بازگشت

شهادت مسلم بن عوسجه و عبدالله بن عمير كلبي


83) ابومخنف گفت: حسين بن عقبه مرادي از زبيدي نقل كرد: كه شنيده است هنگامي كه عمرو به حجّاج نزديك ياران حسين رسيد مي گفت: اي اهل كوفه، در اطاعت و هم گرايي تان (پيروي و همراهي با بني اميه) استوار باشيد و در كشتن كسي كه از دين خارج شده و با خليفه مسلمين مخالفت كرده است، درنگ نكنيد. حسين گفت: از عمرو بن حجاج، آيا مردم را عليه من تحريك مي كني؟ آيا ما از دين خارج شده و شما ثابت قدم مانده ايد؟ به خدا سوكند آنگاه كه قبض روح شده و با اعمالتان مي ميريد خواهيد دانست چه كسي از دين خارج شده و سزاوار آتش جهنم است!

راوي گفت: سپس عمرو بن حجاج به فرماندهي جناح راست سپاه عمر بن سعد از سوي فرات به حسين حمله كرده و ساعتي جنگيدند.

نخستين كشته ي ياران حسين، مسلم بن عوسجه بود. او هنوز زنده بود كه حسين به طرفش رفت و گفت: اي مسلم بن عوسجه خدايت رحمت كند، «فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا» [1] .

(برخي در اين راه جان خود را فدا كردند و شربت شهادت نوشيدند و برخي با انتظار شهادت به سر مي برند و راه خود را عوض نكردند). حبيب بن مظاهر به او نزديك شد و گفت: اي مسلم شهادت تو بر من سخت است تو را به


بهشت بشارت باد. مسلم با صداي ضعيفي گفت: خدا به تو پاداش نيك دهد. حبيب گفت: اگر نمي دانستم كه ساعتي ديگر به تو مي پيوندم، دوست داشتم كارهاي مهمّ خود را به من وصيت كني تا به حكم خويشاوندي و هم ديني آنرا به جاي آورم. مسلم بن عوسجه گفت: خدايت رحمت كند، من تو را به ياري و جان فشاني در حمايت او- با دست اشاره به حسين كرد- سفارش مي كنم. حبيب گفت: به خداي كعبه سوگند چنين خواهم كرد. لحظه اي بعد مسلم بر روي دست آنان جان داد و كنيز او فرياد برآورد: اي واي پسر عوسجه از دست رفت! از واي سرورم جان داد! [2] افراد عمرو بن حجاج گفتند: مسلم بن عوسجه اسدي را كشتيم. شبث بن ربعي به افرادي كه كنارش بودند، گفت: مادرانتان به عزايتان بنشينند! با دستان خويش خود را هلاك كرده و به خاطر ديگران ذليل مي كنيد و از كشته شدن مسلم بن عوسجه خوشحاليد! به خدايي كه براي او اسلام آورده ام، او در ميان مسلمانان جايگاهي با كرامت دارد. او را در جنگ سلق آذربايجان ديدم كه قبل از حضور كامل سپاه مسلمانان، شش نفر از مشركين را كشت. كسي همانند او از ميان شما كشته مي شود و خوشحال هستيد؟!

راوي گفت: قاتلين مسلم بن عوسجه، مسلم بن عبداللَّه ضبايي و عبدالرحمن بن ابي خشكاره ي بجلي بودند. راوي گفت: شمر بن ذي الجوشن به فرماندهي جناح چپ سپاه امام حمله كرده و ياران او را نيزه باران نمودند و كم كم حمله را از هر طرف ادامه دادند. كلبي دو نفر ديگر را كشت و پس از جنگي سخت، هاني بن ثبيت حضرمي و بكير بن حيّ تميمي از قبيله ي تيم اللَّه بن ثعلبه، به او حمله كرده و او را كشتند. او دومين كشته از ياران حسين بود.

ياران حسين با سپاه شمر جنگ سختي كرده و سواران آنان كه سي و دو نفر بودند از هر طرف كه سپاه كوفه حمله مي كرد آنان را عقب مي راندند. وقتي كه عزرة بن قيس فرمانده ي سپاهيان كوفه مشاهده كرد كه سپاهش ار هر سو به عقب رانده مي شود


عبدالرحمن بن حصين را نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت: آيا نمي بيني كه سپاه من امروز از اين گروه اندك چه آسيبي مي بينند؟! پيادگان و تيراندازان را به مقابله ي آنها بفرست. عمر بن سعد به شبث بن ربعي گفت: تو همراه ايشان مي روي؟ شبث گفت: سبحان اللَّه! آيا مرا كه پير قبيله ي مضر و بزرگ مردم كوفه هستم همراه تيراندازان مي فرستي! آيا جز من كسي را نيافتي كه از عهده ي اين كار برآيد!. راوي گفت: پيوسته ديده مي شد كه شبث بن ربعي از جنگيدن با حسين (ع) اكراه دارد.

ابوزهير عبسي نقل كرد: در زمان حكومت مصعب (بن زبير) شنيدم كه شبث مي گفت: خداوند هرگز به اهالي اين شهر (كوفه)، پاداش نيك نداده و آنان را در راه راست استوار نمي دارد. آيا تعجب نمي كنيد؛ زماني ما همراه علي بن ابي طالب بوديم و بعد از او با پسرش (حسن) پنج سال تمام با آل ابي سفيان جنگيديم و امروز عليه پسر او كه بهترين فرد روي زمين بود همراه آل معاويه و پسر سميه زناكار تاختيم و جنگيديم! واي بر شما؛ گمراه اندر گمراهي!

راوي گفت: عمر بن سعد حصين بن تميم را فراخواند و همراه او اسبان زره پوش و پانصد تير انداز فرستاد. آنان به حسين و يارانش نزديك شده و آنها را تير باران كردند و پس از مدت كوتاهي كه اسبهايشان از پاي درآمد همگي آنها بدون اسب و پياده شدند.



پاورقي

[1] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 23.

[2] مسلم بن عوسجه از ياران مسلم بن عقيل در کوفه بود که پس از سرکوبي قيام مسلم از کوفه گريخت و در منزل عذيب الهجانات همراه با نافع بن هلال، طرّماح بن عدي و مجمع بن عبداللَّه عائذي به امام حسين پيوست. (روايت 46) تصور اين که وي با کنيزش از کوفه گريخته است محال است، زيرا راوي مي‏گويد: چهار سوارکار به حسين (ع) پيوستند و نيز احتمال اين که کنيز وي همراه امام از مدينه يا مکه به کوفه آمده باشد هم بعيد به نظر مي‏رسد. احتمالاً در اين روايت سهوي وجود دارد. (مترجم).