بازگشت

مبارزه يزيد بن سفيان تميمي با حر


ابومخنف به نقل از نضر بن صالح، ابوزهير عبسي، گويد: هنگامي كه حر به حسين عليه السلام پيوست، مردي از بني تميم به نام يزيد بن سفيان گفت: به خدا سوگند، اگر هنگام بيرون رفتن حر او را مي ديدم، با نيزه مي زدم. اين در حالي بود كه مردم جولان مي دادند و سرگرم پيكار بودند و حر به سپاه عمر سعد حمله مي كرد و اين شعر عنتره


را مي خواند:



ما زلت أرميهم بثغرة نحرة

و لبانه حتي تسربل بالدم [1] .



در اين حال سر و گوش اسب حر زخمي بود و خونش فوران مي كرد. حصين بن تميم به يزيد بن سفيان گفت: حر بن يزيد كه آرزوي ديدارش را داشتي اين است. يزيد خوشحال شد و پيش رفت و گفت: حر! آيا مبارزه مي كني؟ گفت: آري، من مرد مبارزه ام، و آنگاه با يك حمله ي برق آسا او را به قتل رساند.


پاورقي

[1] شکاف زيرگلو و صندوق سينه‏اش را هدف تير قرار مي‏دهم، تا خونش سرازير گردد.