پيام آن روياي شگفت انگيز
از بانوي ايمان و شايسته كردار «ام الفضل» [1] همسر عباس [2] عموي پيامبر
آورده اند كه: پيش از ولادت حسين عليه السلام يكي از شب ها در عالم خواب ديدم كه بخشي از وجود گرانمايه ي پيامبر از پيكرش جدا گرديد، و در خانه ي ما فرود آمد، و در دامان من قرار گرفت!
نگران و شگفت زده به حضور پيامبر رفتم، و پيام خواب عجيب خويش را پرسيدم. پيامبر فرمود: لبابه! خواب نيكي ديده اي، اگرخوابت از خواب هايي باشد كه داراي پيام است، به زودي درخت ارجمندم فاطمه عليهاالسلام پسري بزرگ منش به دنيا خواهد آورد، و من، آن نوزاد را براي شير دادن و مراقبت به تو خواهم سپرد.
«خيرا رأيت، ان صدقت رؤياك فان فاطمة ستلد غلاما فادفعه اليك لترضعيه.»
رويدادها، درست همان گونه - كه پيامبر گرامي خواب شگفت انگيز مرا تعبير فرموده بود - پيش آمد، و پس از چندي دومين گل بوستان فاطمه عليهاالسلام جهان را به نور وجودش نورباران ساخت، و من نيز به افتخار پرستاري و مراقبت از آن نوزاد محبوب مفتخر گرديدم.
روزي او را به حضور پيامبر بردم و آن بزرگوار محبوب دل خونش را روي زانوي نشاند و چهره اش را بوسه باران ساخت؛ در آن حال گويي رطوبتي از جامه ي كودك بر جامه ي نياي گران قدرش رسيد، و من با سرعت و تندي او را از روي زانوي پيامبر برداشتم كه آن كودك محبوب گريه سر داد.
پيامبر بسان كسيكه خشم گيرد، به من ندا داد كه:
«مهلا! يا ام الفضل، فهذا ثوبي يغسل، و قد أوجعت ابني؟»
هان اي مادر فضل! اين جامه ي من شسته مي شود، اما تو كودك محبوبم را آزردي! چه مي كني؟
من كودك را بر روي زانوي آن حضرت رها كردم و براي آوردن آب رفتم. پس از بازگشت ديدم پيامبر گرامي حسين عليه السلام را بر روي زانو دارد و مي گويد!
پيش رفتم و گفتم: اي پيامبر خدا! گريه براي چيست؟ چرا گريه؟
فرمود: هم اينك فرشته ي وحي نزد من آمد و به من خبر آورد كه گروهي از ستمكاران امت، اين فرزند محبوبم را خواهند كشت!
آن گاه به آنان نفرين كرد: خداي دادگر در روز رستاخيز، آنان را از شفاعت من محروم سازد.
پاورقي
[1] نام اين بانوي نوانديش و مبارز «لبابه» بود، و نام پدرش «حارث هلالي».
او از نوانديشان و پيشتازاني است که در مکه پس از «خديجه» - که پيشتازترين زن حق طلب بود - ايمان آورد. او با عباس عموي پيامبر پيمان زندگي مشترک، بست، و از او هفت فرزند به دنيا آورد؛ و به گونهاي او و همسرش نسب به پيامبر ارادت و اخلاص داشتنند که آن حضرت خانهي آنان را بسان خانهي خويش مينگريست و گاه پيش از ظهرها ساعتي در خانهي آنان به استراحت ميپرداخت. اين بانوي درست کردار در راه خود سازي و ساختن خاندان و جامعهي خويش از هيچ تلاش و کوشش و آموزش و پرورشي کوتاهي نکرد و در سال 30 از هجرت جهان را بدرود گفت.
[2] عباس فرزند عبدالمطلب عموي پيامبر است. او پيش از اسلام و پس از درخشش انوار آن، از بزرگان عرب به شمار ميرفت، و ضمن خدمت به جامعه و مردم خويش، به آب رساني به زايران و خدمت به خانهي خدا و آباداني آن همت گماشته بود. پيش از هجرت ايمان آورد، و آن را نهان داشت تا بهتر بتواند به هدفهاي آن خدمت کند، و در سال 32 از هجرت جهان را بدرود گفت. الاعلام، ج 3، ص 262.