بازگشت

ورود عبيدالله به كوفه


ابن زياد چون به نزديكي كوفه رسيد، تا فرارسيدن شب درنگ كرد و بعد وارد كوفه شد از آن ناحيه اي كه نزديك نجف است، در اين اثنا زني بانگ برداشت كه: بخداي كعبه سوگند كه اين پسر پيامبر است، مردم فريب خورده از شوق به فرياد آمدند و در حالي كه اطراف او را گرفته بودند گفتند: ما جمعيتي افزون بر چهل هزار نفر با تو خواهيم بود [1]

ولي اين ساده دل وقتي بخود آمدند كه ابن زياد پرده از صورت خود برداشت و خطاب به آنان گفت كه: من عبيدالله بن زياد هستم!

مردم كوفه كه سخت غافلگير شده بودند بر روي هم ريختند و در زير دست پا


لگد مال شدند، و ابن زياد وارد دارالاماره شد [2] .

نوشته اند كه: مسلم بن عمرو باهلي هنگامي كه كثرت جمعيت و ازدحام مردم فريب خورده ي كوفه را در اطراف ابن زياد ديد، بانگ برداشت كه: دور شويد و كناره گيريد كه او امير عبيدالله بن زياد است، و ابن زياد به راهش ادامه داد تا پشت قصر دارالاماره رسيد [3] .

همراهان ابن زياد از نعمان بن بشير و همراهانش كه در قصر دارالاماره بودند خواستند كه در را به روي آنها بگشايند، نعمان بن بشير كه فكر مي كرد امام عليه السلام با همراهانش قصد ورود به دارالاماره را دارند خطاب به ابن زياد گفت كه: تو را بخدا سوگند مي دهم كه از قصر دور شوي، بخدا سوگند امانتي را كه به من سپرده شده است به دست تو نخواهم سپرد، و من هرگز به جنگ كردن با تو تمايلي ندارم؛ و فكر مي كرد كه مخاطب او، امام عليه السلام است.

در اين هنگام مردي از ميان جمعيت فرياد برآورد كه: اين پسر مرجانه عبيدالله بن زياد است. مردم با شنيدن اين سخن، از ابن زياد فاصله گرفتند و متفرق شدند و نعمان بن بشير كه تازه به خود آمده و به اشتباه خود پي برده بود در قصر را گشود و ابن زياد وارد درارالاماره شد [4] .


پاورقي

[1] مثير الاحزان 30.

[2] بحارالانوار 340 /44.

[3] قصر دارالاماره‏ي کوفه از بناهاي قديمي اسلامي است که توسط سعد بن ابي‏ وقاص بنا گرديده است.

[4] ارشاد شيخ مفيد 44 /2.