بازگشت

ارسال سر عبيدالله بن زياد نزد محمد بن حنفيه


چون ابراهيم بن مالك اشتر سر عبيدالله بن زياد را براي مختار فرستاد، او نيز سر عبيدالله و حصين بن نمير و شرحبيل و سر عده اي از فرماندهان شام را با سي هزار دينار براي محمد بن حنفيه فرستاد و اين نامه را براي او نوشت:

همانا جمعي از ياران و شيعيان شما را بسوي دشمن شما عبيدالله بن زياد گسيل داشتم تا انتقام خون برادرت حسين عليه السلام را بستانند، ايشان با خشم بر دشمنان و تاسف و تأثر فراوان بر مظلوميت آن جناب از شهر و وطن خود خارج شدند و نزديك نصيبين با آنها روبرو گرديدند و پروردگار آنها را مغلوب كرد و آن دشمن خدا را كشت، و خدا را حمد مي كنم كه انتقام خون شما را گرفت و ستمكاران را در دشت و صحرا و دريا هلاك كرد و بدين وسيله دردهاي دل مؤمنان را شفا بخشيد و خشم آنان را فرو نشانيد [1] پس عبد الرحمن بن ابي عمير ثقفي و عبدالله بن شداد حبشي و سائب بن مالك اشعري سرها و اموال و نامه را به مكه نزد محمد بن حنفيه بردند، و علي بن الحسين عليه السلام در آن زمان در مكه بود، چون چشم محمد بن حنفيه به سر عبيدالله بن


زياد افتاد به سجده رفت و خدا را شكر نمود و براي مختار دعا كرد و گفت: خدا او را بهترين پاداش عطا فرمايد كه انتقام خون ما را گرفت و به اين جهت او را بر تمام فرزندان عبدالمطلب حق واجب است، خدايا! ابراهيم اشتر را بر دشمنان پيروز گردان و به هر چه رضا و خشنودي تو در آن است او را موفق بدار و او را در آخرت و دنيا مشمول غفران خود قرار ده.

آنگاه محمد بن حنفيه سر عبيدالله بن زياد را خدمت حضرت علي بن الحسين عليه السلام فرستاد، و چون آن سر را بر آن حضرت وارد كردند امام عليه السلام مشغول تناول غذا بود، امام سجده ي شكر بجاي آورد و آنگاه فرمود: خدا را حمد مي كنم كه انتقام مرا گرفت، خداوند مختار را جزاي خير دهد، مرا بر عبيدالله بن زياد وارد كردند در حالي كه او غذا مي خورد و سر پدرم در پيش روي او بود، از خدا خواستم كه مرا نميراند تا آنكه سر ابن زياد را در كنار سفره ام ببينم.

پس محمد بن حنفيه پولهايي كه مختار فرستاده بود ميان بستگان و شيعيان در مكه و در مدينه بين فرزندان مهاجرين و انصار تقسيم كرد [2] .

يعقوبي در تاريخ خود نقل كرده است كه: مختار سر عبيدالله بن زياد را به مدينه نزد علي بن الحسين توسط مردي از نزديكان خود فرستاد و به او گفت: درب خانه ي حضرت علي بن الحسين مي ايستي و چون ديدي كه دربها باز شد و مردم داخل مي شوند، آن هنگام است كه غذا براي آن حضرت حاضر كرده اند، پس وارد مي گردي.

آن فرستاده آمد و بر درب خانه ي آنحضرت ايستاد، چون دربها باز شد و مردم براي غذا وارد شدند، آن فرستاده نزديك آمد و با صداي بلند فرياد زد: اي اهل بيت نبوت و معدن رسالت! من فرستاده ي مختار بن ابي عبيد هستم كه با خود سر عبيدالله بن


زياد را آورده ام.

پس در خانه هاي بني هاشم هيچ زني نبود مگر اينكه فرياد برآورد، و آن فرستاده داخل شد و سر را بيرون آورد، و هنگامي كه علي بن الحسين سر عبيدالله را ديد گفت: خدا او را از رحمت خود دور و به آتش برد.

و بعضي روايت كرده اند كه: از روزي كه امام حسين عليه السلام شهيد شد، كسي بر چهره ي علي بن الحسين عليه السلام خنده را هرگز مشاهده نكرده بود مگر در آن روز كه سر عبيدالله را بر او وارد كردند.

و براي آن حضرت از شام مقداري ميوه فرستاده بودند، امر كرد تا آنها را ميان مردم مدينه تقسيم كردند. و از روزي كه حسين بن علي عليه السلام شهيد شده بود تا آن زمان، خاندان پيامبر شانه بر سر نكشيده و خضاب نكرده بودند [3] .

مرزباني از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه: هيچ زني از زنان هاشمي سورمه به چشم نكشيد و خضاب نكرد و در خانه ي هيچكس از بني هاشم دود كه نشانه ي طبخ طعام است مشاهده نگرديد تا اينكه عبيدالله بن زياد كشته شد.

روايت شده است كه: مختار هيجده هزار نفر از كساني كه در كشتن امام حسين عليه السلام شركت داشتند در ايام ولايت خود كه هيجده ماه بوده است به قتل رساند [4] ، ولي در روايت ديگري آمده است كه خون آرام نشد تا اينكه مختار بن ابي عبيده قيام كرد و هفتاد هزار نفر را به قتل رساند و خود او مي گفت: من به عوض حسين هفتار هزار نفر را كشتم سوگند بخدا اگر همه ي روي زمين را هم ميكشتم اين برابر يك ناخن او هم نمي بود [5] .



پاورقي

[1] بحارالانوار 336 /45.

[2] بحارالانوار 385 /45.

[3] تاريخ يعقوبي 259 /2.

[4] بحارالانوار 386 /45.

[5] اثبات الوصيه 168.