بازگشت

حفظ عزت و كرامت اهل بيت


ألعشرون: ان لا يقول ما يشعر بذلة أبي عبدالله الحسين و أهل بيته المكرمين (عليهم السلام) فانه كان سيد أهل الأباء و الحمية ألذي علم الناس ألموت تحت ظلال السيوف اختيارا علي الدنية و نادي برفيع صوته يوم عاشوراء «الا و ان الدعي بن الدعي ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة؟ يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون...»

و ذكر شيخنا المحدث المتبحر ألحاج ميرزا حسين النوري (نور الله مرقده) في دار السلام ما ملخصه: أنه راي بعض السادة من قراء التعزية في المنام كأن القيامة قد قامت و الناس في وحشة و دهشة لكل امري ء منهم شأن يغنيه، و الموكلون يسوقون الناس الي الحساب مع كل واحد منهم سائق و شهيد

الي ان قال ساقونا الي موقف الحساب فاذا بمنبر عال كثير المرقاة و الدرج، علي ذروته سيد المرسلين (صلي الله عليه و آله) و علي الدرج الأول منه خاتم الوصيين (عليه السلام) و هو مشغول بحساب الناس و هم مصطفون قدامه الي ان انتهي الأمر الي فخاطبني موبخا و قال لم ذكرت تذلل ولدي الحسين (عليه السلام) و نسبته الي الذلة فتحيرت في جوابه و ما وجدت حيلة الا الأنكار فانكرته فاذا بوجع في عضدي من شي ء كأنه مسمار اولج فيه فالتفت الي جنبي فرأيت رجلا بيده طومار فناولني فنشرته فاذا هو صورة مجالسي و تفصيل ما ذكرته في المحافل مشروحا في كل مكان او زمان و فيه ما سألني و أنكرته الي آخر الرؤيا الهائلة التي صارت سببا لترك السيد شغله ذلك.

و روي الشيخ انه اجتمع السيد الحميري و جعفر بن عفان الطائي فقال له السيد ويلك تقول في آل محمد (عليهم السلام).



ما بال بيتكم تخرب سقفه

و ثيابكم من أرذل الأثواب



فقال جعفر ما انكرت من ذلك فقال له السيد اذا لم تحسن المدح فاسكت أيوصف آل محمد (عليهم السلام) بمثل هذا؟ ولكني أعذرك هذا طبعك و علمك و منتهاك و قد قلت ما امحو عنهم عار مدحك.



اقسم بالله و آياته

و المرء عما قال مسؤل



ان علي بن ابيطالب

علي التقي و البر مجبول



كان اذا الحرب مزقها [1] القنا

و احجمت عنها البهاليل [2] .



يمشي الي القرن و في كفه

ابيض ما في الحد مصقول



مشي العفرنا [3] بين اشباله

ابزره للقنص الغيل [4] .



ذاك الذي سلم في ليلة

عليه ميكال و جبريل



ميكال في الف و جيريل في

الف ويتلوهم سرافيل



ليلة بدر مددا انزلوا

كأنهم طير أبابيل [5] .



فسلموا لما اتوا نحوه

و ذاك اعظام و تبجيل



و انه كان الامام الذي

له علي الأمة تفضيل



يقول بالحق و يعني به

و لا تلهيه الاباطيل



كذي يقال فيه يا جعفر! و شعرك يقال مثله لأهل الخصاصة و الضعف فقبل جعفر رأسه و قال أنت و الله ألرأس يا اباهاشم و نحن الأدباء.

حفظ عزت و كرامت اهل بيت

آخرين موعظه و نصيحت آن است كه هميشه عزت و كرامت اهل بيت (ع) را نگه دارد و سخني به زبان نياورد كه مشعر بر ذلت و خواري و زبوني امام حسين (ع) و اهل بيت مكرم او (ع) بوده باشد

چون خود اباعبدالله الحسين (ع) سيد و سرور اهل مناعت و بزرگواي و صاحب حميت و غيرت الاهي بودند او بود كه به مردم آموخت كه: «مرگ زير شمشير بهتر از حيات و زندگي با پستي و خواري است. او زندگي دائمي أخروي را بر زندگي موقتي توأم با ذلت امت ترجيح داد و با صداي بلند اعلام نمود:«فرد بدكار فرزند فرد بدكار مرا بين دو امر مخير ساخته است يا كشته شدن با شمشيرهاي تيز يا اختيار ذلت و بيعت با يزيد پليد، ولي هيهات منا الذله! ذلت و خواري از ما خاندان دور است و اين امري است كه خدا و رسول او و مؤمنان، هرگز آن را بر ما نمي پسندند»

رؤيائي به نقل محدث نوري:

استاد و شيخ ما محدث عالقدر مرحوم ميرزا حسين نوري (م 1320 ه. ق) (نورالله مرقده) در دارالسلام مطلبي را نقل نموده است كه فشرده و خلاصه ي آن اين چنين مي باشد: «برخي از سادات روضه خوان در عالم رؤيا ديد كه رستاخيز به پا شده است و مردم در وحشت و دهشت عجيبي به سر مي برند هر كس در گرفتاري خود مشغول مي باشد موكلان مردم را به سوي حساب سوق مي دهند با هر كدام از مردم مأموران سائق و شهيق موكل هستند.

