بازگشت

مشاروه ي وليد با مروان


پس از آنكه وليد از محتواي نامه ي يزيد مطلع شد پريشان گرديد و شبانه به دنبال مروان بن حكم- كه پيش از او حاكم مدينه بود- فرستاد، مروان نزد وليد آمد در حالي كه از اين ديدار در واقع ناخشنود بود، وليد او را در جريان نامه ي يزيد قرار داد و از او پرسيد كه با اين افراد چگونه برخورد كند؟

مروان گفت: هم اكنون آنها را احضار كن و از آنها براي يزيد بيعت بگير، اگر پذيرفتند دست از آنها بردار و اگر خودداري كردند سر از بدن آنها جدا كن قبل از آنكه از مرگ معاويه آگاه شوند زيرا اگر اينها از درگذشت معاويه اطلاع پيدا كنند، هر كدام به طرفي خواهند رفت و مردم را به مخالفت با يزيد ترغيب كرده و آنان را به پيروي از خويش فراخواهند خواند، و اما عبدالله بن عمر، او اهل جنگ و خونريزي نيست و دوست ندارد كه حاكم بر مردم باشد مگر اينكه از او درخواست كنند.

وليد، فورا عبدالله بن عمرو بن عثمان را به سراغ حسين عليه السلام و ابن زبير فرستاد و آنها را به نزد خود فراخواند [1] .

امام حسين عليه السلام و ابين زبير در مسجد نشسته بودند كه پيك وليد آمد و پيام او را ابلاغ كرد، آن دو در پاسخ به او گفتند: تو برو، خود نزد او خواهيم آمد؛ پس ابن زبير به حسين عليه السلام گفت: چرا ما را وليد در اين نيمه شب احضار كرده است در حالي كه زمان جلوس و ساعت ملاقات او نيست؟ [2] .


حسين عليه السلام فرمود: گمان مي كنم كه معاويه رهسپار ديار عدم شده است [3] . و او ما را براي گرفتن بيعت فراخوانده است پيش از آنكه خبر مرگ معاويه در شهر پخش شود.

عبدالله بن زبير گفت: من نيز بر همين گمانم، تصميبم شما چيست؟

حسين عليه السلام فرمود: من هم اكنون جوانان خود را فرا مي خوانم و با آنان به طرف دارالاماره خواهم رفت و آنها را بر درب قصر مي نشانم و خود به تنهايي داخل قصر خواهم شد.

عبدالله بن زبير گفت: من بر جان شما بيمناكم.

امام عليه السلام فرمود: من در خود قدرت سرپيچي از بيعت با يزيد را مي بينم [4] . سپس امام حسين عليه السلام با ياران وفادار و آشنايان جان بر كف خود به طرف دارالاماره حركت كرد و به آنان فرمود: من داخل مي شوم و هنگامي كه شما را فراخواندم يا صداي فرياد مرا شنيدند وارد دارالاماره شويد، و بر شماست كه از اطراف دارالاماره متفرق نشويد تا من بيرون آيم. پس بر وليد وارد شد در حالي كه مروان بن حكم نزد او بود [5] .


پاورقي

[1] البداية النهاية 156 /8.

[2] مقتل‏الحسين مقرم 129.

[3] زيرا من در خواب ديدم که منبر معاويه واژگون و خانه‏ي او در آتش مي‏سوزد. (مثيرالاحزان 24).

[4] ازاين گفتار امام عليه‏ السلام که فرمود: من جوانهايم را جمع مي‏کنم و آنهارا بر درب قصر مي‏نشانم، و در خود قدرت سرپيچي از بيعت با يزيد را مي‏بينم پيدا است که آن بزرگوار هرگز تصميم بر سازش با يزيد نداشته است.

[5] کامل ابن ‏اثير 14 /4.