بازگشت

اسارت اهل بيت


اسارة اهل البيت

أقول: أنظر الي سيرة النبي صلي الله عليه و آله مع الكفار و الي قوله (صلي الله عليه و آله) أكرموا كريم كل قوم ثم أنظر الي سيرة بني امية مع أهل بيته (ص). قال اهل السير و ادخل عيال الحسين (عليه السلام) علي ابن زياد فدخلت فاطمة بنت رسول الله (صلي الله عليه و آله)

زينب أخت الحسين (عليه السلام) في جملتهم متنكرة، و عليها ارذل ثيابها، فمضت حتي جلست ناحية من القصر و حف بها اماؤها فقال ابن زياد من هذه التي انحازت ناحية و معها نسائها؟ فلم تجبه زينب فأعاد ثانية و ثالثة يسأل عنها فقال له بعض امائها هذه زينب بنت فاطمة بنت رسول الله (صلي الله عليه و آله) فأقبل عليها ابن زياد و قال لها الحمدلله الذي فضحكم و قتلكم و أكذب احدوثتكم

فقالت زينب الحمدلله الذي اكرمنا بنبيه محمد (صلي الله عليه و آله) و طهرنا من الرجس تطهيرا انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا و الحمدلله! فقال ابن زياد كيف رأيت فعل الله باهل بيتك؟ قالت: ما رأيت الا جميلا هؤلاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا الي مضاجعهم و سيجمع الله بينك و بينهم فتحاج و تخاصم فأنظر لمن يكون الفلج؟ هبلتك امك يابن مرجانة فغضب ابن زياد و استشاط.

قلت عيرته زينب (سلام الله عليها) بأمه مرجانة الزانية المشهورة التي شار أليها أبوزينب [1] (سلام الله عليه) في قوله لميثم التمار ليأخذنك العتل الزنيم ابن الأمة الفاجرة عبيدالله بن زياد و أشار اليها سراقة الباهلي في هذا البيت



لعن الله حيث حل زيادا

و ابنه و العجوز ذات بعول



كما عيرت (سلام الله عليها) يزيد بأن نسبتة الي جدته هند اكلة الأكباد، في خطبتها في مجلسه (لعنة الله عليه) حيث قالت و كيف يرتجي مراقبة من لفظ فوه أكباد الأذكياء و نبت لحمه من دماء الشهداء: و من تأمل في ذلك يعرف انها كيف احرقت قلب يزيد (أخزاه الله و لعنه) و اخرسته عن الكلام و ذلك لأن يزيد (عليه لعائن الله) افتخر بجندف زوجة الياس بن مضر ام مدركة أحد أجداد قريش في قوله



لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد، ما كان فعل



فانه. قالت له لا تذكر خندف التي بينك و بينها ثلثة عشرا أبا بل اذكر جدتك القريبة هند و أفعالها.

اسارت اهل بيت

بنگر به سيره ي رسول اكرم (ص) كه با اسيران آن هم كفار و معاندان چه گونه رفتار مي نمودند و بنگر به سخن رسول خدا (ص) كه مي فرمايد: با كريمان هر قدم با احترام و بزرگواري رفتار نمائيد، با نظر گرفتن اين سيره ارزنده به رفتار و كردار بني اميه هم بنگريد كه چه گونه با اسيران آن هم اسيران خاندان خود رسول (ص) [2] .

اسارت خاندان رسالت (ص) پس از شهادت اباعبدالله الحسين (ع) يكي از غمبارترين و دلخراش ترين حوادث تلخ تاريخ اسلام مي باشد كه به هيچ منطق و روشي، قابل توجيه و تحليل نيست جز آن كه نهايت قساوت و شدت كينه ي امويان را نسبت به اسلام و آورنده ي بزرگوار آن نشان دهد (نويسنده محترم طبق روال خود نخست پيش پرداخت مقدمه اي آورده است و آنگاه به متن حادثه مي پردازد:)

