بازگشت

علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب


او در اوائل خلافت عثمان بن عفان متولد گرديد از جدش علي (ع) حديث نقل كرده است بنا به تحقيقي كه ابن ادريس (قده) در كتاب «السرائر» انجام داده و از كتابهاي علماي انساب و تاريخ نقل كرده است و بنابر آنچه شيخ مفيد در «الأرشاد» اظهار داشته است او دو سال بعد از وفات جدش علي (ع) متولد شده است (درست در سال 42 ه)

مادرش «ليلي» دختر ابي مرة عروة بن مسعود ثقفي مي باشد مادر ليلي نيز ميمونه دختر ابي سفيان بن حرب بن اميه و مادر او نيز دختر ابي العاص مي باشد.

علي بن الحسين (ع) در گفتار و اخلاق و اندام وجودي، به جد بزرگوارش رسول خدا (ص)، شباهت كاملي داشت.

ابوالفرج اصفهاني نقل كرده است كه معاويه روزي از اطرافيان پرسيد سزاوارترين مردم به خلافت چه كسي مي باشد؟ گفتند: تو. گفت: نه، سزاوارترين مردم به خلافت، علي بن الحسين (ع) است، چون جدش رسول خداست، و در او شجاعت بني هاشم و سخاوت بني اميه و فخر و مباهات ثقيف با هم گرد آمده است.

كنيه اش ابوالحسن و ملقب به اكبر مي باشد، چون بنا بر اصح روايات او از تمام فرزندان حسين (ع) بزرگتر بوده است، يا بدليل اين كه امام حسين (ع) شش فرزند داشته كه نام سه نفر از آنان علي و نام سه نفر ديگر عبدالله، جعفر و محمد (بنا به گفته علماء رجال) بوده و به مضمون يك روايت او از علي سوم بزرگتر بوده است.

ابومخنف از عقيبة بن سمعان نقل مي كند كه صبحگاه آن شب كه حسين (ع) در قصر

بني مقاتل توقف داشت دستور داد ظرفها را پر از آب كنند سپس دستور حركت داد وقتي كه از قصر بني مقاتل گذشتند، حضرت اندكي به خواب رفت، و سپس بيدار شد در حالي كه مي گفت، «انا لله و انا اليه راجعون، الحمدلله رب العالمين» دوباره يا سه بار اين جمله را تكرار كرد، پسرش علي بن الحسين (ع) كه سوار اسبش بود رو به حضرت كرد و گفت: پدر جان! فدايت شوم از چه استرجاع گفتي و حمد خدا نمودي؟» حضرت فرمود: «پسرم! اندكي خواب رفتم، اسب سواري عنان اسب را كشيد و گفت: «القوم يسيرون و المنايا تسري اليهم» «اين جمعيت در حركتند و مرگ بسوي ايشان مي آيد. پس دانستم كه آن نداي دل است كه فرارسيدن مرگ را به ما خبر مي دهد» علي اكبر عرض كرد: پدر جان خداوند پيشامد بدي برايت نياورد مگر ما بر حق نيستم؟ حضرت فرمود: بلي، سوگند به خدائي كه بازگشت همه ي بندگان به سوي اوست. ما همگي در راه حق هستيم. علي (ع) عرض كرد: پدر جانم پس در راه حق از مرگ، هراسي نداريم حضرت فرمود: خداوند جزاي خير به تو عنايت فرمايد بهترين پاداشي كه از پدري به پسري عنايت مي فرمايد.

ابوالفرج و ديگران نوشته اند پس از شهادت اصحاب، علي اكبر (ع) نخستين كسي از بني هاشم بود كه به شهادت رسيد. او چون تنهائي پدر را ديد در حالي كه سوار بر اسب ذوالجناح بود به خدمت پدر آمد و اجازه خواست تا به ميدان برود، او زيباروترين مردم بود و نيكوترين خلق و خوي را داشت با مشاهده ي او اشك از چشمان آن حضرت جاري شد و سر به زير انداخت و سكوت كرد، سپس گفت: «اللهم اشهد هؤلاء القوم قد برز اليهم غلام أشبه الناس خلقا [1] و خلقا و منطقا برسولك، و كنا اذا اشتقنا الي نبيك، نظرنا اليه» بار خدايا گواه باش! كه جواني به مبارزه ي ايشان مي رود كه از همه ي مردم خلق و خوي و گفتار به رسول خدا شبيه تر است، ما هر وقت شوق ديار پيامبرت را داشتيم به او مي نگريستيم» سپس فرياد زد: «يابن سعد قطع الله [2] رحمك، كما قطعت رحمي و لم تحفظني في رسول الله (ص)» پسر سعد! خداوند نسل تو را قطع كند چنان كه تو نسل مرا

از علي قطع كردي، و حرمت انتساب رسول خدا را رعايت ننمودي»

علي (ع) احساس كرد كه پدر با رفتن او به ميدان موافق است پس به ميدان رفت و به لشكر حمله ي سختي كرد در حالي كه رجز مي خواند.

