بازگشت

خروج از بصره


عبيدالله چون چنين ديد نزد حارث بن قيس ازدي فرستاد و گفت: پدرم به من گفته بود كه اگر روزي خواستم فرار كنم از شما استمداد كنم.

حارث گفت: تو و پدرت را نزد قبيله ي من منزلتي نيست، ولي اگر تو ما را اختيار كردي، ما تو را رد نخواهيم كرد، اما من نمي دانم كه امان من براي تو چگونه خواهد بود، از آن مي ترسم اگر روز تو را از بصره خارج سازم من و تو هر دو كشته شويم، پس بگذار شب هنگام تو را پشت سر خود سوار كنم تا تو را نشناسند.

چون عبيدالله موافقت كرد، حارث شبانگاه او را پشت سر خود سوار نمود و نزد مسعود بن عمرو كه داراي منزلت و شرافتي بود برد، و ابن زياد در خانه ي او بود تا او كشته شد و عبيدالله عازم شام گرديد [1] .


پاورقي

[1] کامل ابن ‏اثير 133 /4 و در آنجا داستان آمدن عبيدالله به خانه‏ي مسعود بن عمرو مفصلتر از اين ذکر شده است که ما آن را بطور خلاصه آورديم که هر کس طالب باشد مي‏تواند به آنجا مراجعه نمايد.