بازگشت

حر بن يزيد


او حر بن يزيد بن ناجية بن عتاب است. او در ميان قوم خويش چه در جاهليت و چه در اسلام، شريف بوده است، و جد او (عتاب) رديف و نديم نعمان بن منذر پادشاه حيره بوده. حر پسر عموي «احوص» شاعر كه از اصحاب رسول خداست مي باشد، و نسب شيخ حر عاملي صاحب «وسائل» به او منتهي مي گردد. (وسيله الدارين 127).

امام عليه السلام از مركب پياده شد و به عقبة بن سمعان دستور داد كه آن را ببندد، در اين اثناء سپاه كوفه براي جنگ و قتال به طرف امام روي آورد!

حر بن يزيد رياحي هنگامي كه آن گروه را مصمم به جنگ ديد [1] ، نزد عمر بن سعد آمد و گفت: آيا با حسين جنگ مي كني؟!

گفت: آري، بخدا سوگند، قتالي كه كمترينش اين باشد كه سرها و دستها جدا گردد!!

حر گفت: آنچه حسين بيان كرد، براي شما كافي نبود؟!

عمر بن سعد گفت: اگر كار بدست من بود، مي پذيرفتم، ولي امير تو عبيدالله نمي پذيرد!!

حر بازگشت و مردي از قبيله اش همراه او بود به نام قرة بن قيس، حر بن يزيد به او گفت: اي قرة! آيا اسب خويش را آب داده اي؟ گفت: نداده ام. قره مي گويد: من احساس كردم كه او مي خواهد از جنگ كناره گيرد و اگر از قصدش مرا آگاه مي كرد، من هم به او مي پيوستم.


پس حر بن يزيد كم كم بسوي خرگاه حسين نزديك مي شد، مردي [2] به او گفت: اين چه حالتي است كه در تو مي بينم؟ حر گفت: بخدا سوگند خود را در ميان بهشت و دوزخ مي بينم، و بخدا قسم چيزي را بر بهشت بر نمي گزينم اگر چه مرا پاره پاره كرده و در آتشم بسوزانند. سپس بر اسب خود نهيب زده و به امام حسين عليه السلام پيوست [3] . و به آن حضرت عرض كرد: اي پسر رسول خدا! جان من به فداي تو باد، من كسي بودم كه بر تو سخت گرفته و در اين مكان فرود آوردم، و گمان نمي كردم كه اين گروه با تو چنين رفتار نمايند و سخن تو را نپذيرند، و بخدا سوگند اگر مي دانستم كه اين گروه با تو چنين خواهند كرد هرگز دست به چنين كاري نمي زدم، و من به درگاه خداي بزدگ توبه مي كنم از آنچه كه انجام داده ام، آيا توبه ي من پذيرفته مي شود؟

امام حسين عليه السلام فرمود: آري خدا توبه ي تو را مي پذيرد، پياده شو!

حر بن يزيد گفت: من براي تو سواره باشم به از آن است كه پياده شوم، روي اين اسب مدتي مبارزه مي كنم و در پايان كار فرود خواهم آمد.

امام حسين عليه السلام فرمود: خداي تو را بيامرزد! آنچه را كه تصميم گرفته اي انجام ده.

سپس حر مقابل لشكر كوفه ايستاد و گفت: اي اهل كوفه! مادرتان در سوگتان بگريد، اين بنده ي صالح خدا را خوانديد و گفتيد در راه تو جان خواهيم باخت، ولي اينك شمشيرهاي خود را بر روي او كشيده و او را از هر طرف احاطه كرده ايد و نمي گذاريد كه در اين زمين پهناور به هر كجا كه مي خواهد، برود، و مانند اسير در دست شما گرفتار مانده است، او و زنان و دختران او را از نوشيدن آب فرات منع كرديد و در حالي كه قوم يهود و نصاري از آن مي نوشند و حتي بهائم در آن مي غلطند، و


اينان از عطش بجان آمده اند! شما پاس حرمت پيامبر را درباره ي عترت او نگاه نداشتيد، خدا در روز تشنگي شما را سيراب نگرداند.

در اين حال گروهي با تير بر او حمله ور شدند، او پيش آمده و در مقابل امام حسين عليه السلام ايستاد [4] .


پاورقي

[1] خوارزمي نقل کرده است: چون امام فرياد برآورد «اما من مغيث يغيثنا لوجه الله تعالي؟ اما من ذاب يذب عن حرم رسول ‏الله؟» و حر بن يزيد استغاثه امام را شنيد قلبش مضطرب و اشک از چشمانش جاري شد و نزد عمر بن سعد آمد. (مقتل الحسين خوارزمي9 /2).

[2] نام اين مرد مهاجر بن اوس است.

[3] و با حر بن يزيد غلام ترک او نيز همراه بود و به امام ملحق گرديد. (مقتل الحسين خوارزمي10 /2).

[4] اعلام الوري 238.