«أنا علي بن الحسين بن علي (به علاوه) نحن و بيت الله أولي بالنبي - والله لا يحكم فينا ابن الدعي»

كار زار سختي كرد و نزد پدر برگشت و مي گفت: «يا أبت! ألعطش قد قتلني و ثقل الحديد قد أجهدني» پدر جان تشنگي مرا مي كشد، سنگيني سلاح مرا به تعب افكنده است، حسين (ع) گريه كرد و فرمود: «و اغوثاه! أني لي الماء؟ قاتل يا يني و أصبر فما أسرع ما تلقي بجدك محمد (ص) قيسقيك بكأسه الأوفي شربة لا تظمأ بعدها أبدا.»

سپس چون پدر و جدش علي (ع) به دشمن حمله كرد مرة بن منقد عبدي، تيري به سوي او پرتاب كرد و به گلوي مباركش اصابت نمود.

ابوالفرج مي نويسد: حميد بن مسلم أزدي مي گويد: من ايستاده بودم و مرة بن منقذ پهلوي من بود، علي بن الحسين (ع) به راست و چپ لشكر حمله مي كرد و دشمن را فراري و تار و مار مي نمود، مرة گفت: گناهان ملت عرب بر گردن من باد! اگر اين جوان از پهلوي من بگذرد و داغ او را بر دل پدرش نگذارم، گفتم: حرف نزن، اينهائي كه او را محاصره كرده اند كافي هستند و نيازي به تو نيست، گفت: حتما اين كار را مي كنم، مسير آن حضرت به طرف ما افتاد، ستوني از لشكر را عقب مي زد، او نيزه اي به حضرت زد كه منقلب شد و بر قربوس [3] زين اسب به رو افتاد، گردن اسب را بغل كرد. اسب او را از ميان دشمن عبور داد، از هر طرف مورد حمله ي دشمن قرار گرفت و از هر طرف شمشيرها فرود مي آمد بدنش را قطعه. قطعه مي كردند، با آواز بلند صدا زد: السلام عليك يا أبتاه! هذا جدي المصطفي قد سقاني بكأسه الأوفي و هو ينتظرك الليلة» حضرت حمله ي سختي كرد تا اين كه خود را به علي اكبر رساند، و ايستاد در حالي كه بدنش قطعه. قطعه شده بود و فرمود: «قتل الله. قوما قتلوك يا بني! ما أجرأهم علي الله و علي انتهاك حرمة الرسول (ص) خداوند بكشد مردمي را كه تو را كشند اي پسر جانم! چقدر اين مردم بر

خدا و هتك حرمت رسول خدا جري و بيباك شده اند! اشك از چشمان مباركش شد و فرمود: «علي الدنيا بعدك العفاء» پس از تو خاك بر سر دنيا و زندگي آن باد!».

ابومنحف و ابوالفرج از حميد بن مسلم ازدي نقل كرده اند كه گفت: گويا هم اكنون مي بينم زني را كه از خيمه بيرون آمد و فرياد مي زد: «يا حبيباه! يابن اخياه!» اي عزيز دلم و اي فرزند برادرم! پرسيدم اين زن كيست؟ گفتند: او زينب دختر علي بن ابيطالب عليه السلام است، او آمد خود را بر روي نعش علي اكبر انداخت، حسين (ع) آمد و دستش را گرفت به خيمه برد و برگشت و به جوانان بني هاشم گفت: بدن برادرتان را به خيمه به بريد، بدن را از قتلگاه برداشتند و به خيمه ي شهداء آوردند.

علي اكبر (ع) كه به شهادت رسيد از خود فرزند و اولادي نداشت.


پاورقي

[1] خلقا خلق به فتح خاء به معني اندام و به ضم خاء، خوي و سرشت و طبيعت است.

[2] قطع الله رحمک... يعني خداوند نسل ترا از سلب پسرت، قطع کند چنان که نسل مرا از سلب پسرم، قطع نمودي زيرا علي اکبر فرزندي نداشت.

[3] قربوس به فتح قاف و راء به معني کوهه تين مي‏باشد راء قربوس را نمي‏توان به سکون خواند مگر در ضرورت شعري.