خطبه ي مختار
ياران عبدالله بن مطيع چون از قصر دارالاماره بيرون آمدند، مختار وارد شد و شب را در قصر ماند، صبح روز بعد بزرگان كوفه در مسجد و بر درب قصر اجتماع كرده بودند كه مختار به مسجد آمد و بر منبر رفت و خطبه ي بليغي خواند و مردم را به
بيعت دعوت كرد [1] .
او گفت: خدا را حمد مي كنم كه وليش را وعده ي پيروزي و دشمنش را وعده ي خسران داد، وعده اي حتمي و امر انجام شده، و هر كس افتراء بست، جزو زيانكاران خواهد بود.
اي مردم! هدفي براي ما بود و علمي افراشته شد، درباره ي علم به ما گفته شد كه آن را بلند نموده و ضايع نسازيد، و درباره ي هدف پس به ما گفته شد كه آن را گرفته و رها نكنيد؛ ما دعوت خواننده را شنيده و قول آن راعي را پذيرفتيم، دور باد آنكس كه طغيان و ظلم و انكار را تكذيب كرد و پشت نمود.
اي بندگان خدا! بيائيد بسوي بيعت هدايت، و جهاد با دشمنان و دفاع از ضعفاء از آل محمد مصطفي، و من بر دشمنان مسلط شده و خون فرزند پيامبر خدا را طلب خواهم كرد، سوگند بآن خدائي كه ابر را بيافريد و او را است عقابي شديد، من قبر پسر شهاب [2] كه افترا بست و دروغ گفت و از مجرمين مرتاب است، نبش خواهم كرد و احزاب را تبعيد نمايم، و سوگند به پروردگار جهان، من اعوان ستمگران و باقيماندگان قاسطين را خواهم كشت.
آنگاه بر منبر نشست و برخاست و گفت: قسم بخدائي كه مرا بينا گردانيد و دلم را نوراني ساخت، من خانه هايي را در اين شهر به آتش كشم و قبوري را نبش نمايم و بوسيله ي آن، دلهايي را شفا دهم و جباراني را كه ناسپاسي كردند و غدر نمودند به قتل برسانم، و بزودي- بخداي حرم قسم- علمي از كوفه به اطراف بلاد عجم و عرب اعزام نمايم، پس اكثر خدمه را از قبيله ي بني تميم بگيرم.
آنگاه از منبر به زير آمد و داخل قصرالاماره گرديد [3] .
پاورقي
[1] البداية و النهاية 294/8
[2] سرگذشت او در صفحات 117 و 220 ذکر شد.
[3] بحارالانوار 369 /45.