معاويه و پايان زندگي
نقل كرده اند كه: معاويه در ابتداي بيماريش به حمام رفت و چون بدن خود را مشاهده كرد كه در اثر بيماري ضعيف شده است، گريست و گفت:
اري الليالي اسرعت في نقضي
اخذن بعضي و تركن بعضي
[1]
و چون بيماري او شدت يافت و شبح هولناك مرگ را ديد كه او را بسوي خويش فرامي خواند گفت:
فياليتني لم اعن في الملك ساعة
و لم اك في اللذات اعشي النواظر
و كنت لذي طمرين عاش ببلغة
من الدهر حتي زار اهل المقابر
[2] [3]
ابن خالد مي گويد كه: در يك روز جمعه با ميثم تمار [4] در كشتي نشسته بوديم كه ناگهان باد تندي وزيدن گرفت، ميثم تمار برخاست و به طوفان نظر كرد و گفت: كشتي را نگهداريد و لنگرها را بياندازيد اين باد تند پيامي دارد، و پيامش اين است كه معاويه در همين لحظه در قصر با شكوه خود در شام مرده است!
و چون هفت روز گذشت در روز جمعه پيكي از شام آمد كه معاويه در جمعه ي گذشته مرد و مردم با يزيد بيعت كردند [5] .
چون معاويه مرد، ضحاك بن قيس فهري در حالي كه پارچه هايي بر دوش داشت به مسجد آمد و به جانب منبر رفت و رو به مردم كرد و گفت: معاويه پادشاه عرب بود كه خدا بوسيله ي او شعله هاي فتنه را خاموش و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را زنده نگاه
داشت! اين پارچه هاي كفن اوست و ما او را در اين پارچه ها خواهيم پيچيد تا به ديدار خدا نائل گردد! هر كسي مي خواهد بر او نماز بگزارد حاضر شود؛ و بعد بر جنازه ي معاويه نماز گزارد [6] .
پاورقي
[1] «شبها را ميبينم که در کاستن وجودم ميکوشد، پارهاي از من گرفته و پارهي ديگري را رها ميکند».
[2] «اي کاش که در راه رسيدن به سلطنت و حکومت تلاشي نکرده بودم و اي کاش در رويارويي با لذات دنيا همانند نابينايان بودم، و حالت کسي را داشتم که بهرهي او از دنيا لباسي کهنه و خوراکي ناچيز است و با اين حال با اهل قبور ديدار ميکردم».
[3] مروج الذهب 49 /3؛ ابن کثير در البداية النهاية 151 /8 همين اشعار را باضافهي ابياتي با کمي اختلاف آورده است.
[4] ميثم تمار از خواص اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام بلکه از حواريين آن حضرت است که به او به مقدار استعدادش علم آموخته و از جمله زهاد و عباد است. او عبدي بود که آن حضرت او را خريد و آزاد نمود. عبيدالله بن زياد او و مختار را پس از شهادت مسلم بن عقيل دستگير و زنداني نمود، که ميثم در زندان به مختار گفت: تو خونخواهي حسين عليه السلام را مينمائي و عبيدالله را که مرا خواهد کشت به قتل ميرساني. و همينگونه نيز شد، ابن زياد او را مقابل خانهي عمرو بن حريث به دار آويخت و شهادت او قبل از آمدن حسين عليه السلام به عراق به ده روز بوده است. (نفس المهموم 126 با اختصار).
[5] جلاء العيون شبر 104 /2.
[6] العقد الفريد 164 /4.