اهل سيره گفته اند اهل و عيال و فرزندان اباعبدالله الحسين (ع) را بر ابن زياد وارد ساختند پس زينب دختر علي (ع) و خواهر حسين (ع) در زمره ي آنان بود به صورتي قرار داشت كه شناخته نگردد به مجلس او وارد شد در حالي كه كم بهاترين لباسهايش را به تن كرده بود او از مجلس عبور كرد و در ناحيه اي از قصر نشست دختران و بانوان دور او را گرفتند كنيزان و خدمتگزاران بر دور او حلقه زدند

ابن زياد حساس شد و پرسيد اين بانوئي كه در گوشه اي از قصر نشست و زنان دور او را گرفتند كيست؟ پس زينب جواب نداد او دوباره سوال خود را تكرار نمود و پاسخي نشنيد و بار سوم از او پرسش نمود برخي از كنيزان و خدمتگزاران، پاسخ دادند اين زينب دختر فاطمه دختر رسول الله (صلي الله عليه و آله) مي باشد.

پس ابن زياد رو به سمت او كرد و گفت: «الحمدلله الذي فضحكم و قتلكم و أكذب أحدوثتكم»

«حمد و سپاس مر خدائي را كه ما را با نبوت محمد (ص) مكرم داشت و ما را از پليدي مطهر پاك و پاكيزه گردانيد [3] فرد فاسق مفتضح مي گردد و فرد فاجر به دروغ كشيده مي شود و او جز ما خاندان مي باشد».

ابن زياد رو به زينب (س) گفت: كار و تدبير خدا را با اهل بيت خود چگونه ديدي؟

زينب (س) فرمود: «هر چه ديدم زيبا و جميل بود اينان قومي بودند كه خداوند متعال بر آنان قتل و كشته شدن در راه خويش را مقدر ساخته بود پس به جايگاههاي خويش روان شدند و خداوند به زودي بين تو و آنان را جمع خواهد نمود و تو مورد محاجه و تخاصم قرار خواهي گرفت پس به نگر كه صلاح و آسايش از آن كي خواهد بود مادرت در عزاي تو بنشيند اي پسر مرجانه!»

ابن زياد غضبناك شد و تازيانه خواست چون زينب كبري او را با افعال شنيع مادرش تحقير و سرزنش نموده بود چون مرجانه يك زن بدكاره اي بود كه در بدكاري شهرت داشت و روز ديگري پدر زينب (ع) به ميثم تمار فرمود: تو را يك مرد شرور و پرخوري زاده، زاده ي زن فاجره عبيدالله بن زياد دستگير مي كند و به اين سخن سراقه باهلي اشاره نموده است جائي كه مي فرمايد:

«خداوند به زياد در هر جائي كه بوده باشد لعنت كند و به فرزند نامشروع او و آن زن بدكاره ي داراي شوهران متعدد نيز لعنت كند.



«لعن الله حيث حل زياد

و أبنه و العجوز ذات بعول



زينب سخنور در اين مجلس به ابن زياد (لعن) تحقير و سرزنش نمود آن چنان كه در مجلس يزيد در شام نيز در آن خطبه، به مادر بزرگ او، هند جگر خوار اشاره نمود و يزيد را سرزنش نمود جائي كه فرمودند: «و كيف يرتجي مراقبة من لفظ فوه الكباد الاذكياء و نبت لحمه من دماء الشهداء»

«چگونه مي توان اميد خيري داشت از كسي كه دهان او جگرهاي پاكان را بيرون افكنده است و گوشت و خون او روي خونهاي شهدا رويش نموده است»

هر كس در اين سخن دقت و تأمل داشته باشد عمق آن كلام را در خواهد يافت كه چگونه. قلب يزيد را سوزاند و زبان او را از گفتن سخن، ناتوان و عاجز ساخت چون بزرگترين افتخار يزيد اين بود كه از خندف همسر الياس بن مضر مادر «مدركه» يكي از اجداد و نياكان قريش انتساب دارد جائي كه مي گفت: «لست من خندف ان لم انتقم - من بني أحمد، ما كان فعل»


پاورقي

[1] ابوزينب کنية اميرالمؤمنين عليه‏السلام يعبر الشيبة عنه بهذه الکنية في ايام التقية لئلا يعرفه احد من الاجانب.

[2] (ترجمه از داستان راستان ج 2 ص 221 تا 226).

[3] کنايه است که شما هنوز آن پليدي و ناپاکي و فسق و فجور را داريد (مترجم).