بازگشت

كساني كه در قتل حسين دست داشته اند


مسعودي گويد: روزي كه حسين كشته شد، 33 زخم نيزه و 34 ضربت شمشير بر بدن داشت. [1] زرعة بن شريك تميمي ضربتي به شانه ي چپ وي زد و سنان بن انس نخعي با يك ضربت نيزه او را از اسب به زير افكند، آنگاه پايين آمد و سرش را بريد؛ و شاعر در اين باره گويد: كدام مصيبت با مصيبت حسين برابري مي كند، بامداداني كه دستان سنان بر وي آشكار شد! [2] .

طبري به نقل از حميد بن مسلم گويد: پس از كشته شدن حسين عليه السلام مردم به سنان بن انس گفتند: تو حسين فرزند علي و فاطمه دختر رسول را كشته اي كه عظيم ترين عرب بود و آمده بود كه بني اميه را از حكومت بركنار كند. بيا و نزد اميرانت برو و پاداش خود را طلب كن چرا كه اگر همه بيت المال شان را هم براي قتل حسين به تو بدهند كم است! سنان كه مردي شجاع و شاعر ولي نابخرد بود، بر اسب سوار شد و رفت تا بر در خيمه ابن سعد ايستاد و با صداي بلند فرياد زد:

«اسبم را از طلا و نقره بار كن، كه من پادشاه محجوب را كشته ام!

كسي را كشتم كه پدر و مادرش از همه بهتر بودند و اگر نسب او را بجويند از همه


والاتر است.»

عمر سعد با شنيدن اين شعر گفت: گواهي مي دهم كه تو ديوانه اي و هرگز سالم نخواهي شد. او را نزد من بياوريد. چون آوردند با چوبدستي او را عقب زد و گفت: «اي ديوانه، چرا اين سخنان را بر زبان مي راني؟ به خدا سوگند كه اگر ابن زياد بشنود گردنت را مي زند!» [3] .

ابوالفرج به نقل از حميد بن مسلم گويد: پس از آن كه فرزندان، برادران، برادرزادگان و عموزادگان حسين عليه السلام كشته شدند، خود به جنگ پرداخت. در اين هنگام هيچ يك از يارانش زنده نبودند. زرعة بن شريك ملعون حمله كرد و ضربتي به شانه ي راست آن حضرت زد كه بر زمين افتاد. پس از آن ابوالجنوب، زياد بن عبدالرحمن جعفي؛ قشعم؛ صالح بن وهب يزني و خولي بن يزيد هر كدام با زدن ضرتبي در قتل وي شركت جستند؛ و سرانجام سنان بن انس نخعي پايين آمد و سرش را از بدن جدا كرد.

گفته شده است كسي كه سر امام حسين عليه السلام را بريد شمر بن ذي الجوشن ضبابي ملعون بود؛ و خولي بن يزيد آن سر مبارك را نزد عبيدالله برد. [4] .

شيخ صدوق گويد: دشمنان خدا، سنان بن انس ايادي و شمر بن ذي الجوشن، با شماري ديگر از مردان شامي رفتند تا نزد سر امام حسين عليه السلام ايستادند و يه يكديگر مي گفتند: منتظر چه هستيد؟ او را راحت كنيد. آنگاه سنان بن انس ملعون پياده شد و محاسن حسين عليه السلام را گرفت و با شمشير بر حلقوم وي مي زد و مي گفت: «به خدا سوگند، مي دانم تو فرزند پيامبر خدايي و پدر و مادرت از همه بهترند، اما سرت را مي برم». [5] .

ابن سعد - در طبقات - به نقل يكي از بزرگان قبيله نخع گويد: روزي حجاج بن يوسف گفت: هر كس مصيبتي دارد برخيزد و بازگو كند. كساني برخاستند و مصيبت شان را گفتند. آنگاه سنان بن انس برخاست و گفت: من قاتل حسينم. حجاج گفت: مصيبت نيكويي است. سپس سنان به خانه رفت و زبانش بند آمد و عقل او زايل گرديد و همان


جايي كه غذا مي خورد خود را كثيف مي كرد. [6] .

بيهقي گويد: روزي سنان بر حجاج بن يوسف وارد شد. گفت: آيا حسين بن علي را تو كشته اي؟ گفت: آري. گفت: بدان كه شما هرگز در بهشت با يكديگر جمع نخواهيد شد. نوشته اند كه او وسواسي شده بود و همانند كودكان با بول خود بازي مي كرد. [7] .

بلاذري مي نويسد: حسين عليه السلام در كربلا به دست سنان بن انس كشته شد؛ و خولي بن يزيد سرش را بريد و نزد ابن زياد آورد. او نيز سر را همراه مخفر بن ثعليه پيش يزيد فرستاد. گويند كه حجاج بن يوسف از سنان پرسيد: با حسين چه كردي؟ گفت: او را با نيزه زدم و با شمشير پاره پاره اش كردم. گفت: به خدا سوگند كه در بهشت با يكديگر جمع نخواهيد شد. سپس گفت: پانصد درهم به او بدهيد. اما همين كه بيرون رفت گفت: ندهيد. [8] .

طبراني به نقل از اسلم منقري مي نويسد: [روزي] بر حجاج وارد شدم. به دنبال من سنان بن انس - پيري گندمگون و خميده با دماغي بلند و خالي در صورت - نيز آمد و نزد حجاج ايستاد. حجاج نگاهي به او كرد و گفت: تو بودي كه حسين را كشتي؟ گفت: آري! گفت: با او چه كردي؟ گفت: او را با نيزه زدم و با شمشير پاره پاره اش كردم. گفت: بدان كه شما هرگز در يك سراي با هم جمع نخواهيد شد.

ابن جوزي، پس از نقل سخني به همين مضمون گويد: از اين بهتر سخني از حجاج شنيده نشده است.


پاورقي

[1] براي آگاهي درباره‏ي ضربه‏هايي که به امام حسين (ع) زده شد. ر. ک. دلائل الامامه، طبري امامي، محمد بن جرير، ص 71. طبقات الکبري، ج 8، ص 60. انساب الاشراف، ج 3، ص 203.

[2] مروج الذهب، ج 3، ص 62.

[3] تاريخ طبري.

[4] مقاتل الطالبيين، ص 118.

[5] امالي صدوق، ص 77.

[6] الطبقات الکبري، ج 8، ص 70 / أ.

[7] المحاسن و المساوي، بيهقي، ص 86، دار احياء العلوم، بيروت، اول 1408 ق.

[8] انساب الاشراف، ج 3، ص 118. نيز ر. ک. مقتل الحسين، ج 2، ص 88. تاريخ دمشق، 143/12.