بازگشت

خطبه ي ديگري از امام


در اينكه امام عليه السلام روز عاشورا چند مرتبه به ميدان آمده و با سپاه كوفه صحبت كرده است، تاريخ گويا نيست، ما در اينجا سه خطبه از آن حضرت نقل كرديم و روشن نيست آن بزرگوار اين سخنان را يك بار انشاء كرده اند و اهل تاريخ آن را از هم مجزا نموده اند، يا آنكه در چند نوبت ايراد كرده اند، و بعضي تعداد اين خطبه ها را بيش از سه ذكر كرده اند. (وسيلة الدارين 298).

پس آن حضرت برابر سپاه دشمن آمد در حالي كه به صفوف آنها مي نگريست كه همانند سيل مي خروشيدند و به عمر بن سعد نظر كرد كه در ميان اشراف كوفه ايستاده بود، پس فرمود:

الحمد لله الذي خلق الدنيا فجعلها دار فناء و زوال، متصرفة باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته و الشقي من فتنته، فلا تغرنكم هذه الدنيا فانها تقطع رجاء من ركن اليها و تخيب طمع من طمع فيها، و اراكم قد اجتمعتم علي امر قد اسخطتم الله فيه عليكم و اعرض بوجهه الكريم عنكم و احل بكم نقمته و جنبكم رحمته، فنعم الرب ربنا و بئس العبيد انتم، اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد صلي الله عليه و اله و سلم ثم انكم زحفتم الي ذريته و عترته تريدون


قتلهم، لقد استحوذ عليكم الشيطان فانساكم ذكر الله العظيم، فتبا لكم و لما تريدون، انا لله و انا اليه راجعون، هؤلاء قوم كفروا بعد ايمانهم فبعدا للقوم الظالمين.

خدايي را حمد ميكنم كه دنيا را آفريد و آن را خانه ي فنا و زوال مقرر نمود و اهل دنيا را در احوالي مختلف و گوناگون قرار داد، آن كه فريب دنيا را خورد بي خرد است و آن كه فريفته دنيا گردد نگون بخت است، مبادا دنيا شما را فريب دهد كه دنيا اميد هر كس را كه بدان گرايد، قطع كند و طمع آنكس را كه بدان دل بندد به نااميدي مبدل نمايد. شما را مي بينم براي انجام كاري در اينجا اجتماع كرديد كه خدا را به خشم آورده ايد، و روي از شما بر تافته و عقابش را بر شما نازل كرده و از رحمت خود شما را دور ساخته است. نيكو پروردگاري است خداي ما، و شما بد بندگاني هستيد كه به طاعت او اقرار كرده و به رسولش ايمان آورده ولي بر سر ذريه و عترت او تاختيد و تصميم بر قتل آنها گرفتيد، شيطان بر شما غالب گرديد و خداي بزرگ را از ياد برديد، هلاك باد شما و آنچه مي خواهيد. انا لله و انا اليه راجعون. اينان جماعتي هستند كه پس از ايمان كافرشدند، دور باد رحمت پروردگار از ستمگران.

در اين اثناء عمر بن سعد رو به اشراف كوفه كرد و گفت: واي بر شما! با او تكلم كنيد، بخدا سوگند اين پسر همان پدر است كه اگر يك روز هم ادامه ي سخن دهد از سخن گفتن عاجز نشود!

پس شمر پيش آمد و گفت: اي حسين! اين چه سخن است كه مي گويي؟ به ما تفهيم كن تا بفهميم!

امام عليه السلام فرمود: مي گويم از خدا بترسيد و مرا مكشيد، زيرا كشتن و هتك حرمت من، جايز نيست، من فرزند دختر پيامبر شما هستم و جده ي من خديجه همسر پيغمبر شماست، و شايد سخن پيامبر به شما رسيده باشد كه فرمود: حسن و حسين، دو سيد


جوانان اهل بهشتند [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار 5 /45.