسين فرزند گرامي اميرمؤمنان - كه درود خدا بر آنان باد - از سوي «سليمان بن صرد»، «مسيب بن نجبه» [1] «رفاعة بن شداد»، [2] «حبيب بن مظاهر»، «عبدالله بن وائل» [3] و انبوهي از شيعيان و رهروان راه خاندان رسالت و ايمان آوردگان به قرآن و عترت، سلام و درود خدا بر تو باد.

اما پس از سلام، ستايش از آن خدايي است كه دشمن تاريك انديش تو، پيش از آن دشمن پدرت را در هم شكست و نابود ساخت.

او عنصر نيرنگباز و بدسگال و استبداد پيشه و كينه توز و خشونت كيشي بود كه قدرت ملي و رهبري جامعه را زورمدارانه به انحصار خويش گرفته و ربوده بود و ثروت ها و امكانات عمومي را به تاراج برده، و با قهر و غلبه و بدون رضايت و


خواست مردم بر آنان حكومت مي كرد.

او شايسته كرداران و آزادي خواهان و خوبان جامعه را قتل عام كرد، و بدان و تبهكاران و نالايقان را باقي نهاد و مقام داد؛ و دارايي ملي را به جيب سركشان و ظالمان حمايتگر رژيم استبدادي اش سرازير كرد؛ به همين دليل او از رحمت و مهر خدا دور باد، همان سان كه ثموديان از رحمت او دور گرديدند.

هان اي حسين عزيز! اينك ما در شرايطي هستيم كه جز تو يار و پيشوايي را به رسميت نمي شناسيم، از اين رو بر ما منت گزار و با پذيرش دعوت ما، به سوي اين سرزمين بيا؛ اميد كه خدا به بركت وجود تو، جامعه و مردم ما را بر اساس حق و عدالت گرد آورد.

فرماندار كوفه، نعمان [4] ، در كاخ فرمانداري به سر مي برد، اما مردم ما نه در نماز جمعه و جماعت او شركت مي جويند، و نه به همراه او به نماز عيد مي روند؛ و اگر خبر خوش حركت كاروان شما به سوي كوفه به ما برسد، ما حاكم اموي مسلك را از شهر و ديار خويش بيرون مي كنيم، تا به سوي اربابان خويش در شام برود.

درود و سلام و مهر و بركات خدا بر تو اي فرزند گرانمايه ي پيامبر و بر پدر گرانقدرت باد.


و آن گاه نامه را به سوي آن حضرت فرستادند.


پاورقي

[1] «مسيب نجبه» اين مرد درست انديش و اصلاح طلب که پارساي شب بود و شير روز؛ و از نسل پس از پيامبر يا تابعين به شمار مي‏رود. او رياست عشيره‏ي خود را به کف داشت، و بر ضد خشک‏انديشان، رياکاران عهد شکن، و خودکامگان و سياهکاران در نهروان و جمل و صفين به همراه اميرمؤمنان پيکار کرد و بدان دليل که نتوانست در روز عاشورا به همراه پيشواي آزادي باشد و او را ياري کند، به همراه «سليمان بن صرد» بر ضد کشندگان حسين عليه‏السلام قيام کرد و در سال 66 از هجرت به دست هواداران خشونت کيش اموي به شهادت رسيد.

[2] «رفاعه» فرزند «شداد» از مردم کوفه بود، و در زندگي از ياران اميرمؤمنان و امام حسن عليه‏السلام. او آزاديخواه و مخالف ستم بود، از کساني بود که ابوذر را در تبعيدگاهش به خاک سپرد. او دومين مقام در جنبش توابين بود و در سال 66 از هجرت کشته شد.

[3] او از قبيله‏ي «تميم» در کوفه بود، و از دوستداران و رهروان راه علي عليه السلام به شمار مي‏رفت.

[4] نعمان بن بشير از ياران مدني پيامبر بود. در گذر زمان به هواداران معاويه پيوست، اما نسبت به مقامات دولت اموي، فردي خردورز بود و از شرارت و خونريزي کناره مي‏گرفت.

او پس از برکناري از فرمانداري کوفه، به خاطر سرکوب نکردن جنبش آزادي خواهانه‏ي مردم آن سامان، به شام رفت و در حلقه‏ي مشاوران يزيد جاي گرفت. هموست که کاروان خاندان رسالت را از شام به کربلا و آن گاه، مدينه راه مي‏نمايد، و با آنان انساني رفتار مي‏کند. و هموست که در تالار کاخ يزيد، هنگامي‏که مشاوران کينه توز و سفاک او به کشتار خاندان پيامبر و بازماندگان حسين عليه‏السلام حکم کردند، او به يزيد گفت:هان اي يزيد! اگر پيامبر خدا در اين جا مي‏بود، چگونه با آنان رفتار مي‏کرد، تو هم همان گونه رفتار کن!

او مدتي مسئوليت دستگاه قضايي يمن، زماني فرمانداري آن منطقه و مدتي هم فرمانداري «حمص» را به عهده داشت و پس از مرگ يزيد و کناره‏گيري فرزندش از قدرت، با عبدالله بن زبير، يکي از مخالفان استبداد اموي، بيعت کرد و در سال 65 از هجرت، به دست يکي از مخالفان او کشته شد.