بازگشت

ابحر بن كعب


او هنگامي كه عبدالله بن الحسن به ميدان نزد امام عليه السلام آمد، با شمشير بر امام عليه السلام زد، عبدالله بن الحسن گفت: واي بر تو يابن الخبيثه! مي خواهي عمويم را به قتل رساني؟ دستش را سپر قرار داد، و او دست عبدالله را جدا كرد [1] ، او را نيز دستگير كرده و نزد مختار آوردند.

و ابو ايوب غنوي كه با خدنگي حلق شريف آن حضرت را مجروح كرد.

و نصر بن خرشه.


و عمر و بن خليفه ي جعفي كه به آن حضرت زخم زد.

و عبدالله و عبد الرحمن پسران صلخت و عثمان بن خالد و بشر بن سوط كه عبد الرحمن بن عقيل را شهيد كردند.

همه ي اينها را نزد مختار آوردند مختار دستور داد تمام اين جماعت را كشته و اجساد آنها را به آتش سوزانيدند، و دعاي امام حسين عليه السلام درباره ي آنها مستجاب گرديد كه در روز عاشورا سر به جانب آسمان برداشت و گفت:

اللهم اشهد علي هولاء القوم فانهم دعونا لينصرونا ثم عدوا علينا يقاتلوننا، اللهم امنعهم بركات الارض و فرقهم تفريقا و مزقهم تمزيقا و اجعلهم طرائق قددا و لا ترض الولاة عنهم ابدا و اقتلهم بددا و لا تغادر منهم احدا [2] .

خدايا گواه باش كه اين جماعت ما را دعوت كردند كه ما را ياري نمايند، اكنون متفق شدند كه بر ما بتازند و خون ما را بريزند، پروردگارا! بركات زمين را از ايشان بازدار و جمعيتشان را پراكنده ساز و پرده ي اتفاق آنها را چاك زده و اين گروه را در طرق متفرقه و شعب مختلفه پراكنده نما و واليان را از آنان خشنود مگردان و آنان را با خواري به هلاكت رسان و مغفرت خود را از آنان بازدار و احدي از ايشان را زنده مگذار.


پاورقي

[1] نفس المهموم 359.

[2] فرسان الهيجاء 227 /2.