تا اين كه ما را به سمت و جايگاه حساب و كتاب سوق دادند ناگاه چشمم به منبر بلندي افتاد كه پله هاي متعددي داشت و بر بالاي آن سيد مرسلين پيامبر اسلام (ص) و در پله هاي نخستين خاتم اوصياء اميرالمؤمنين علي (ع) قرار داشت او مشغول حساب و كتاب مردم بود و مردم نيز جلو آنان صف كشيده اند تا اين كه نوبت به من رسيد با توبيخ و عقاب مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: «چرا ذلت فرزندم حسين (ع) را ذكر نمودي و او را به خواري و زبوني نسبت دادي، من در پاسخ او در حيرت فرورفتم و متحير و سرگردان ماندم و چاره اي جز انكار، پيدا ننمودم پس آن را به كلي انكار كردم ناگاه دردي در بازوي من پديد آمد مثل اين كه مسماري به بدن من فرورفت پس به طرف سمت راست خود نگريستم پس مردي را ديدم كه در دستش طوماري قرار دارد پس آن را در اختيار من قرار داد و من بازگشودم ناگاه ديدم صورت مجالس من در آن مضبوط نوشته شده است و هر آنچه در منبر و مجلس بازگو نموده ام در آن جزوه و رساله به صورت مشروح درآمده است در هر زمان و مكاني كه اين سخنان ايراد شده است و هر چيزي كه از من سوال شده است و من پاسخ آن را داده ام تا پايان رؤياي وحشتناك كه باعث گرديد پس از بيدار شدن ترك شغل روضه خواني نمايم.

مباحثه ي شيخ و سيد حميري:

مرحوم شيخ روايت كرده است كه سيد حميري صاحب قصيده «تائيه ي» و جعفر بن عفان گرد هم آمدند سيد رو به او گفت واي بر تو آيا تو بودي كه در حق آل محمد (ص) اين گونه سخن رانده اي كه به خانه و كاشانه تان بنگريد كه سقفش خراب و ويران شده است و لباسهاي شما از پست ترين انواع لباسها است...جعفر گفت من انكار نمي كنم و گفته ام...

سيد حميري رو به او گفت: «اگر مدح و توصيف را بلد نيستي پس سكوت را اختيار نما آيا آل محمد (ص) اين گونه توصيف مي شوند؟ ولي عذر تو آن است كه بهتر از اينها را بلد نيستي حدود طبع شعر، علم و نهايت معلومات تو به اينجا كشيده شده است ولي من اشعاري در مدح آن بزرگواران سروده ام كه عار و قباحت توصيفهاي تو را از بين مي برد و مضمون آن اشعار اين چنين مي باشد: «به خدا و آيات او سوگند مي خورم و هر فرد از آنچه به زبان مي آورد مسئول خواهد بود، به درستي كه علي بن ابيطالب بر اساس تقوي و پارسايي حركت مي كند و خير و نيكي به صورت فطري و جبلي در خميره ي او موجود مي باشد... او به هنگام جنگ، آن وقت كه نيزه ها به همديگر آميخته مي شود و شجاعان از آن رو به فراز مي نهند. به درون صفها حمله مي برد در حالي كه در دست او شمشير سفيد و براق و در نهايت صيقلي شده. قرار دارد او درون صفها را مي شكند همانند ورود شير بين امثال و همگنان خود، كه به درون خانه ها وارد مي گردد

او كسي است كه ميكائيل با هزار نفر و جبرئيل با هزار نفر و پشت سر آنان، اسرافيل با هزار نفر شب بدر به عنوان مدد رساني همانند طيور ابابيل فرود آمدند و بر او سلام رساندند...»

آري آقاي جعفر! اين چنين در حق آنان گفته مي شود ولي شعر تو را به اهل خست و ضعف مي گويند پس جعفر سر او را بوسيد و گفت: به خدا قسم تو همه شعور و مغز هستي اي اباهاشم و ما أدبا خوشه چينان و گل اندوزان معارف شما هستيم.»


پاورقي

[1] و في بعض النسخ مرتها بالراء المهملة و التاء المنقوطة يقال مرت الريح السحاب اذا اشتدت به.

[2] و البهلول الضحاک و لعلة لشجاعته و بسالتها يکثرث بالحرب فيبسم في الحالة - التي يقطب فيها الرجال لخوف الحرب کما قال ابوالطيب - تمربک الأبطال کلمي هزيمة و وجهک وضاح و ثقرک باسم و قال عمرو في اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام



هو البکاء في المحراب ليلا

هو الضحاک اذا اشتد الضراب.

[3] والعفر في الاسد.

[4] والفيل الأجمة و بيت الأسد.

[5] أبابيل جماعات متفرقة في بعض الکتب بعد ابابيل قوله فسلموا لما اتوا نحوه و ذاک اعظام و تبجيل - و في بعض الکتب بعد البيتطن الأوليين بعد مجبول، هذان البيتان و انه کان الامام الذي له علي الامه تفصيل يقول بالحق و يعني به و لا تلهيه الاباطيل (منه).